مجله نوجوان 250 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 250 صفحه 28

خند ه­های زورکی ع. ش آرایشگاه مردی وارد آرایشگاه شد تا موهایش را کوتاه کند. اما آرایشگاه شلوغ بود. آرایشگر گفت: اگر عجله دارید میتوانم به شاگردم بگویم تا موهایتان را کوتاه کند. مرد قبول کرد. شاگرد آرایشگر مشغول کوتاه کردن موی مرد شد اما ماشین اصلاح به گوش مرد گیر کرد و گوش او را خون انداخت. شاگرد که ترسیده بود استادش را خبر کرد. آرایشگر با دیدن خون دستش را بلند کرد تا شاگرد را تنبیه کند. اما شاگرد جا خالی داد و سیلی آرایشگر به صورت مشتری خورد. آرایشگر عذرخواهی کرد و از شاگردش خواست که دوباره مشغول شود ولی اینبار دقت کند. شاگرد شروع به کار کرد اما چند لحظه بعد گوش دیگر مشتری را خون انداخت. شاگرد دوباره آرایشگر را صدا کرد. آرایشگر عصبانیتر از قبل دستش را بلند کرد تا شاگرد را بزند اما باز هم شاگرد جا خالی داد و سیلی را مشتری نوشجان کرد. آرایشگر دوباره عذرخواهی کرد و از شاگردش خواست که بیشتر مراقب باشد. شاگرد مشغول کار شد. چند لحظه بعد سرِ مرد را زخمی کرد. اما تا خواست جریان را به آرایشگر بگوید، مشتری با التماس گفت: جوون! بیا و مردانگی کن و از این ماجرا چیزی به اوستایت نگو! دروغگوها دروغگوی اولی: چند روز پیش یک مار ماهی گرفتم که هجده متر طول داشت. دروغگوی دومی: من هم چند روز پیش قلاب را انداختم توی آب. به جای ماهی یک موتورسیکلت به قلاب گیر کرد. شاید باور نکنی اما آن موتورسیکلت مال جنگ جهانی دوم بود و هنوز چراغهایش روشن بود. دروغگوی اولی: این دروغ دیگر خیلی شاخدار است مگر میشود بعد پنجاه شصت سال هنوز چراغهای موتور روشن باشد. دروغگوی دومی: مسألهای ینست. تو هفت هشت متر از مارماهیات کم کن تا من هم چراغهای موتور را خاموش کنم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 250صفحه 28