دلارام کارخیران
حرفهای خودمانی
هر چیزی به وقتش خوبه
وقتی 15 سالم بود، فکر میکردم برای ورود به دانشگاه،
هیچوقت دیر نیست، فکر درستی بود ولی نه برای یک نوجوان
15 ساله!
چه مقدّمۀ بدی! هیچوقت یک مطلب را این جوری شروع
نکنید و اگر شروع کردید، منتظر باشید که اغلب مخاطبانتان
را از دست بدهید چون آنها با خودشان میگویند: «ای بابا، این
فکر کرده مرکز هستی است و هر اتّفاقی که برای او افتاده،
برای ما هم رخ میدهد. تازه همان اوّلش شعار میدهد. بهتر
است بروم جلوتر، شاید مطلب بهتری برای خواندن پیدا کنم!»
و بعد شما مجبورید مثل بنده، منتظر بمانید اگر مخاطب
داشتید، ادامه بدهید.
بگذریم!
رک و پوست کنده، اوّل، آخر حرفم را اعلام میکنم! بابا جان،
شما نوجوانها چرا هی میخواهید با قوانین طبیعت در بیفتید؟
چرا متوجّه نیستید که زندگی قانون مشخّصی دارد و برای
هر کاری، بهترین سنّی وجود دارد که شما اگر در ضرباهنگ
درست زندگی قدم بزنید، زودتر به نتیجه میرسید؟ اصلاً چرا
جملات آدم بزرگها را بد میفهمید؟ مثلاً اگر یک آدمی در
صد سالگی وارد دانشگاه شد، خب دستش درد نکند، همّت
کرده، جالب است، بامزّه است ولی اگر همه بخواهند در این
سن به دانشگاه بروند، هیچ فکر کردید چه شرایط زبانم لال،
مضحکی به وجود میآید؟
بحث امروز ما دربارۀ قانونهای نانوشتۀ طبیعت است. قانونهای
نانوشتۀ زندگی که میتوانند وضعیت سالهای ما را روشن کنند
و در برنامهریزی ما برای زندگی، تأثیر بگذارند.
خیلی از ماها، آگاهانه یا ناآگاهانه در برابر این
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 196صفحه 14