مجله نوجوان 170 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 170 صفحه 19

یک بابابزرگ دارم که هر روز یک نظریه علمی اعلام می کنه دیروز اصرار داشت که ما از نوادگان دایناسورها هستیم یک عمو دارم که توی خارج زندگی میکنه اون فکر میکنه که برای هر مسئله ای یک راه حلی وجود داره یک دایی دارم که وقتی توی ارتش سرخ چین خدمت میکرد یک روز توی یک عملیات بزرگ باعث شکست ارتش شد مامان هروقت می خواد از خونه بره بیرون میگه در رو روی کسی باز نکنی والا از پوستت توپ فوتبال میسازند. فرمانده باور کنین که من الان نشستم از ملخ به موش دشمن شناسایی شد. بشین احمق جان الان ما رو می بینن بشین هیچ وقت از کلاس درس خوشم نیومد چون همه اش توی چشم معلم بودم و همه سوالهای سخت رو از من میپرسید اوهوی تو که زل زدی به من حتما جواب همه سوالها رو بلدی که داری اینطوری نگاه میکنی بوگو ببینم خلاصه این شد که ترک تحصیل کردم و برای امرار معاش روزها میرم کنار خیابون و از رقص گردن پول درمیارم از اون بالا کفتر میایه یک دانه دفتر مشق میاره...

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 170صفحه 19