مجله نوجوان 232 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 232 صفحه 19

نوجوان : پاندا نیست ؟ مجری : نه ، اول اسمش مثل یک فحش بی ادبی می ماند و بقیه اش اسم یک عضو بدن انسان است ! نوجوان : اول آن فحش چیست ؟ دیوانه نیست ؟ مجری : نه اولش بلا نسبت "خر" است . . . نوجوان : خرپشته نیست ؟ مجری : همکاران پشت صحنه به من اشاره می کنند که جواب سؤال را به شما بدهیم و وقت برنامه را نگیریم . . . خرگوش می شود آقا جان . . . ولی با این حال اطلاعات عمومی شما عالی بود و ما خیلی خوشمان آمد و به همین مناسبت تصمیم گرفتیم مبلغ هزار و پانصد ریال جایزه تقدیم شما کنیم ! . . . اما یک سؤال بسیار ساده و آسان : محلول اسید سولفوریک غلیظ در شرایط بی وزنی با کلرید آلومینیوم چه واکنشی می دهد و رنگ بخار حاصله چه رنگی است ؟ نوجوان : می شود راهنمایی کنید ؟ مجری : این سوال که بسیار ساده است و نیاز به راهنمایی ندارد ! نوجوان : کپک می زند ؟ مجری : یک چیزی در همین مایه ها . . . بخار می شود . نوجوان : بخار می شود ! مجری : هزار آفرین بر هوش سرشار شما . . . من گفتم که این عزیز ما اطلاعات عمومی بسیار عالی وخوبی دارند و جا دارد ما در همین جا از ایشان تشکر کنیم و مبلغ هزار وهفت صد ریال دیگر به جوایز ایشان اضافه کنیم . گزارش دو عدد نوجوان کنار ساحل دریا نشسته اند وشن بازی می کنند . گزارشگر از پشت سر می رود و چشم هایشان را می گیرد و می گوید : اگر گفتید من کی هستم ؟ ! نوجوان ها هم به شیوه ای که اصلاً تابلو نیست . شما گزارشگر شبکه نوجوان هستید ! گزارشگر : آفرین ، صد آفرین به شما دو عزیز نابغه . . . دارید چکار می کنید؛ یکی از نوجوان ها : داریم شن بازی می کنیم ! گزارشگر : آن سطل قرمز چیه که دست شماست ؟ ! همان نوجوان : سطل قرمز است ! گزارشگر : نظرتان راجع به شن بازی چیه ؟ یکی از نوجوان ها : خوبه ، فقط وقتش را زیادتر کنید بهتر است . گزارشگر : توصیه تان به نوجوان های دیگر چیست ؟ یکی از نوجوان ها : بیایند کنار دریا و شن بازی کنند ! استودیو (دوباره آن سه تا نوجوان می آیند و بیست ساعت دیگر با زبان مریخی پشتو و سرخ پوستی پست مدرن حرف می زنند یکی شان از پشت خرت و پرت ها سرک می کشد و با دوربین حرف می زند . یکی دیگر روی خرت و پرت ها دراز کشیده است و به سقف نگاه می کند و با سقف حرف می زند و آن یکی هم چند تا از خرت و پرت های دکور را بغل کرده است و با خودش زمزمه می کند . و بالاخره به لطف وقت و زمان که ثابت نیست و هدر می رود وقت برنامه تمام می شود . اولی : آه ! چقدر من خوشحالم که نوجوان ها گونی گونی نامه می فرستند و از برنامه خوب و بسیار حرفه ای ما تشکر می کنند . . . دومی : سقف عزیز امروز تو شاهد بودی که چقدر نوجوان ها به ما زنگ زدند و از ما تعریف کردند ! ولی اجازه بده قبل از آن ! یک کارتون تام و جری پخش کنیم و بعد از توجوان ها خداحافظی کنیم . سومی : به نظر شما اگر من جای شما همکار اولی ام بودم و همکار دومی جای من بود و همکار اولی جای سومی چه اتفاقی می افتاد ؟ ! دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 20 پیاپی 232 / 7 شهریور 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 232صفحه 19