قیصر امین پور
!
اگر قلّک کودکی لحظهها را پس انداز میکرد
اگر آسمان سفرۀ هفت رنگ دلش را
برای کسی باز میکرد
و میشد به رسم امانت
گلی را به دست زمین بسپاریم
و از آسمان پس بگیریم
اگر خاک کافر نبود
و روی حقیقت نمیریخت
اگر ساعت آسمان دور باطل نمیزد
اگر کوهها کر نبودند
اگر آبها، تر نبودند
اگر باد میایستاد
اگر حرفهای دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک
یک دسته لبخند پر پر بچینم
تو را میتوانستنم
ای دور
از دور
یک بار دیگر ببینم
به جای سرمقاله
اگر میتوانستم
اگر داغ، رسم قدیم شقایق نبود
اگر دفتر خاطرات طراوت
پر از رد پای دقایق نبود
اگر ذهن آیینه خالی نبود
اگر عادت عابران بی خیال نبود
اگر گوش سنگین این کوچهها
فقط یک نفس میتوانست
طنین عبوری نسیمانه ر ا
به خاطر بسپارد
اگر آسمان میتوانست ، یکریز
شبی چشمهای درشت تو را جای شبنم ببارد
اگر رد پای نگاه تو را
باد وباران
از این کوچهها آب و جارو نمیکرد
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 169صفحه 3