
گل کاری
یک روز همگی
تصمیم گرفتیم باغچه
خانه را گل کاری کنیم.
من آن قدر اصرار کردم تا
بالاخره پدرم راضی شد
که همۀ باغچه را خودم
به تنهایی بکارم.
من باید حدود دو بسته
دانه مریم، دو بسته دانۀ لاله و
مقداری دانه سبزی را میکاشتم.آن طور
که پدرم گفته بود، باید زمین را میکندم؛ دانهها را در آن
میریختم و بعد از خاک ریختن روی آن به آنها آب میدادم؛
اما من دلم برای دانهها سوخت. با خودم گفتم اگر آنها را زیر
خاک بگذارم و دوباره رویشان خاک بریزم، ممکن است خفه
بشوند. اگر هم آنها را روی خاک بریزم، حتماً کثیف میشوند.
بالاخره تصمیم گرفتم روی زمین پارچه بیندازم و دانهها را روی
آن بریزم. بعد از آن برای ناهار خوردن بالا رفتم و بعد از ناهار پدرم
به باغچه رفت تا ببیند چکار کردهام؛ اما با دیدن پرندگانی که تمام دانهها
را نوش جان کرده بودند، خیلی عصبانی شد و یک کتک مفصل به من زد!
دامون منصوری، کلاس پنجم دبستان، از تهران
مجلات دوست کودکانمجله کودک 34صفحه 23