مجله نوجوان 134 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 134 صفحه 21

کاغذ نمکی الو! اونجا امداده؟ آقای آبی همیشه سعی می­کرد اتومبیل خود را روان درمانی کند و شرایط را برای او توضیح دهد ولی اینبار به خاطر فشار عصبی شدیدی که در بنگاه به ماشین آقای آبی آمده بود این روش درمانی پاسخگو نبود و کاری از پیش نبرد. پلیس بعد از چند دقیقه یقۀ آقای آبی را گرفت که چرا راه را بند آورده است و وقتی آقای آبی جریان را توضیح داد آقای پلیس لگدی نثار سپر ماشین آقای آبی کرد و با محبّت فراوان که به شدّت سعی داشت آن را پنهان کند گفت:« این لگنت رو جمع می­کنی یا بدم جرثقیل ببره پارکینگ؟» آقای آبی هن و هن کنان ماشین را تا آن طرف چهارراه هل داد و در گوشه­ای پارک کرد. بعد، از تلفن عمومی به یکی از مراکز امداد رسانی به خودروها تماس گرفت! صدای خانوم مؤدب و مهربانی از آن طرف خط آقای آبی را به حفظ خونسردی دعوت کرد بعد یک کمی برایش موسیقی پخش کردند، بعد یک خانوم دیگر از آقای آبی آدرس گرفت و بعد موسیقی، بعد شمارۀ خودرو و بعد موسیقی بعد... خلاصه... یک خط در میان برایش موسیقی پخش کردند و وقت گذشت. بعداز این تلفن آقای آبی 45 بار دیگر هم به آن مرکز زنگ زد و با ز هم موسیقی گوش کرد. ولی خبری از امداد نشد. غروب و تنهایی ودلواپسی و...! غروب شد و آفتاب خانم رفت وماه بالا آمد و زیر پای آقای آبی کلّی علف سبز شد و از امداد خبری نشد. آقای آبی ماشینش را چفت و بست کرد و با اتوبوس راهی منزل شد ماشین را تنها و بی­کس زیر یک تیر چراغ برق رها کرده بود و به همین دلیل تا صبح خوابهای آشفته می­دید. خواب می­دید. کلاغها چراغهای ماشینش را درآورده­اند و گرگها لاستیکهای ماشینش را پاره پاره کرده­اند و ماشین آقای آبی در حالی که فریاد می­زد صدایی از دهانش بیرون نمی­آمد. صبح شد پنچره لبخند زد! آقای آبی پشت موتور گازی اکبر مکانیکی به سمت ماشینش به راه افتاد. ولی جا تر بود و از بچّه خبری نبود دنیا پیش چشمانش تیره و تار شد و غم و اندوه سینۀ آقای آبی را در برگرفت ماشینش را دزدیده بودند او بعد از اینکه به حال آمد با اکبر مکانیک به کلانتری رفت و در آنجا متوجه شد که ماشینش به دلیل پارک شدن در مکان پارک کردن مطلقاً ممنوع به پارکینگ منتقل شده است! آقای آبی خیلی خوشحال شد که ماشینش توسط دزدان به یغما نرفته است ولی وقتی برای تحویل ماشینش به پارکینگ مراجعه کرد تعبیر خوابش را در بیداری دید چراغهای ماشینش را شکسته بودند و بوق ماشین را دزدیده بودند و لاستیکها را برده بودند و زیرش آجر گذاشته بودند. شیشۀ سه گوش ماشین هم شکسته بود و ضبط قدیمی ماشین هم که به صورت فابریک روی ماشین بود توسط همان دزدان محترم ربوده شده بود آقای آبی از آن به بعد مجبور بود برای گوش دادن به موسیقی به « مراکز امداد رسانی به انواع خودروها» زنگ بزند و به موسیقی گوش فرا دهد!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 134صفحه 21