مجله نوجوان 41 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 41 صفحه 12

داستان یک ماسک وحشتناک برای هالووین نویسنده: پی. تی . میس مترجم: عارفه عنایتی ای کاش میتوانستم بگویم پیتر پلامتن پسر خوبی بود، پسری که همیشه رختخوابش را مرتب می کرد، به مادرش در شستن ظرف ها و به پدرش در چیدن علفها کمک می کرد. پسر بچه ای که رفتار خوبی با خواهرش داشت و سگ ها و گربه ها را اذیت نمی کرد. اما اگر این حرفها را به شما بگویم آن وقت من یک دروغ وحشتناک به شما گفته ام، چرا که حتما میدانید پیتر پلامتن کوچک، پسر شیطان بود. نه! بدتر از آن بود. پسری بد، پسری وحشتناک ، او هرگز رختخوابش را مرتب نمی کرد. هرگز به مادرش در هیچ یک از کارهای روزانه کمک نمی کرد و مطمئنا به پدرش هم در کار چمن زنی کمک نمیکرد . با نیش زبان، اشک خواهرش را در می آورد. غذای سگ را به آن طرف پرچین پرتاب می کرد و مثل گرگ زوزه می کشید تا گربه ها را بترساند. بله! پیتر بدترین پسر در سراسر این شهر برگ بود. شایعه شیطنتها پیتر حتما تا پل آهنی که بر روی رودخانه بود، رسیده بود. وقتی مردم او را می دیدند، راهشان را کج می کردند و به طرف دیگر خیابان می رفتند و پیتر هیچ چیز را به اندازه حقه های هالووین دوست نداشت. او با دقت تمام با وحشتناک ترین لباس هایی که میتوانست بپوشد بیرون میآمد و هنگامی که در کوچه های شهر قدم می زد فریاد می زد :" قاشق زنیه." و به طرز احمقانه ای به هر کسی که از راه م یرسید چنگ میانداخت. نقشه های زیادی در سر داشت که نتیجه آن صدمه زدن به مردم بود. به درسهایش هیچ توجهی نداشت و دقتی را که در طرز لباس پوشیدن در روز هالووین به خرج می داد حتی اگر هم می توانست در مورد درسهایش نمی کرد. در مورد هالووین مثل یک دانشمند واقعی، دقیق بود و روی جزئیات لباسش انرژی می گذاشت. از نظر او هیچ کاری نمی بایست به شانس واگذار می شد. پیتر درست دو روز مانده به هالووین با دوستانش ( که به ظاهر می گفتند بهترین دوستان او هستند اما در واقعیت پایین کشیده شدن به قدری از او می ترسیدند که نمی توانستند بگویند خلی هم او را دوست ندارند) سرگرم بازی فوتبال بود که متوجه 7 پرده خانه شماره 12 شد: "ها ها ، آقا گابس پیر دوبارهداره منو نگاه میکنه، اون همیشه جاسوسی منو می کنه که ببینه من دارم شیطونی می کنم، اون دیگه هیچ وقت منو به خاطر این که هالووین پیش بد جوری ترسوندمش نمی بخشه." بیل جونز که چشم راستش پرش های عصبی داشت گفت : لباسی که هالووین پارسال پوشیدی، آقای گابس رو بدجوری ترسوند. صورتش عین گچ سفید شده بود. تیچ، پسری که موهایی قد بند انگشت داشت اضافه کرد: تو اونو وحشت زده کردی، هی پیتر

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 41صفحه 12