مجله نوجوان 41 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 41 صفحه 5

میگفت. از اول پاییز توی یکی از آجرهای خالی لانه کرده است. گنجشک ساکت بود. رضا فکر کرد احتمالا دارد خواب میبیند. خواب جاهایی که باید فردا پرواز کند. مادر رضا به کنار پنجره آمد و آن را باز کرد و آرام گفت: - رضا جان، رضا؟ بیا داخل وقتش شده، میخوایم سحری بخوریم. زود باش اول باید وضو بگیری... رضا باور نمی کرد که سحر شده، با عجله به سمت ایوان رفت. هنوز به کنار در ایوان نرسیده بود که صدای پرواز گنجشک را شنید. مکث کرد با خودش فکرکرد. حتما گنجشک را از خواب بیدار کرده! رضا آرام برگشت و لب حوض را نگاه کرد. گنجشک داشت آب حوض آب می خورد و بالهایش را می شست. ناگهان در اطاق باز شد . گنجشک پرید و دوباره رفت. در لانه اش رضا دستهای گرم مادربزرگ را روی سرش احساس کرد مادربزرگ گفت: - رضا جان داری نگاه به چی میکنی؟ رضا با انگشت لانه گنجشک را نشان داد و گفت: - مادربزرگ ببینید آقا گنجشکه مثل آدمها سحری خورد، وضو گرفت و رفت نمازش رو بخونه. مادربزرگ به لانه گنجشک نگاه کرد و سر او را در آغوش گرفت. رضا سرمای اولین روز زمستان حیاط خانه را به فراموشی سپرد و مادربزرگش را بوسید . خرده داستان کاهدان مرد نقاب سیاهش را روی صورتش میکشد. همه جا ساکت است. از دیوار بالامی رود. این خانه را مثل کف دستش می شناسد. چند سال پیش همه وسایل عتیقه و گران قیمتش را دزدیده و فروخته. صاحب خانه را مدتی است دوبراه زیر نظر دارد. خوشحال به نظر میرسد. شاید دوباره عتیقه های جدید خریده و سر جای قبلی ها گذاشته است.آهسته قدم بر می دارد. به پول کلانی فکر می کند. که بابت فروش عتیقه ها به او میدهند. آرام وارد خانه میشود. قفسهها به همان شکل سابق هستند. هیچ چیز عوض نشده. جلو می رود چراغ قوه را روشن می کند. نورش را می اندازه روی قفسه ها. توی هر قفسه یک چیزی هست. جلوتر می رود. ناگهان - اتاق روشن می شود.و مردی از پشت سر می پرسد: خیلی واقعی هستند، نه؟ و می خندد. خودم کشیدمشان، مثل اصل؛ چند وقت است که نقاشی شان تمام شده. باانگشت نشان می دهد و می گوید: این مال دوره ساسانیه قدمتش ... این مال دوره هخامنشی ... این برای زمان مادهاست ... و میخندید: قرار است هدیه کنم به موزه .. دزد از زیر نقاب به حرف های صاحب عتیقه ها گوش میدهد. زهرا صفاییزاده

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 41صفحه 5