قسمت هفتم
میز گرد
همـــه مـا بـاید شــکل هم شـــــویم
سردبیر: بحثمان را با موضوع مدرسه و کتابهای درسی ادامه میدهیم.
حامد: من در قسمت قبلی گفتم که مدرسه در کشور ما پادگان است یعنی همان طور که درپادگان میخواهند
همة سربازها مثل هم باشند در مدرسه هم میخواهند همه شبیه به هم باشند. درصورتی که آئمها با هم متفاوت
هستند، استعدادهای متفاوت دارند و قرار است درآینده شغلهای متفاوتی داشته باشند امّا در مدرسه به همة این
آدمهای مختلف، دروس یکسان یاد میدهند یعنی آن کسی که میخواهد دکتر شودبا آن کسی که میخواهذ
مهندس شود با آن کسی که میخواهد برفکار شود با آن کسی که دوست دارد رانندة کامیون شود. همگی یک جور
کتاب درسی دارند و درسهای یک جور میخوانند.
سهند: خوب همة آدمها باید
اطلاعات عمومی داشته باشند
وباید در مدرسه مقدّمات را
یاد بگیرند.
حامد: مادر مدرسه باید
دوازده سال درس بخوانیم.
سهند جان شما به دوازده سال
میگوید مقدّمات؟ یعنی اطلاعات
عمومی مورد نیاز هرآدم یاد گرفتنش
12 سال طول میکشد؟
آبتین: من هم باحامد موافقم.
دلیل من هم این است که بسیاری
از درسهایی که ما در مدرسه یاد
میگیریم تا سال آینده از یادمان میرود،
در صورتی که اگر این چیزها در زندگی به درد ما
میخورد هیچ وقت از یادمان نمیرفت. من هم فکر
میکنم خیلی چیزهایی که در مدرسه میخوانیم
به درد ما نمیخورد. مثلاً همه مجبورند ریاضی
و علوم و جغرافی و تاریخ و ادبیات و همة دروس
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 130صفحه 10