یا د دوست محمّدرضا ناصری
جویبار خاطرات
طلبها این قرآن را نخواستند
حضرت امام عرض کرده بود:« نماز
جماعت شما در مدرسه ،برای بعضی
از طلبهها اسباب زحمت است.» پس
از صحبت این آقا، امام دیگر برای
نماز به مدرسه تشریف نیاوردند، انگار
که منتظر چنین صحبتی بوده باشند.
از طرف دیگر ، طلبههای مدرسه فکر
کردند که شاید مانعی موقّتی برای
تشریف فرمایی ایشان پیدا شده است.
چون آن روزها ایّام ماه مبارک رمضان
پیش آمد، این طور هم گفته شد که
چون امام روزه میگیرند، ممکن است
یادم میآید که به کنسول گفتند:
« طلبهها این قرآن را نخواستند.»
کنسول با تعجّب پرسیده بود:« این
قرآن را نخواستند؟» گفته بودند:
«بله، این قرآن را نخواستند.» کنسول
جواب داده بود:« پس برای آنها تورات
میفرستیم. »به او گفتند :« تورات از
شماست، برای ما میفرستید؟» در هر
صورت، در قبال این کار ،طلبهها مورد
لطف و احترام خاص حضرت امام قرار
گرفتند. با وجود این که طلبهها این
قدر خوشوقت بودند، کسی خدمت
حضرت امام وقتی به نجف مشرّف
شدند، به تقاضای طلبهها و متصدّیان
ذی ربط، برای نماز جماعت به مدرسه
مرحوم آقای بروجردی تشریف
میآوردند. در آن زمان،من از
طلبههای آن مدرسه بودم. با آمدن
امام شور و شوق عجیبی در طلبههای
مدرسه پیدا شده بود، به حدّی که
قران آریا مهر را که در آن زمان به
کتابخانه مدرسه داده بودند، به زحمت
از کتابخانه گرفتند و به کنسولگری
ایران در کربلا برده و باز پس دادند.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 169صفحه 10