مجله نوجوان 196 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 196 صفحه 15

قانونهای هستی، جبهه می­گیریم. خیلی از ماها، سعی می­کنیم به آنها پایبند نباشیم و خیلی از ماها در مقاطع قبلی زندگی­مان درجا می­زنیم! نتیجه؟ خیلی بدتر از آنی است که فکر می­کنید. آدمها در این موضوع خیلی شبیه میوه­ها هستند. آنها فرصتی برای شکوفه بودن، فرصتی برای رشد میوه، فرصتی برای کال بودن و فرصتی برای رسیده شدن دارند. حالا هر دو گروه آدمهایی که می­خواهند غوره نشده، مویز بشوند و یا خیال رسیدن ندارند، تا دلتان بخواهد، ضرر می­کنند. ضررهایی که در عمر آدمی، خیلی وقتها جبران­پذیر نیست. روی صحبتم با خیلی از شماهاست. شماهایی که هیچ­وقت به مرحله­های زندگی­تان فکر نمی­کنید و در این خیال باطل به سر می­برید که برای انجام دادن کاری، هزار سال وقت دارید... نه خیر! باید خدمتتان عرض کنم که زندگی آن قدرها هم شوخی بردار نیست! شما تا 9-8 سالگی بچّه­اید، حق دارید به هیچ مسأله­ای فکر نکنید، فکر و ذکرتان بازیگوشی باشد و ... امّا اگر شما در 15 سالگی هم همین خصوصیتها را داشتید، آن وقت 9-8 سال از زندگی عقبید، آن وقت دیر رسیدید و آن وقت ضرر می­کنید چون نیازها و خواسته­های شما به طور طبیعی تغییر می­کند امّا شما از آنها جا مانده­اید! مثلاً موقع کار کردن و مسؤولیت پذیری­تان است، در حالی که تازه یادمان آمده دیپلم بگیرید. یادم هست در دوران مدرسه­ام دوست خوبی داشتم که با وجودی که 15 سالش بود امّا شبها عروسکش را بغل می­کرد و می­خوابید. دوست من دوران کودکی شیرینی داشت و حاضر نبود از آن دوران خارج بشود. از نظر او عروسک بازی کار بدی نبود، واقعاً هم نبود! اشکال کار در طرز فکر دوست من بود، در این که او از تغییرات طبیعی که زندگی در او ایجاد می­کرد، خبر نداشت و لجوجانه به یک دورۀ خاص چسبیده بود و به چیز دیگری فکر نمی­کرد! او تا جایی که می­توانست، از مسؤولیتهای جدیدی که با بیشتر شدن سالهای عمرش از او طلب می­شد، او تا جایی که می­توانست، از شانه خالی می­کرد، بی­خبر از آن که یک روزی بالاخره گیر خواهد افتاد! آن وقت باید خودش را در موقعیتی ببیند که هیچ پایه و اساس فکری برای پذیرفتن آن ندارد. غم انگیز و عذاب آور! بنابراین، دوستان نوجوان من! بیایید در برابر مراحل زندگی کمتر موضع بگیریم، به موقع از هر مرحله­ای به مرحلۀ بعدی وارد شویم و مسؤولیتهایمان را بپذیریم و آنها را پشت سر بگذاریم. قبل از این که تعداد آنها به حدّی برسد که نه توان انجامش را داشته باشیم و نه تجربه­اش را. چون خیلی ساده و خودمانی؛ «هر کاری به وقتش خوبه!»

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 196صفحه 15