مجله نوجوان 232 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 232 صفحه 18

طنز دوست شبکۀ نوجوان تقدیم می کند ! م .شیرازی دو سه تا نوجوان کاملاً کم حرف ! لابه لای خرت و پرت های یک مغازه سمساری - نه ببخشید مثل اینکه دکور برنامه است نه مغازه محترم سمساری (جا دارد ما در همین جا از صنف گرامی سمساری عذر خواهی بکنیم ! . ) . . . بله ! عرض می کردم خدمتتان . . . دو سه تا نوجوان کاملاً کم حرف لابه لای خرت و پرت هی دکور برنامه وول می خورند و یک بند حرف می زنند یکی با خودش - یکی با در و دیوار - آن یکی هم مثلاً با ما . اولی : آه خدای من چقدر احساس خوشبختی می کنم . . . الان بال در می آورم و از شدت خوشحالی اشک می ریزم . . . نه اشک برای چه ؟ دور از جان ! زبانم لال ! . . . از شدت خوسحالی هرهر می خندم . . . چقدر خوشحالی خوب است . دومی : سلام در و دیوارها . . .صدای من را می شنوید؛ الان توی دلتان می گویید چه نوجوان لوسی . . . به جان خودتان من لوس نیستم فقط حوصله ام سر رفته بود گفتم بروم با در و دیوارها صحبت کنم . . . حال شما خوب است ؟ ! خانم بچه ها چطورند ؟ ! . . . ممنون ما هم خوبیم این دو تا رفیقمم خوب هستند وسلام می رسانند . بینندگان توی خانه هم خوب هستند . قربان شما ! لطف دارید شما ! سومی : نوجوان های گل و سنبل خوب و خوش و سلامت هستید ؟ ! من الان که از پشت شیشه تلویزیون توی چشم های شماها زل می زنم می بینم همه تان سرحال و خوب وخوش هستید . . . . ! ! ! شما نوجوان محترم چرا کله ات را می خارانی ؟ ! چند هفته است حمام نرفتی ؟ ! شش هفته ؟ ! . . جلبک نزدی شما ؟ ! مطمئن هستم که نزدی چون نوجوان های ما خیلی بهداشتی تر و محترم تر از آن هستند که جلبک بزنند ، حتی اگر شش سال حمام نروند . . راستی شما فکر می کنید چرا چمن ها سرخالی نیستند ؟ ! هان چرا ؟ ! اولی : من آلان صدای مولکول قلبم را می شنوم که به همکارش می گوید تندتر کار کنید تا نوجوان مورد نظر در دسترس نیست . . . دِ نوجوان نو ریسپانسیل ! . . . چرا ؟ چرا ؟ آخر چرا من نوجوان ایز ریپانسیل - پاشو نوجوان ! پاشو هیجان زده شو و از در و پنجره بالا برو . . . تو می توانی . . . تو کودک درونی داری . . ! دومی : دیوار جان دوست داری شما نوجوان بودی ؟ ! . . . اگر دوست داری یک میس کال بینداز روی گوشی من . . . (زی لینگ زی لینگ ) آخ جون بچه ها ! آقای دیوار یک میس کال انداخت که یعنی دوست دارد نوجوان باشد ! سومی : به نظر شما چی می شد که کلاغ ها به جای قارقار ، جیک جیک کنند ؟ ! . . چی می شد کولر انسان را گرم کند و بخاری سرد ؟ ! . . اصلاً چرا خورشید دور زمین نمی چرخد و ما باید دور آن بچرخیم ؟ ! . . و این سه نوجوان محترم آن قدر حرف می زنند که ضعف می کنند و فشارشان می افتد بدون اینکه شما دقیقاً بفهمید با زبانی حرف می زدند ؟ مریخی پشتو ؟ ! . . . رنسانس سانسکریت ؟ ! . . . سرخ پوستی پست مدرن ؟ ! . . . مسابقه مجری (با کله توی کادر دوربین شیرجه می رود ) : سلام بچه ها ! ای وال ! ! ! . . . در خدمتتان هستیم با یک مسابقه با حال نوجوان پسند . . . آن نقطۀ آبی که روی مانیتور کنار من می بینید یک آدم فضایی است که برای یک مأموریت خیلی مهم به زمین آمده و مأموریتش ایناست که از جنگل هویج جمع کند و بین صنف خرگوش ها توزیع کند . هر سؤالی که شما درست می گویید یعنی یک هویج به این خرگوش می دهید . . . یک نوجوان شرکت کننده (از پشت تلفن ) : آقا جان خودتان بیشتر راهنمایی کنید . مجری : چشم ! خرگوش ها علاوه بر هویج کاهو و کلم بروکلی هم می خورند . دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 20 پیاپی 232 / 7 شهریور 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 232صفحه 18