.
حضرت امام دادند و این امر برای ما
بسیار جالب و خوشحال کننده بود. آن
یک هفتهای که امام در کربلا بودند،
نماز جماعت با شکوهی در صحن امام
حسین علیه السّلام برگزار میشد
این آقا میآیم.»
در اوّلین دفعهای که امام پس از
تبعید به عراق وارد کربلا شدند، یکی
از آقایانی که در صحن سیّد الشّهدا
نماز میخواندند، جای نمازشان را به
حال آمدن به مدرسه را نداشته باشند.
به همین دلیل همۀ طلبهها صبر کردند
تا ماه مبارک رمضان تمام شد امّا
باز هم امام تشریف نیاوردند. بالاخره
طلبهها خدمت ایشان رسیدند و با
تحقیق معلوم شد که ماجرا از چه قرار
است و این که حضرت امام از گفتۀ آن
شخص احتمال میدهند که برای یکی
از ساکنان مدرسه مزاحمت ایجاد شده
است. سرانجام بعد از اینکه طلبهها
متعهّد شدند که جانماز خود را طوری
و جایی بیندازند که مقابل حجرۀ هیچ
طلبهای نباشد و مانع از رفت و آمد
طلبهها به حجرههایشان نشود،امام
قبول کردند. یادم میآید که امام به
طلبهها فرمودند:« من عادت به این که
نماز جماعت بروم،ندارم. قم هم که
بودم در منزل نماز جماعت میخواندم
و حاضر نیستم که حتّی برای یک نفر
مزاحمت داشته باشم.» ولی طلبهها با
اصرار زیاد گفتند:« ساکنان مدرسه
کسی غیر از ما نیست و ما از شما تقاضا
داریم که به مدرسه تشریف بیاورید و
در آنجا نماز جماعت بخوانید.»نزدیک
غروب بود، طلبهها آمده بودند که
امام را برای نماز ببرند. امام هم قبول
کردند ولی گفتند :« شما بروید، من با
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 169صفحه 11