قصههای جنگل
کایوت یک راسویتپل خوشمزه را دید
و به او گفت:«میخواهم تو را شکار کنم!»
1)اسم این شغال تنها کایوت است. اوباید
یک شکار خوشمزه برای همه ببرد.تا بتواند
در گلهی شغالها بماند.
4)کایوت از جنگل بیرون آمد و توی دشت پر از برف
موش کوچولویی را دید و گفت:«میخواهم تو را شکار کنم!»
3)راسو عصبانی شد و فریاد زد:«نه!من
خیلی کار دارم!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 14صفحه 22