مجله نوجوان 196 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 196 صفحه 8

سمیه حسینی یاد دوست برویم منزل آقای خمینی طلبه­ها از ته کوچۀ حرم می­دویدند طرف خیابان ارم؛ پا برهنه، بی­عبا، بی­عمامه، بعضیها هم سر و صورتشان خونی بود. به هرکس می­رفت طرف فیضیه چیزی می­گفتند تند و کوتاه و بریده. «نروید آن طرف.»، «خطر دارد»، «ریخته­اند توی فیضیه»، «می زنند. می­کشند.» این یکی که زار می­زد. دو تا طلبه با هم می­دویدند. «کجا برویم؟» یکی­شان آن طرف خیابان ارم را نشان داد. طرف کوچۀ ارک. «برویم منزل آقای خمینی.» خیلیها هجوم آوردند خانۀ امام. علی اصغر کنی با جوانهایی که مثل خودش ورزشکار بودند جمع شدند توی حیاط. در را بسته بودند که یک وقت مأمورها قاتی بقیه نریزند توی خانه. مردم مانده بودند پشت در. امام تا این را فهمید، از اتاق دست چپی آمد بیرون، بلند گفت: «حق ندارید در را ببندید! اگر در بسته باشد از خانه می­روم بیرون.» همه می­دانستند اگر بگوید، می­رود. همان وقت در را باز کردند و تا شب هم باز ماند. بعد از نماز، امام بلند شد نشست روبه روی طلبه­ها. اتاق جای نشستن نداشت و بعضیها ایستاده بودند جلوی در. همه بغض داشتند، منتظر بودند یکی آرامشان کند: «اینها رفتنی­اند، شما ماندنی هستید، نترسید. ما زمان پدر او بدتر از اینها نیز دیده­ایم، روزهایی بر ما گذشت...» حرف امام که تمام شد، همه انگار جان گرفتند. مصمم شدند، جوانها دوباره جمع شدند توی حیاط برنامه بریزند که تا صبح چطور دور و بر خانه نگهبانی بدهند، سنگر ببندند که اگر حمله کردند جلویشان بایستند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 196صفحه 8