سرمقاله
قسمت دهم
در حاشیۀ سفر به عتبات عالیات
منزل حضرت علی علیه السلام
منزل حضرت علی علیه السلام در
نزدیکی مسجد کوفه، جایی است که
از سالها پیش آرزوی زیارتش را در
دل داشتم. حتّی زمانی که برای سفر،
ثبت نام کردم شوق عجیبی برای
زیارت این خانۀ نورانی در دلم موج
میزد و یادم میآید که در راه رسیدن
به عراق چندین مرتبه تصاویری که
از خانۀ حضرت علی علیه السلام در
تلویزیون دیده بودم از ذهنم گذشت.
***
حالا دارم به این خانۀ مقدس میرسم.
قلبم مثل کبوتری بیتاب، خودش را
به در و دیوار سینهام میکوبد. دیوار
خانه نمایان میشود و کم مانده است
که پرواز کنم امّا از در خانه که داخل
میشوم تمام حس و حالم را در شلوغی
خانه از دست میدهم. شوقم به کمی
خشم و خستگی بدل میشود.
گمان نمیکردم که شیعیان کوفه به
این مکان مقدّس نگاه توریستی داشته
باشند.
هر کدام از اتاقهای این خانه بسیار
کوچک است. نسبتاً خانۀ کوچکی
نیست ولی هر بار که دیوار اتاقها از
داخل ترمیم و بازسازی شده است،
دیوارها جلو آمده است و فضای اتاقها
را تنگتر کرده است تا جایی که
امروزه این اتاقها به حدّی کوچک شده
است که تنها یک نفر یا به زحمت دو
نفر میتوانند در هر اتاق نماز بخوانند.
هر چند دقیقه یک بار هم یک کاروان
از زائران ایرانی وارد این خانه میشود.
برخی از زائران در این شلوغی جمعیت
هر طور شده میخواهند در هر کدام
از این اتاقها دو رکعت نماز بخوانند
و خودخواهی آنان باعث میشود که
دیگران نتوانند همه جای خانه را
زیارت کنند و از آن تبرّک بجویند.
آنها که عالم ترند به مردم عوام
تذکّر میدهند که اینجا نماز ندارد
ولی مردم به ویژه زنها به این حرفها
گوش نمیدهند و تا در همۀ اتاقها نماز
نخوانند از این خانه بیرون نمیروند تا
جایی که ازدحام جمعیّت آزار دهنده
میشود و آزار دهندهتر از آن صدای
عربهایی است که به عنوان خادم در آن
بیت شریف حضور دارند و دقیقاً در
جایی که به سکوت و آرامش نیاز داری،
با صدای بلند مردم را به پرداخت پول
ترغیب میکنند و این موضوع در آن
خانۀ مقدس حالت چندان خوشایندی
ندارد.
پیش از رفتن به درون خانه آماده
شده بودم تا در گوشهای از آن مناجات
بخوانم و اشک بریزم امّا سر و صدای
خادمان عرب زبان اذیتم میکند.
عربها که انگار به زور این خانه را
تصاحب کردهاند، آنگونه که ما ایرانیها
اعتقاد داریم حرمت این خانه را نگاه
نمیدارند؛ قدمهای بلند برمیدارند و
با صدای بلند حرف میزنند.
از خانۀ حضرت علی علیه السلام
بیرون میآیم. حاج آقا فراهانی، مدّاح
کاروان در گوشهای نشسته است و
دارد روضه میخواند. آرام میروم
کنار دستش مینشینم، اشک میریزم
و خواندن مناجات و دعا در خانۀ
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
را میگذارم برای سفر بعدی.
ای کاش خدمتگزاری در این حرف
شریف نیز به ایرانیها سپرده میشد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 196صفحه 3