مجله نوجوان 188 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 188 صفحه 25

مهربان­تر بود؛ از هلال تا بدر. از بدر تا ... حالا دیگر ماه، تمام شده است. جایش در آسمان خالی است. حالا قرار است ماه دیگری به جایش بیاید. هلالی دیگر. چند روز دیگر قرار است حضور آن هلال نو را جشن بگیریم. قرار است شادی کنیم و به میمنت یک ماه میهمانی پر برکت، قدردان سفرۀ الهی باشیم. قرار است صبح زود به مصلّای شهرمان برویم و نماز پرشکوهی را به پا بداریم و به خودمان گوشزد کنیم که نباید برکات این ماه را آسان از دست بدهیم. از در منزلمان که به قصد مصلّا خارج می­شویم، تکبیر بگوییم و حمد خداوند را به جای آوریم. وقتی نزدیک غروب می­شود، وقتی خورشید دست گرمش را از روی شهرمان برمی­دارد، دلمان می­گیرد، دلمان هوای «ربّنا» می­کند، دلمان سفرۀ افطار می­خواهد. بغضی در گلویمان گره می­خورد که تا اشکمان را در نیاورد ول کن نیست. دلمان مثل غروبهای جمعه می­گیرد، غروبهایی که «خون جای بارون میچکه». حوصله نمی­کنیم با کسی حرف بزنیم. منتظر اذان می­شویم. اذان را که می­گویند، بی­اختیار وضو می­گیریم و به نماز اول وقت می­ایستیم. در این وقت است که به سجده می­رویم و از ته دل، از اعماق دست نیافتنی وجود، دلمان می­خواهد یک آرزو کنیم. می­دانیم هر چه از خدا بخواهیم برآورده خواهد شد. پس از بین تمام آرزوهای ریز و درشتمان بهترین را انتخاب می­کنیم، آن را که بیشتر از همه دلمان می­خواهد برآورده شود. وقتی که می­خواهیم آن را به زبان بیاوریم، فقط می­توانیم بگوییم: «خدایا کاری کن ماه رمضون سال دیگه هم مهمون سفره­ت باشیم.» حالا چند روزی تا آن روز مانده است. پس قدر این چند روز را بدانیم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 188صفحه 25