قیصر امین پور
پارهای از یک منظومه
همزاد عاشقان جهان
هر چند عاشقان قدیمی
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیل و قال
بیزار بوده اند
اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانۀ کوچک
بر پلههای سنگی دانشگاه
و میلههای سرد و فلزی
گل داد و سبز شد
آن روز، روز چندم اردیبهشت
یا چند شنبه بود
نمیدانم
آن روز هرچه بود
از روزهای آخر پاییز
یا آخر زمستان
فرقی نمیکند
زیرا
ما هر دو در بهار
-در یک بهار-
چشم به دنیا گشودهایم
ما هر دو
در یک بهار چشم به هم دوختیم
آن گاه ناگهان
متولد شدیم
و نام تازه ای
بر خود گذاشتیم
فرقی نمی کند
آن فصل
-فصلی که میتوان متولد شد-
حتماً بهار باید باشد
و نام تازۀ ما، حتماً
دیوانه وار باید باشد
فرقی نمیکند
امروز هم
ما هرچه بودهایم، همانیم
ما باز میتوانیم
هر روز ناگهان متولد شویم
ما
همزاد عاشقان جهانیم....
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 188صفحه 34