مجله نوجوان 250 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 250 صفحه 15

ادامه دهیم؛ اما دوستی با او چیزی بود که خیلی طالبش بودم. جوانتر که بود سردبیری مجله اسکوایر را به عهده داشت. وقتی از دانشکده فارغ التحصیل شدم مصاحبه ای با سردبیر را برایم جور کرد اگر چه دیگر در چنین پستی برای من جای خالی نبود؛ کلی درباره پدرم حرف زدیم و از ذهن غنی او گفتیم. سردبیر به من گفت یکی از داستان های پدرم را به یاد می آورد. وقتی پدرم خیلی کوچک بود؛ پدر بزرگم او را برای اولین بار به شوبرادوی برده بود. با هیجانی که پسر بچه هفت ساله دارد؛ پدرم توی ردیف دوم تئاتر نشسته بود غرق غرور و افتخار؛ افتخار از این که کنار پدرش نشسته و از این فرصت طلایی لذت می برد. توی ردیف جلو دو صندلی خالی بود. وقتی چراغ خاموش شد و پرده بالا رفت؛ تام میکس با لباس کابویی سفید و کلاه سیلندر ده گالنی از پله ها ی جایگاه پایین آمد و روی یکی از صندلی های خالی نشست. پیش از آنکه چراغ ها کاملا“ خاموش شود کلاهش را از سر برداشت و روی صندلی کنار دستی اش گذاشت. بعد رو کرد به پدرم و گفت “سلام رفیق چطوری .“

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 250صفحه 15