گازیام را گرفت! حالا از تو هم جلو
زدم. شاید اینطوری بتوانم به خانۀ چند
غول سر بزنم و ...
دوباره خودم:
امروز، روز کاشت بود. دوست خوبم!
اگر تو نبودی چه طوری یاد میگرفتم
پول دار شوم؟
امروز سه چهار تا از لوبیاهای
سحرآمیز را کاشتم و حسابی آب
و کود بهش دادم تا ببینم فردا چه
میشود.
جک:
وقتی عکست را دیدم خیلی خندیدم.
به قیافهات که نه، به مدل موهایت!
خوشحالم که بالاخره موفق شدی. حالا
به معنی عمیق ضرب المثل «گر صبر
کنی ز غوره حلوا سازی» پی بردی؟
راستی یادم رفت بگویم با سیندرلا
ازدواج کردهام.
من:
به قول مادربزرگم «الهی که به زمین
گرم بخوری، الهی که درد بیدرمون
بگیری آقای سحرآمیز...». منِ بیعقل
را بگو که چه کسی را الگوی خودم
کرده بودم. این آخرین نامهای است
که به تو مینویسم. خواستم بگویم
خیلی نامردی! اصلا کلاه برداری. باید
اون غوله یه لقمۀ چپت میکرد. دزد
بیادب! اگر دزد نبودی که وسایل اون
غول بیچاره را کش نمیرفتی و بعد هم
فرار کنی. بیمعرفت! در ضمن غلط
کردی داستان آشنایی من و خودت
را نوشتی و توی سایتت
گذاشتی. نکند فکر
میکنی هانس کریستین
اندرسن شدهای؟
راستی این لوبیاهای
لعنتی یک سانت هم
رشد نکرد. تازه وقتی
بابام فهمید موتورم را
چی کار کردم، حسابی
عصبانی شد و گفت
باید یک هفتۀ دیگر
هم توی خانه حبس
بشوم تا قدر پول را
بدانم!
قهر قهر قهر تا
روز قیامت!
جک:
چه قدر با سیندرلا
بهت خندیدیم. تا
تو باشی که دیگر
شخصیتهای داستانی را الگوی خودت
قرار ندهی. پسرۀ بیادب! توهم زدۀ
دیوانه! من کی گفتم هر پیرمردی که
از راه رسید خیرخواه است؟آخه پسر
جان! اون حتی تشخیص نداده که تو
لوبیای سحرآمیز میخواهی یا لوبیا
برای کار عملی مدرسه. اونوقت تو...
تازه داشتیم با هم رفیق میشدیم. اگر
خواستی میتوانی بیایی پیش خودم
کار کنی.
من باهات قهر نمیکنم. منتظرت
هستم که بیایی پیش خودم کار کنی
چون تقریباً همۀ کارگرها رفتهاند
مرخصی و من حسابی دستم توی
پوست گردو گیر کرده!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 188صفحه 8