روزی روزگاری زرافه
مجید صالحی
از وقتی که چشم باز کردم منو به جای توپ فوتبال
اشتباهی میگرفتند.
خیلی وقتها از زرافه بودنم احساس افتخار میکردم
مخصوصاً وقتی توپ فوتبال میافتاد روی درخت
ای ول ... گردن طلا کردن بلا ای ول....
بابا تو دیگه کی هستی
مامان تو دیگه کی هستی
خیلی وقتهاهم از زرافه بودنم احساس خجالت می کردم
مخصوصا وقتی قائم موشک بازی میکردم و نمیتونستم
قائم بشم
نمیدونم چرا بعضی از معلم ورزشها نمی خوان قبول
کنن که همه نمیتونن بارفیکس برن
ای خاک بر اون
سرت کنن حیف نون
گاو،خر ، شتر ،زرافه...
خدا نکنه سرما بخورم هر وقت عطسه می کنم
اوضاع خیلی بدی پیدا می کنم
هیچ وقت از مهمونی خوشم نمی آمد چون یکی از
کارهایی که باید بکنی اینه که 12 تا پاپیون رو ببندی
چند دفعه بهت گفتنم
صبح زودتر بیدار شو که بتونی زودتر لباسهاتو تنت
کنی، شترمرغ لوس پلنگ ...
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 170صفحه 18