مجله نوجوان 130 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 130 صفحه 18

دُم گربه نیم متر است! مجید صالحی جوون ها.... ازدواج چیز خوبیه!... ازاج کنین دریکی از بعداز ظهرهای سرد زمستانهای گذشته،یک مرد ثروتمند به همراه نوکرش توی اتاق گرم نشسته بودند و تاجر باید به میهمانی می رفت، تا آمد گزارش آب و هوا شناسی را از تلویزیون نگاه کند تمام شد، پس به نوکرش گفت نوکرجان! برو بیرون ببین هوا بارانی است یا نه؟! خانم...اون قرص های صورتی بچه رو بده... دوباره حالش بد شد آه... عشق ازدواج.... زندگی.... نوکرش که به مفت خوری عادت کرده بود به زور سرش را زیر لحاف بیرون کشید وگفت: بیرون رفتن نمی خوهد، شما آن گربه را بفرست بیرون وقتی آمد، دست به پشتش بکش اگر خیس بود باران می آید، وگرنه که باران نمی آید! من دیگه خسته شدم... بدرود... بدرود ای زندگی... آه ای عشق من... بستنی چه طعمی دوس داری هرچی توبخوری اوق... بهانه می فروشیم بهانه... بهانه اعلا دارم تاجر از رفتار نوکرش ناراحت شد و دنبال بهانه می گشت که همچین رسماً اساسی حال نوکرش را بگیرد. چقدر متین وبا شخصیت فکر کنم باهم خوشبخت بشیم یک دفعه تاجر به یاد هدیه ای افتاد که باید برای میزبان خود می بردوآن پارچه ای گرانبهابود، به نوکش گفت: من باید دومتر ازاین پارچه را امروز برای میزبانم ببرم، برو و متر را بیاور تا با آن پارچه را اندازه بگیرم و ببرم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 130صفحه 18