مجله نوجوان 130 صفحه 20
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 130 صفحه 20

آبی کمرنگ آدمهای آبی، پدر و مادرهای خائن باز هم صبح می­شود و مردان آبی با گره­های زیاد تصمیم می­گیرند روزشان را آغاز کنند مرد آبی در هنگام صرف صبحانه رادیو را روشن می­کند صدای یک آقای خیلی شاد از رادیو پخش می­شود آن آقای شاد می­خواهد بلندگوی رادیو را پاره کند و سرش را بیرون بیاورد و ظاهراً هرکسی را نمی­خواهد شاد باشد و روز شادی را آغاز کند به ضرب چوب و چماق وادار کند که شاد باشد و خودش را خوشبخت­ترین آدم جهان بداند! در ادامه یک آقایی که متانت از سروکولش در هوا پخش می­شود میکروفون را در دست می­گیرد و به آدم آبی هشدار می­دهد که باید شیر بخورد دوباره همان آقای زیادی شاد میکروفون را می­قاپد و به فرمایشان اراجیف خود می­پردازد. حوصلة آدم آبی سر می­رود و تلویزیون را روشن می­کند یک عدّه آدم جلف با چشمان پُف کرده در میان یک سری مبلهای جلفِ رنگی رنگی نشسته­اند و هِی شوخی­های بی مزه می­کنند یک نفر هم آن طرف­تر نشسته است و دارد نقاشی کاریکاتور می­کشد، از آن طرف­تر صدای فیسّی بلند می­شود و دود سراسر استودیو را فرا می­گیرد ظاهراً آنجا دارند استیک سرخ می­کنند. دو سه نفر هم آن پشت، لباس ورزشی پوشیده­اند و با یک موسیقی مزخرف در حال ورجه وورجه کردن هستند دل آدم آبی از این تصاویر به هم می­خورد و کانال را عوض می­کند. شبکة بعدی، شبکة خبر است که آنقدر خمیازه نشان می­دهد که حال آدم آبی سر صبحی حسابی گرفته می­شود و شبکه را عوض می­کند، یک آقایی که معلوم است که حتماً دکتر است چشمانش را به چشمان آقای آبی خیره می­کند، چشمانش را می­درد و با جدّیتی که تنها از یک پزشک هنگام خبر ابتلا به سرطان برمی­آید می­گوید: شیر! در حق فرزندانتان خیانت نکنید! به آنها شیر بدهید! شیررررر! بعد بدون اینکه لزومی داشته باشد یک خانومی را نشان می­دهند که در یک خانة ویلایی با حجاب کامل از رختخواب بیرون می­آید و پنجره های بامدادی را باز می­کند و به خورشید خانوم سلام می­کند بعد از چند ده هزار پلّه را طی می­کند و وارد آشپزخانه می­شود کلفت خانه قبلاً همة امکانات صبحانه را فراهم کرده است. دوربین از روی تخم مرغ و کرة بادام زمینی و مربّای آناناس و آب پرتقال و پنیر خامه­ای و شکلات صبحانه و قهوه اسپراسو و خامه رد می­شود و روی پاکت شیر توقف می­کند. خانوم مهربان شیر را برمی­دارد و در لیوان فرزند دلبندش و خودش می­ریزد و بعد کودکش را که آنقدر

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 130صفحه 20