مجله نوجوان 130 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 130 صفحه 21

خوشگل است آدم فکر می­کند خارجی است می­بوسد و دوتایی به آینده­ای روشن فکر می­کنند! مرد آبی هم خیلی دلش می­خواهد به آینده­ای روشن فکر کند ولی چون دارد دیرش می­شود و ماشینش را هم به دلیل طرح ترافیک و سهمیه بندی بنزین و تمام شدن بیمة شخص ثالث و ربوده شدن چهار چرخ نمی­تواند با خود به اداره ببرد سریعاً می­دود تا لااقل به اتوبوس برسد. روی در و دیوار همة اتوبوسها عکس پسرها و دخترهایی دیده می­شود که چون دارند شیر می­خورند به آنها لبخند می­زند وآنها هم به دنیا لبخند می­زنند. آقای آبی با خود فکر می­کند که در یک سال گذشته حتی یک بارهم نتوانسته است برای خانواده اش شیر بخرد چون آن شیرهایی که بیرون یخچال می­گذارند و حتی منّت یخچال هم سرشان نیست تقریباًبه اندازة کلّ در آمد فعلی آقای آبی یعنی درآمد بعد از سهمیه بندی بنزین است، از آن شیرهای یارانه­ای هم که اصلاً خبر ندارد چون تا اسم شیر یارانه­ای می­آید آقای آبی به یاد خانة سالمندان می­افتد چرا که همیشه صفی از سالمندان عزیز را دیده است که سر ساعت برای چپاول شیرهای یارهانهای جلوی فروشگاه عرضة مستقیم محصولات لبنی ایستاده­اند و با سمعک و عینک و عصا و واکر منتظر رسیدن ماشین حمل شیر هستند. آقای آبی سرکارش که می­رسد روزنامه­ای که روی میزش گذاشته­اند باز می­کند و مقاله­ای تحت عنوان: ای پدر و مادر خائن به فرزندانتان شیر بدهید! را می­بیند. آقای آبی که حسابی عذاب وجدان گرفته است تقاضای وام می­کند تا بتواند یک ماه به طور کامل شیر خانواده را تأمین کند. با محاسبات او، 30هزار تومان برای مصرف شیر خانوادة آقای آبی کافی است. با تقاضای وام آقای آبی موافقت می­شود ولی وام او ا به جای بدهی­های قبلی مصادره می­کنند و آقای آبی هم دست از پادرازتر به خانه بر می­گردد. او شانس می­آورد که وام را نمی­گیرد. چون وقتی که به خانه می­رود می­فهمد محصولات لبنی ناگهان گران شده­اند و اگر آقای آبی وام را می­گرفت به هیچ دردش نمی­خورد. پسر آقای آبی به پدرش توضیح می­دهد که زیاد غصه نخور چون در مدرسه به آنها شیر می­دهند ولی وقتی آقای آبی نمونة شیر اهدایی مدرسه را با محتویات شیر آب منزلشان مقایسه می­کند می­فهمد که تفاوت چندانی ندارد فقط شیر مدرسه را به خاطر بدمزگی نمی­شود خورد ولی آب شیر آب خانه را می­شود خورد در نهایت آقای آبی تصمیم می­گیرد که ته ماندة ماشین آبی­اش را حراج کند به هر حال در این دوره و زمانه هیچکس به اندازة یک گاو نمی­تواند در حقّ دیگران مهربان باشد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 130صفحه 21