مجله خردسال 14 صفحه 26
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 14 صفحه 26

قصه­های پنج انگشت مصطفی رحماندوست پنج تا انگشت بودند که روی یک دست زندگی می­کردند. یک روز ... اولی گفت:«دیشب که بارون اومد» دومی گفت:«شرشر ناودون اومد» سومی گفت :«گروم گروم ،رعد و برق آسمون رو دیدی» چهارمی گفت:«بارون چه آوازی می­خوند، شنیدی؟» انگشت شست فوری به سجده افتاد و گفت : «ای خدای ابرو بارون و باد شکر خدا، چشمه­ها پر آب شدند درخت ها سیراب شدند.» دست کودک را بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 14صفحه 26