
کاغذ نمکی
تا می توانید لاف بزنید
الکی بگویید حاضرید برای یارو خودتان را پنچر کنید کلّۀتان را از صبح تا شب به دیوار بکوبید و قتی یک
ثانیه غیبش میزند گالن گالن اشک میریزید حتّی میتوانید کارتان را به جاهای باریکتر
هم بکشانید مثلاً... چی؟ !.. همه جای بدنتان را با سوزنهای غیر بهداشتی سوراخ سوراخ کنید.
و روی سلول به سلول تنتان قلب خاکوبی کنید؟!... خدا مرگم بدهد، از این لات بازیها در
نیاوریدها! عینهو این زندانیهای خطرناک و جانی میشوید. یک ذرِّه با کلاستر... چی؟ !..
از پلّۀ دوم خودتان را پرت کنید پلّۀ اول؟!... قربانتان بروم. دیگر نه اینقدر هم سوسول بازی...
یک مقدار خفنتر. .. مثلاً اینکه ما خدای نکرده، زبانم لال برای آن یارو میمیریم و ما
را باز خدای نکرده در قبر میگذارند بعد آن یارو از شصت فرسخی قبر خدای نکرده
ما رد میشود و یک مولکول از گرد راهش به سمت قبر ما پرت میشود و
ما از هیجان زنده میشویم و خدای نکرده کفنمان را پاره و پوره میکنیم و
از تویش در میآییم و شروع میکنیم به دویدن دنبال عشقمان تا او را.
پیدا کنیم... چیه بابا چرا دعوا میکنید؟! من که هزار بار گفتم خدای نکرده
زبانم لال!... بابا شما الکی بگویید همین الان که نمیافتید بمیرید...عجب
گرفتاری شدیمها! اصلاً شما که جنبه نداری چرا مقالۀ آموزشی میخوانی؟
. .. بابا به ما چه مربوطه؟!... چی؟ !... عزیز من نترس. کی میگوید یک
چیزی بگویی شما، مروارید میشود و واقعی میشود و از اینجور خرافاتها...
اصلاً تقصیر ما است که میآییم برای شما از عشق و فداکاری و چشم
بصیرت و از اینجور چیزها حرف میزنیم. شما که زورت میآید یک پیام
مفتکی توی یک مجلۀ در پیب زرد چاپ کنی
کجا و عشق و عاشقی و هم نوع و از این
جور مسایل زیبای انسانی کجا؟!... آقا
به ما چه ربطی دارد. دیگر به ما زنگ
نزنید و ما را کچل نکنید که اصول تنظیم
متون عاشقانه یادمان بدهیدها!... برو
بابا!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 134صفحه 17