مجله نوجوان 100 صفحه 17
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 100 صفحه 17

101 بهتر نیست؟ نمی دانم این عدد صد، اصلاً چرا با بقیۀ عددها فرق دارد؟ مثلاً چرا شمارۀ 99 یا 101 نباشد؟ مثلاً 101 سگ خالدار به این قشنگی چه اشکالی دارد؟ اصلاً چرا 100 سگ خالدار نشده است؟ شاید علت اصلی اش این باشد که 100 دو تا صفر دارد و سگ های خالدار هم یک عالمه،خال دارند و به خاطر همین ممکن است خال های اینها با صفر های اولی یا خال های اون با صفر های این قاطی بشود وآدمها را به اشتباه بیندازد . به اشتباه انداختن آدمها اصلاً کار درستی نیست چون باعث سوزانده شدن فسفر های مغزشان می شود و به همین خاطر قیمت ماژیک فسفری در بازار بالا می رود و در اقتصاد تأثیر منفی می گذارد وتبعات آن به اقشار آسیب پذیر از جمله نویسندگان مجلۀ دوست می رسد . . . پس بیایید به جای، 100، از این به بعد، 101 را پاس بداریم . گلدونه یعنی دلارام کارخیران؛ نویسنده و مترجم جدا، اما با هم بدترین دلتنگی، بدترین جدایی، آن است که در کنار هم باشیم اما بدانیم دردل هم جایی نداریم . بدانیم که فقط حضورمان است که می تواند ما را به یاد هم بیندازد . یعنی اگر نباشیم، اگر لحظه ای نباشیم، همدیگر را از یاد می بریم . بودن در کنار هم، یعنی تبادل احساس داشتن، یعنی در فکر و قلب هم بودن حتی اگر کیلومترها ازهم دور باشیم . وگرنه همۀ ما روزی دهها بار، به فاصلۀ چند سانتی متر از کنار آدمهایی عبور می کنیم که هیچ تعلق خاطری بهشان نداریم و حتی اگر به ما اخم کنند، دلتنگ نمی شویم و غصه نمی خوریم . اینها را گفتم تا یک سوال بپرسم، به نظر شما چرا وقتی نامه ای از شما به دستمان نمی رسد، دلتنگ می شویم و دلمان می لرزد؟ مگر نه اینکه سرمان شلوغ است و باید به فکر شمارۀ بعدی و شماره های بعدی مجله باشیم؟ پس چرا همۀ حواسمان به نامه ها و تماس های شماست؟ مگر در این نامه ها چه نوشته اید که این قدر قلب ما را به تپش می اندازد؟ اگر نظر من را بپرسید، می گویم به خاطر این است که ما و شما در این صد شماره به عمق یک رابطۀ دوستانه رسیده ایم . به خوبی همدیگر را شناخته ایم و با هم صمیمی شده ایم . ما شما را به قلبهایمان راه داده ایم، و اگر از شما بی محبتی ببینیم، دلتنگ می شویم . نمی توانیم حس جدایی را تحمل کنیم . هر چه باشد صد هفته با هم بوده ایم . نمی دانم در طول این صد شماره چند، مطلب برایتان نوشته ام . نمی دانم از چند تا از این مطالب خوشتان آمده و یا چند تایشان را نیمه کاره رها کرده اید . اما حالا که شمارۀ صدم منتشر شده . می توانم بگویم همیشه سعی کرده ام مطالبی را که به نظرم جالب بودند و خواندنشان بهتر از نخواندنشان بوده، برایتان بنویسم یا ترجمه کنم . با این حال باید اعتراف کنم که حالا وقتی نگاهی به پشت سر می اندازم، ازدیدن بعضی از مطالبی که در این صد شماره داشته ام، کلافه می شوم و پیش خودم می گویم که کاش این مطلب را ننوشته بودمیا جور دیگری می نوشتم . امیدوارم بابت مطالبی که حوصله تان را سر برده، ما را ببخشید . آرزو می کنم وقتی برای شمارۀ دویستم، یادداشت می نویسم، خوشحالتر از حالا باشم و از تمام مطالبی که در صد شمارۀ بعدی نوشته ام، تعریف کنم و با اطمینان بگویم که راضی تان کرده ام . محسن رخش خورشید؛ مترجم و نویسنده

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 100صفحه 17