علی معظمّی 11 ساله
سلام! خواستم دربارۀ کسی
صحبت کنم که برای من فرشته
است. او عموی من است که در
جنگ شهید شد. من وقتی عکس
او را میبینم گریهام میگیرد و
آرزو میکنم که پیش او باشم و
او را در آغوش بگیرم. عموی من
سردار لشگر بود که در منطقۀ
دشت آزادگان تپههای الله اکبر
روز جمعه شهید شد. من ناراحت
نیستم چون او را در روز قیامت
به همراه مولایمان امام زمان
عجّلالله تعالی فرجهالشریف میبینم
و باز هم او را در آغوش خود
میگیرم. من عمویم را ندیدم ولی
احساس میکنم سالهاست که او
را میشناسم. به امید روزی که
همۀمان منتظر آن روز هستیم.
مهرداد آموزگار 9 ساله
روستایی بود که هیچ مدرسهای
نداشت و همه ناراحت بودند. ماهها
گذشت تا اینکه از شهر چند نفر آمدند
و یک مدرسه به نام «دانش» درست
کردند و دیگر کسی ناراحت نبود و
همه دانش داشتند و چیزهای دیگری
هم ساختند مثل بیمارستان یا آتش
نشانی که کنار یک رودخانه بود و با
بشکه آب پر میکردند و به سوی جای
آتش گرفته میرفتند . بعد از چند سال
آن قدر این روستا بزرگ شد که یک
شهر جدید در ایران شد .
حرف نداری بابا! اگر مسؤولان
یعنی آدمهای مهم مملکت هم به
همان اندازهای که تو در داستانت به
فکر مشکلات مردم هستی،به فکر
مشکلات مردم بودند، الان مردم
خیلی وضعشان بهتر بود.
انشاءالله بابا! دعا میکنم شما یک
کارهای بشوی که با درد و رنج مردم،
غریبه نیستی!
کیوان صالحی 13 ساله
سریع از پلّههای پاساژ پایین رفتم.
ترسیدم فیلم شروع شود. کلّ پاساژ
تلویزیون بود. رسیدم آن جایی که
آن فیلم را دیروز دیده بودم. هنوز
فیلم شروع نشده بود. چند نفر پشت
سر من منتظر بودند که فیلم شروع
شود. فیلم شروع شد،از همان جایی
که دیروز تمام شد . آن پسر و د ختر
چشم آبی میدویدند و به دنبال آنها
آن موجود عجیب و غریب . رفتند
داخل تونل و هر چند وقت یکبار
میخوردند زمین و پشت سرشان را
نگاه میکردند. آن موجود هنوز دنبال
آنها بود. رفتند کنار دیوار. پسر چشم
آبی به آن طرف تونل رفت تا زنگ
خطر را بزند اما برق رفته بود و آن
موجود چشم آبی آنها را گرفت. آن
پسر چشم آبی خواب دیده بود. من
بعد از فیلم به مدرسه رفتم. مدرسهام
دیر شده بود. ناظم با خط کش یک بار
زد کف دستم. بعد از چند ساعت از
خواب بیدار شدم و به مدرسه رفتم.
امان از دست این چشم آبیها که
همدیگر را میخورند و لت و پار
میکنند.
عزیز دل بابا! شام کمتر بخور تا
خوابهای بهتری ببینی.
برای فیلم دیدن باید به سینما بروی
نه پاساژ!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 170صفحه 13