مجله نوجوان 169 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 169 صفحه 6

قاسم رفیعا خاطرات پستچی چک هر روز می­آمد و ما مستأصل بودیم. او حق داشت . یعنی می­شد تشخیص داد که حق با اوست اما از آنجایی که مدرکی نداشت ما هم جوابش را نمی­دادیم. آخرش رفت مدرک هم آورد و دیگر کار از کار گذشت. حالا توپ توی زمین ما بود.، یعنی چسبیده بود به نقطۀ پنالتی . استعلام ماشین آقای کاجی ظاهراً خیلی قبل از این رسیده بود. این طور مدارک را باید به خود شخص تحویل می­دادیم و رسید دریافت می­کردیم اما از آنجایی که ما به مردم اعتماد داشتیم و آنها به ما،نمی­دانم استعلام آقای کاجی به چه کسی تحویل داده شده بود. تا وقتی نرفت پیگیری کند،ما مثل حق به جانب­ها همه چیز را انکار می­کردیم. هر روز می­آمد و با عصبانیت بر می­گشت. آخرش حرف را تمام کردیم و گفتیم :«ازآنجایی که همکاران ما نامه­های ستاد حوادث غیر مترقبه را اکثر اوقات به طرقبه می­فرستند، بعید نیست نامۀ شما به آنجا و از آنجا به منطقۀ منجیل رفته باشد» ( آن سالها منجیل یک چیزی آمده بود. نمی­دانم سیل بود یا زلزله یا شاید هم وبا! عباس کیارستمی فیلمش را ساخته. فکر می­کنم زیر درختان گیلاس! یا طعم زیتون!)کلی با آقای رئیس خندیدیم به جوان مردم. تصویرساز : سروناز خالقی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 169صفحه 6