مجله نوجوان 188 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 188 صفحه 8

گازی­ام را گرفت! حالا از تو هم جلو زدم. شاید اینطوری بتوانم به خانۀ چند غول سر بزنم و ... دوباره خودم: امروز، روز کاشت بود. دوست خوبم! اگر تو نبودی چه طوری یاد می­گرفتم پول دار شوم؟ امروز سه چهار تا از لوبیاهای سحرآمیز را کاشتم و حسابی آب و کود بهش دادم تا ببینم فردا چه می­شود. جک: وقتی عکست را دیدم خیلی خندیدم. به قیافه­ات که نه، به مدل موهایت! خوشحالم که بالاخره موفق شدی. حالا به معنی عمیق ضرب المثل «گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی» پی بردی؟ راستی یادم رفت بگویم با سیندرلا ازدواج کرده­ام. من: به قول مادربزرگم «الهی که به زمین گرم بخوری، الهی که درد بی­درمون بگیری آقای سحرآمیز...». منِ بی­عقل را بگو که چه کسی را الگوی خودم کرده بودم. این آخرین نامه­ای است که به تو می­نویسم. خواستم بگویم خیلی نامردی! اصلا کلاه برداری. باید اون غوله یه لقمۀ چپت می­کرد. دزد بی­ادب! اگر دزد نبودی که وسایل اون غول بیچاره را کش نمی­رفتی و بعد هم فرار کنی. بی­معرفت! در ضمن غلط کردی داستان آشنایی من و خودت را نوشتی و توی سایتت گذاشتی. نکند فکر می­کنی هانس کریستین اندرسن شده­ای؟ راستی این لوبیاهای لعنتی یک سانت هم رشد نکرد. تازه وقتی بابام فهمید موتورم را چی کار کردم، حسابی عصبانی شد و گفت باید یک هفتۀ دیگر هم توی خانه حبس بشوم تا قدر پول را بدانم! قهر قهر قهر تا روز قیامت! جک: چه قدر با سیندرلا بهت خندیدیم. تا تو باشی که دیگر شخصیتهای داستانی را الگوی خودت قرار ندهی. پسرۀ بی­ادب! توهم زدۀ دیوانه! من کی گفتم هر پیرمردی که از راه رسید خیرخواه است؟آخه پسر جان! اون حتی تشخیص نداده که تو لوبیای سحرآمیز می­خواهی یا لوبیا برای کار عملی مدرسه. اونوقت تو... تازه داشتیم با هم رفیق می­شدیم. اگر خواستی می­توانی بیایی پیش خودم کار کنی. من باهات قهر نمی­کنم. منتظرت هستم که بیایی پیش خودم کار کنی چون تقریباً همۀ کارگرها رفته­اند مرخصی و من حسابی دستم توی پوست گردو گیر کرده!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 188صفحه 8