مجله نوجوان 170 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 170 صفحه 28

عکس: سارا قااموس مقدم تصویر: مجید صالحی فتومونتاژ: لیلا بیگلری طنز مرتضی سورج آقا ! اسم شما چیه؟ این رفاقت دیرینه با کارمند مربوطه تا به حال خیلی کار راه انداز بوده است تا اینکه آن اتفاق افتاد. من توی صف بودم یعنی آخر صف بودم و گوشهایم را تیز کرده بودم. نفر اول به کارمند مربوطه گفت: « سلام آقای عبّاسی...» چند دقیقه بعد نفر دوم گفت :« آقای ناصری! بهترید که انشاء الله...» چند دقیقه بعد نفر سومی گفت : «آقای مقدّم1 اخوی حالشان چطوره؟ » من حسابی گیج شده بودم. هر کسی کارمند مربوطه را به یک اسمی صدا می­زد. نوبت من شد. بر خلاف عادت همیشگی پرسیدم: «آقا! اسم شما چیه؟» کارمند مربوطه گفت:« شما می­تونید بنده رو مرادی صدا بزنید.» فهمیدم کارمند مربوطه از ما زرنگ­تر تشریف دارند و اسم واقعی ایشان را فقط مشتریهای قدیمی و بچّه­های در و همسایه می­دانند. پیش از هر کار دیگری نام کارمند مربوطه را بلد شوم؛ البته روش من اینطوری نیست که بروم و مستقیماً ازشان بپرسم « ببخشید آقا اسم شما چیه؟»بلکه گوشهایم را تیز می­کنم و مثل یک ماهیگیر خبره نام کارمند مربوطه را از بین دیالوگهای دیگر افراد حاضر در صف صید می­کنم. آن وقت طوری که انگار دست کم 15 سال از رفاقتم با کارمند مربوطه می­گذرد . با لحنی بسیار صمیمی با او چاق سلامتی می­کنم. کارمند مربوطه هم در بیشتر موارد گمان می­کند که بنده اگر از مشتریان قدیم بانک نباشم حتماً یکی از بچّه­های محل یعنی آدمهای در و همسایه و یا یک همکلاسی بسیار قدیم هستم و به خاطر اینکه نام مرا فراموش کرده است،خودش را سرزنش می­کند. ماجرا در صف طولانی بانک اتفاق افتاد و شروع ماجرا دقیقاً جایی بود که بنده نفر آخر صف بودم. پشت باجۀ بانک یک کارمند بسیار وظیفه­شناس،بسیار خوش تیپ امّا بسیار خونسرد نشسته بود؛ به طوری که از قیافۀ آرامش می­شد فهمید که به هیچ وجه برای طولانی شدن صف نگران نیست و دلش نمی­خواهد به خاطر دیگران خودش را به عجله بیندازد. بنده طبق یک عادت قدیمی به هر بانکی که وارد می­شوم سعی می­کنم

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 170صفحه 28