مجله نوجوان 214 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 214 صفحه 25

کلاً خیلی تمیز هستمی و به قول آقای حکمت توانا بو هر که پاکا بود! - اکبر آقا سوپر میوه در مورد پاکیزگی می گوید : - پاکیزگی خیلی خوبه! ما اینجا از این پشه کش های لامپی گذاشته یم تا پشه ها وارد نشوند اگر هم شدند خارج نشوند! با موشها هم کلی مذاکره کرده ایم . راستش شهرداری می خواست دخل این بدختها را بیاورد ولی ما با شهرداری وارد مذاکره شدیم تا بی خیال آن ها شود ، ولی نشد و هی تله گذاشت و سم پاشید تا این طفلکیها را نابود کند . ولی موشها به ما قول دادند به داخل مغازه کاری نداشته باشند ، ما هم تصمیم گرفتیم به خاطر اثبات حسن نیت خود آشغال های مغازه را داخل جوی آب بریزیم تا موشها مجبور باشند به زحمت بیفتند و بیرون بیایند و جانشان تهدید شود . اگر می شد با سوسکها و سگ های ولگرد هم وارد مذاکره بشویم و به تفاهم برسیم شهرمان خیلی خیلی هم تمیز می شد . تا به حال توانسته ایم با گربه ها و موشها به توافق ضمنی برسیم که امیدوارم صلحی پایدار در منطقة محل سکونتمان ایجاد کند . - در زمان گفتگو با اکبر آقا سوپر میوه کاملاً به صحت کلام او پی بردیم و به اکبر چون چندین موش مؤدب سر از جوی آب بیرون آوردند و به اکبر آقا نگاه کردند . اکبر آقا به شاگردان « تقی گوجه » اشاره کرد و « تقی گوجه » تمام زباله های داخل بشکة زبالة داخل مغازه را کشان کشان به سمت جوی آب برد . موشها به استقبال او آمدند و او را تادم جوی آب همراهی کردند وقتی زباله ها تالاپ تالاپ داخل جوی آب می افتاد ، وقتی هندوانة گندیدة ترکیده ، گوجه فرنگی های لهیده ، سیب زمینی ها و پیاز های گندیده ، موز های سیاه شده درون آب فرو می رفت ، می شد اشک شوق را به وضوح درون چشم های موشها دید که حلقه زده است . فضا ، خیلی احساسی بود . من دیگر صدای اکبر آقا را نمی شنیدم و تمام حواسم به فضای صلح آمیز آنجا بود . نگاهم به آن طرف خیابان افتاد؛ روبروی مغازة کبابی ، هفت هشت تا گربة تپل و پشمالو منتظر نشسته بودند تا به آن ها اشغال کباب و جیگر بدهند . - نکتة جالب این بود گربه ها دیگر با موشها هم کاری نداشتند . واقعاً برای رسیدن به صلح باید پاکیزگی را پاسداشت وگرنه خیلی بد می شود . بعد از گفتگو با اکبر آقا سوپر میوه به سراغ جواد جیگر رفتیم . جواد جیگر همان مرد خوش قلبی است که برای گربه های محل غذا می ریزد . جواد جیگر در رابطه با پاکیزگی می گوید : - ما خودمان می دانیم که باید پاکیزگی باشیم ولی هی از طرف جا های مختلف می آیند و به ما می گویند پاکیزگی علاقهمند هستیم که اسم بچه مان را گذاشته ایم آبتین که حداقل آب داشته باشد! ما عاشق پاکیزگی هستیم و در همین راستا هم هست که ما گربه ها کنار آمده ایم و حسن نیتمان را به آن ها ثابت کرده ایم . خودمان به آن ها غذا می دهیم تا هوس نکنند خودشان خودشان داخل مغازه بیایند . اگر این زباله ها را داخل سطل های مکانیزه بریزیم سوسک و پشه و هزار کوفت دیگر جمع می شود ولی از تولید به مصرف می دهیم گربه ها می خورند و احتمالاً دعایمان هم می کنند . - شعار مغازة ما این است : - دستای ما تمیزه مشتری هم عزیزه

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 214صفحه 25