مجله کودک 06 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 06 صفحه 30

تولد ! یک اتفاق مهم عمه می­خواست برود. امام فرمود: «اینجا بمان عمه جان. امشب اتفاق مهمی می­افتد.» عمه به امام نگاه کرد و گفت: «چه اتفاقی؟ چه خبر است؟» زن توی اتاق نبود. دلِ عمه کمی شور زد، فکر کرد نکند اتفاق بدی بیفتد. به صورت امام نگاه کرد.امام آرام بود و لبخند کمرنگی روی لب داشت. امام حال عمه را فهمید و گفت: «امشب،شب نیمه شعبان است، قرار است کودکی به دنیا بیاید.» عمه جا خورد، یک قدم جلو آمد و به چشم­های امام زل زد، نمی­دانست درست شنیده است یا نه. امام آرام گفت: «امشب کودکی متولد می­شود که حجت خدا روی زمین است.» عمه حکیمه گوشه­ای نشست. سر در نمی­آورد که پسر برادرش چه می­گوید. گفت: «مادر این بچه کیه؟» امام لبخند زد و به چشمهای عمه که پر از سوال بود، نگاه کرد و گفت: «نرجس.» چشم­های عمه دور اتاق گشت. نرجس نبود. رو به امام کرد و گفت: «قربانت بروم، نرجس که حامله نیست. اصلاً هیچ نشانی از حاملگی ندارد.» امام آرام گفت: «همین که گفتم.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 06صفحه 30