مجله خردسال 14 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 14 صفحه 6

این بود که خرگوش هم از ماجرای مسابقه و گم کردن دست و پا خبردار شد و تصمیم گرفت او هم دست و پایش را ببندد. بزی دست و پای خرگوش را بست. خرسی دست و پای بزی را بست و لاک پشت هم دست و پای خرسی را بست. خرسی گفت:«دست و پای تو چی؟» لاک پشت جواب داد:« من دست و پایم را توی لاکم جمع می­کنم. لازم نیست آن­ها را ببندم. نگران من نباش هیچ وقت دست و پایم را گم نمی­کنم!» صبح روز مسابقه وقتی همه برای تماشا آمدند سنجاب و موشی و بزی و خرسی و خرگوش را دیدند که با دست و پای بسته در میدان مسابقه نشسته­اند. طوطی فریاد زد:«مسابقه شروع می­شود. نمی­خواهید دست و پایتان را باز کنید؟» بچه­ها به هم نگاهی کردند،خندیدند و گفتند:«نه!» طوطی با تعجب سری تکان داد و سوت کشید و شروع کرد. و مسابقه شروع شد. اما هیچ کدام از بچه­ها نتوانستد بدوند! لاک­پشت آرام دست و پایش را از لاکش بیرون آورد و راه افتاد. بچه­ها با دست و پای بسته به دنبال لاک­پشت حرکت کردند. آن­ها به زمین می­افتادند. قل می­خوردند. به­هم برخورد می­کردند و جلو می­رفتند. همه چیز خیلی خنده­دار بود. بچه­ها آن­قدر خندیدند و با دست و پای بسته روی زمین قل خوردند و بازی کردند که اصلا یادشان رفت مسابقه دارند. لاک پشت با حوصله به آخر رسید و اول شد! و بقیه­ی بچه­ها که دست و پایشان را گم نکرده بودند! همگی دوم شدند!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 14صفحه 6