قوای مهم نفس و ویژگیهای آن
اصول اخلاق نزد علمای اخلاق
تعریف «اعتدال»
اعتدال و افراط و تفریطِ قوا
قوۀ غضبیه
علمای اخلاق گفته اند: اصول اخلاق در انسان چهار اصل می باشد: شهوت، غضب، قوۀ علمیه، و قوۀ عدالت.
البته علمای اخلاق در اصول اختلاف دارند؛ چون بعضی از علمای اخلاق، اصول اخلاق را سه اصل می دانند؛ زیرا قوۀ عدل و تعدیل را قدرت نفس می دانند، ولی بعضی دیگر اصول اخلاق را چهار اصل می دانند که عبارت است از قوۀ شهوت، عدل، غضب و علم.
ناگفته نماند که هر یک از اینها مقتضای خود را به طور اطلاق مقتضی می باشند؛ شهوت، مقتضی ملایمات خود است که حاصل شود ولو تمام عالم خراب و نابود شود، و این قوه نظر ندارد بر اینکه اگر من هیجان کردم و هرچه را که مایلم انجام دهم، عالم خراب می شود، و اگر فهم داشت و می فهمید که خراب می شود، می گفت: به جهنم که خراب می شود، من باید به «ما یلایم» خود برسم، البته اگر
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 147 انسان از چنین قوۀ عاصی جلوگیری نکند و جلویش را سدّ ننماید، او را به هلاکت می اندازد؛ چون برای این مبدأ، تقاضای این گونه از مقتضیات، جبلّی و قهری است، و این شأن هر علتی نسبت به معلول خود است که به طور اطلاق خواهان معلول است.
به همین نحو قوۀ غضب «ما یلایم» خود را می خواهد ولو خانمانها خراب شود و عزیزها ذلیل گردند.
این قوه اگر خودش باشد و ذاتش، الی غیر النهایه شعله های خرابی و فساد بر اعمال این قوه و حصول مقتضیاتش مترتب می شود و ابداً از اقتضای خود دست بردار نیست؛ برای اینکه محال است، شی ء من نفسه از مبدأیت ذاتی خود دست بردار باشد؛ زیرا این معنی، مساوق با دست برداری ذات از ذات است و این محال است.
و همچنین قوۀ خیالیه هم که به آن قوۀ شیطنت می گویند، طالب ریاست است و از تشکیل صور و ترتیب مقدمات در رسیدن به اقتضای ذاتی خود به هیچ نحوی کوتاهی ندارد که تقاضای «ما یناسب» ذات خودش را نداشته باشد و از حیله و بازی دادن و گول زدن و فریب دادن مردم و اخفای «ما یلایم لها» دست نمی کشد، ولو در رسیدن به مقتضای خود ـ مثلاً به مرتبۀ کدخدایی ـ هزاران تلفات باشد، پس انسان باید این قوا را تعدیل کند.
همان گونه که دایره، یک مرکزی دارد که نسبت جمیع نقاط به آن مرکز، علی حدٍّ سواء است، و بعیدترین نقاط دایره به مرکز، آن نقطه ای می باشد که سر شعاع دایره به آن برسد، و اصلاً دایره حاصل می شود از اینکه یک سر خطی ثابت نگه داشته و سر دیگرش را از یک نقطه چرخانده و به همان نقطۀ اُولی که مبدأ بوده برگردانیم. پس ابعد نقاط به مرکز، آن نقطه ای خواهد بود که سر این خط که برمی گردد به آن برسد، پس لابد این نقطه، در محیط دایره خواهد بود و نقاطی که دور
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 148
محیط می باشند، همه بعیدترین نقاطی هستند که ممکن است در این دایره فرض شود، و همه به یک میزان از مرکز دورند، پس اگر یک نقطۀ معینی را روی محیط فرض کنیم و در مقابل آن نقطه در محیط، نقطۀ دیگری را هم معین کنیم، اگر بخواهیم از یکی از این نقطه ها به نقطۀ دیگر خطی وصل کنیم، باید آن را از مرکز عبور داده تا به نقطۀ دیگر وصل شود، و وسط این خط به طور حقیقی مرکز خواهد بود.
همچنین هر یک از این اصول ـ قوۀ علم و شهوت و غضب و عدل ـ به منزلۀ یک دایره است که نقطۀ مرکزی آن، قوۀ اعتدال است، پس از این مرکز و حد اعتدال هرچه رو به ضعف بگذارد، دور از اعتدال است تا برسد به آن درجۀ ضعیفی که اگر بخواهد از آن هم ضعیف تر باشد معدوم می شود، پس این آخرین نقطۀ بعیده از مرکز و حد اعتدال خواهد بود و بین آخرین نقطۀ ضعف و بین مرکز، نقاط و مراتب و درجاتی از طرف تفریط واقع خواهد گردید، و همین طور اگر از این مرکز و حد اعتدال، به طرف بالا برود تا آن اندازه ای که نسبت به این مرکز نهایت بُعد را داشته باشد، آن هم آخرین مرتبه در قوّت است که دیگر امکان ندارد زیادتر از آن باشد؛ این نقطه هم، طرف افراط آن حد اعتدال و نقطۀ مرکزی است، و بین این آخرین نقطۀ بُعد و مرکز درجات، طرف افراط صفت و قوه است. پس با این فرض، برای هر صفتی و قوه ای یک حد اعتدال است که اصل ثمرۀ فاضلۀ آن، ثبت به این درجه است، و اگر از این نقطۀ اعتدال مرکزی به این طرف یا به آن طرف برود، در دو طرف افراط و تفریط قرار گرفته و ثمرۀ فاضله، از آن قوه حاصل نخواهد گردید.
بنابراین: چنانکه علمای اخلاق گفته اند: چهار قوه است، هر یکی را یک مرکز و حد اعتدال است؛ لذا اصول اخلاق و ثمرات و فضایل این چهار مرکز و چهار قوه، حال اعتدال این چهار قوه است که ریشۀ
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 149 فضایل انسانی و اخلاقی بر اینها مترتب می باشد، و چون گفتیم که هر قوه یک مرکز دارد و لابد یک طرفش که در نهایت بُعد از مرکز اعتدال است در جانب ضعف می باشد، و طرف دیگر مقابل آن نقطه که در نهایت بُعد از مرکز است در جانب قوّت و شدت است که از یکی به افراط و از دیگری به تفریط تعبیر کردیم؛ لذا منشأ و اصول رذایل و اوصاف خبیثه و مهلکه، هشت عدد می باشد.
قوۀ اول که قوۀ علمیه باشد این سه نقطه را دارد، یک نقطۀ مرکزی، و یک نقطۀ بعیده از مرکز در محیط، در طرف تفریط، و یک نقطۀ بعیده از مرکز در محیط، در مقابل نقطۀ تفریط در طرف افراط.
نقطۀ افراط این قوه آن است که از آن اصلاً جلوگیری نشود و انسان این قوه را به حد اعتدال نرساند؛ یعنی دنبال هر علم و درکی برود ولو علم موسیقی و رقص و علم سحر و جادو و علوم مضلّۀ دیگر؛ به هر دری سری بزند و هرجا تدریس هر علمی را که شنید به آنجا برود و هرجایی شود. و خلاصه: این قوه را تحت قوۀ تعدیل درنیاورد تا حکمت حاصل شده و بفهمد که انسان نمی تواند همۀ علوم را دارا باشد.
اگر به سراغ همۀ علوم رفت، از همه بی بهره شده و مثل انبان ملا قطب می باشد که از هر چیزی دو یا سه نمونه ای در آن هست، ولی هیچ کدام ثمره نمی دهد؛ اگر مباحث صَرفی است بیش از دو یا سه قاعده را بلد نیست، و اگر نحوی است هکذا و اگر منطق است هکذا، و اگر ادبیات است هکذا، چنین شخصی نمی تواند به کسی فایده بدهد و خودش هم فایده ای نمی برد و به این حالت جربزه می گویند.
و اگر این قوه در طرف تفریط قرار گرفت، می گوید اصلاً علم چیست؟ قیل و قال است، فقط عمل لازم است، مثل مقدسهایی که مانند سرکۀ یک ساله خیلی تندند، که اصلاً در آنها طوری این قوه محو
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 150
شده که نمی دانند عمل بدون علم درست نمی شود و فایده ندارد.
ولی حال اعتدال این قوه آن است که طوری در نفس باشد که بعد از آنکه می داند یادگیری همۀ علوم به صلاحش نیست، اختیار کند آنچه را که ابقی و اعلی باشد و نتیجه اش ابقی باشد؛ یعنی هم دینش را اصلاح کند و هم آخرتش را، هم اینجا به کارش آید و هم آنجا، این حالت تعدیل، و نقطۀ مرکزی قوۀ علم است.
البته بعد از آنکه به این نحو قوۀ علم ـ البته این علم نظری نیست، بلکه قوۀ علمیت است که در حد قوای دیگر در نفس است ـ تعدیل شد و یک علم را این قوه طالب شد و فهمید که باید آن را بداند، دیگر در این هرچه بالاتر برود، خوب تر است و هرچه بالاتر باشد، بهتر است و هرچه زیادتر توغّل کند، بهتر است و هرچه زیادتر تعلم کند، بهتر است. چون این عقل نظری است و سه نقطه ندارد بلکه هرچه بالاتر برود نیکوتر است.
از حد اعتدال قوۀ علم «حکمت» تعبیر می کنند و نامش «حکمت» است. (وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً).
اما طرف افراط این قوه که هر جایی شود و حتی علم رقص و شعبده بازی و قمار را بیاموزد، نامش «جُربزه» است.
آن طرف تفریط که اصلاً علم را طالب نباشد، به جهت ضعف بی منتهای قوۀ علم، آن را هم «بُله» می گویند. ناگفته نماند که جربزه و بُله در اینجا اصطلاح علمای اخلاق است وگرنه جربزه یک معنی دیگری دارد که از خصوصیات نفس است.
و اما قوۀ غضب به آن بیانی که گفتیم سه نقطه دارد، از نقطۀ مرکزی که حد اعتدال باشد، تعبیر به «شجاعت» می شود؛ یعنی این قوه، تحت میزان عقل باشد و طوری باشد که هر جا عقل اجازه داد، شروع به
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 151 فعالیت کند و هرجا صلاح ندانست از جایش حرکت نکند؛ یعنی حرکت و سکونش به فرمان قوۀ عقلیۀ انسان باشد، بلکه تحت فرمان عقل کل، یعنی میزان شرعی باشد و در حقیقت مثل کلب معلَّم باشد که زنجیرش در دست یک عاقل حکیم باشد که بداند کی باید رهایش کند؛ همان طور که یک نفر صیاد عاقل که زنجیر کلب معلم در دست اوست، اگر چیز حلالی را دید، رهایش می کند تا مثلاً آهویی را صید کند، ولی آن را برای بچه ای رها نمی کند که آن را بدرد.
اگر این قوۀ غضب هم مثل کلب معلم، تحت فرمان عقل، بلکه تحت فرمان عقل کل و حکمت کل؛ یعنی احکام و قوانین شرعیه قرار گرفت که هرجا قانون رهایش کرد برود، در این صورت صیدهایش حلال می شود؛ اگر به طرف دزد رهایش کرد و آن را دفع نمود ولو در این دفع، ضرری و زخمی به دزد وارد آورد، حلال است و اگر به طرف دشمن دینی که شرع اجازه داده، رهایش کند و او را بدرد، دیگر قصاصی نیست و هکذا.
اما طرف افراط این قوۀ غضب «تهوّر» است، که مثل سگ بی صاحبِ هار به هر چیزی حمله کند، و طرف تفریطش «جبن»است که هرچه صیاد عاقل آن را به طرف شکار سوق دهد و تحریکش کند، قدم از قدم برندارد، اگر خرگوشی هم بیاید و هر کاری به سرش در بیاورد، چنگ و دندانش به نظر او تیز نمایان می شود، البته این از ذلت نفس و بی غیرتی و صغر نفس حاصل می شود.(84)
* * *
ثمرات قوۀ غضبیه
بدان که قوّۀ غضبیّه یکی از نعم بزرگ الهی است بر حیوان و بالخصوص بر انسان که به واسطۀ این قوّۀ شریفه، حفظ بقای شخصی
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 152
و نوعی و حفظ نظام عائله و بقای فردی و جمعی شود؛ چون که انسان تا در عالم مادّه و طبیعت واقع است، به واسطه تضادّ و تصادمی که در این عالم است و به واسطه قوّه قبول و انفعال و تأثّری که در طبیعت او است، دائماً در نضج و تحلیل است که اگر بدل مایتحلّل به او نرسد، به زودی مفسدات داخلی او را فانی و نابود می کنند، و همین طور تا در عالم دنیا و تصادم واقع است، از برای او دشمنها و مفسداتی هست که اگر از آنها جلوگیری نشود، انسان را به زودی زائل و فانی کنند.
و همین طور که از برای شخص و فرد حیوان و انسان، مفسدات و موذیات خارجی و داخلی هست، از برای نظام عائله انسانی و نظام جمعیت و مدینه فاضلۀ انسانیّه، مفسدات و مخلاّتی است که اگر ذبّ و دفع از آنها نشود، به زودی نظام عائله و نظام مدینه فاضله به هم می خورد، و به اسرع اوقات، عالم مدنیّت رو به زوال و اضمحلال می گذارد.
از این جهة، عنایت ازلیّۀ الهیّه و رحمت کامله رحمانیّه اقتضاء نمود که در حیوان مطلقاً، و در انسان بالخصوص، این قوّه شریفه غضبیّه را قرار دهد که حیوان و انسان ـ بما هو حیوان ـ ، دفع موذیات خارجی و داخلی فردی خود کند، و انسان، بالخصوص، دفع و رفع مفسدات و مخلاّت نظام عایله و نظام جامعه و مدینه فاضله نماید.
دفاع و ذبّ از هتک از عایله، و سدّ ثغور و حدود مملکت، و حفظ نظام ملّت و بقای قومیّت، و نگهبانی از تهاجم اشرار به مدینه فاضله، و جهاد با اعداء انسانیّت و دیانت صورت پیدا نکند، مگر در سایۀ این قوّۀ خداداد و این تحفۀ آسمانی که به دست حق تعالی ـ جلّ و علا ـ در خمیره انسان مخمّر شده و به ودیعت نهاده شده.
اجرای حدود و تعزیرات و سیاسات الهیّه که حفظ نظام عالم کند، در پرتو این قدرت و قوّه الهیّه است؛ بلکه جهاد با نفس و ذبّ از جنود
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 153 ابلیس و جهل، در تحت حمایت این قوّه شریفه انجام گیرد. در هر کس که این قوّه شریفه که تجلی انتقام و غضب الهی است، به طور تفریط ناقص باشد، لازمۀ آن بسیاری از ملکات خبیثه و اخلاق ذمیمه است، از قبیل خوف و جبن و ضعف و تنبلی و خودپروری و کم صبری و قلّت ثبات و راحت طلبی و خمودی و انظلام ـ که مثل ظلم یا بدتر از آن است ـ و رضایت به فواحش و رذائل و تن دادن به فضایح و بی غیرتی بر خود و عائله و ملّت خود.
خدای تعالی در وصف مؤمنین فرماید: (أشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ). این حال اعتدال است که در موقع خود، رحمت و شفقت و در موقع خود، شدّت و غضب نماید...
پس از آن که معلوم شد خدای ـ تبارک و تعالی ـ قوّۀ غضب را به انسان مرحمت فرموده؛ برای حفظ نظام و تحصیل سعادت دنیا و آخرت، اگر انسان این نعمت الهیه را در موقع خود صرف نکند و در موقع خود، غضب برای حفظ این اساس نکند، کفران نعمتِ حق تعالی را فرموده، و مشمول: (وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إنَّ عَذَابی لَشَدِیدٌ) خواهد بود.
و از این بدتر و بالاتر و قبیح تر، آن است که این قوّۀ الهیّه را بر خلاف مقصد الهی خرج کند، و به ضد نظام عایله و مدینۀ فاضله انسانیّه به کار برد که آن علاوه بر کفران نعمت، هاتک حرمت نیز می شود. و البته در این موقع، قوّه غضبیّه ـ که بایست از جنود الهیّه و بر ضد جنود جهل و شیطان باشد ـ از جنود بزرگ شیطانیّه و مخالف و مضادّ جنود عقل و حق تعالی گردد، و مملکت غضب کم کم در تحت سیطرۀ شیطان و جهل [درآید]. و پس از آن که باید این قوه «کلب معلَّم»، عقل و حق باشد، «کلب معلَّم» شیطان ـ یعنی
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 154
کلب سر خود ـ شود، و دوست و دشمن را نشناسد و در هم دَرَد، و نظام عالم و عایله بشری را متزلزل و منهدم کند. چه بسا که با قوّۀ غضبیّه یک نفر از این نوع، تمام عایله بشر و سرتاسر عالم منقلب و بیچاره شود.
سبعیّت انسان، چون سبعیّت دیگر حیوانات نیست که حدّ محدود و انتها و وقوف داشته باشد؛ زیرا که حلقوم انسان، بلع همه عالم را اگر کند، قانع نشود و آتش طمعش فرو ننشیند، از این جهت جهنّم غضبش ممکن است تمام عالم طبیعت را بسوزاند.(85)
* * *
تربیت قوۀ غضبیه
قوّه غضبیّه اگر در تحت تصرف عقل و شرع تربیت شود، یکی از بزرگترین نعمتهای الهی و بالاترین کمک کارها به راه سعادت است، و با قوّه غضب حفظ نظام جهان و حفظ بقای شخص و نوع شود، و مدخلیّتی بزرگ در تشکیل مدینه فاضله دارد. با این قوّه شریفه انسان و حیوان حفظ بقاء خود و نوع خود کند، و از ناملایمات طبیعت دفاع کند، و خود را از زوال و فنا نجات دهد. و اگر این قوّه در انسان نبود، از بسیاری از کمالات و ترقّیات باز می ماند و حفظ نظام عائله نمی کرد و از مدینه فاضله مدافعه و ذبّ نمی نمود.
حکماء و دانشمندان برای خروج از حدّ نقص و تفریط آن، دستوراتی داده و خود برای تهییج آن به کارهائی فوق العاده اقدام می کردند؛ چنانچه از بعضی معروف است که برای خروج از تفریط آن، در مواقع خوفناک می رفت و نفس را در مخاطرات می انداخت، و در موقع تلاطم کشتی سوار آن می شد تا آن که خوف و سستی را از
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 155 نفس دور کند. گرچه این نحو معالجات، زیاده روی و افراط است، لکن اصل علاج برای بیدار کردن قوّه غضب در صورت سستی و فتور آن لازم است؛ زیرا که از سستی آن خلل عظیم بر نظام جمعیّت و حکومت مدینه فاضله لازم آید، و خطرهای بزرگ بر زندگانی فردی و اجتماعی رخ دهد، و عیبهای بزرگ مترتّب بر خمودی این قوّه شریفه شود؛ از قبیل ضعف و سستی و تنبلی، طمع و کم صبری و قلّت ثبات و فرار از جنگ و فرو نشستن از اقدام در موقع ضرورت، و ترک نمودن امر به معروف و نهی از منکر، و تن در دادن به ننگ و عار و ذلّت و مسکنت.
خداوند عالم این قوّه شریفه را در انسان، عبث و بیهوده خلق نفرموده، آن را سرمایه سعادت دنیا و سرافرازی و بزرگی قرار داده، و سرچشمۀ سعادتهای آن جهان مقرّر داشته.
فرو نشستن از اقدام، و سستی نمودن از امر به معروف و نهی از منکر، و جلوگیری ننمودن از ظلم ستمکاران، حلم نیست، بلکه خمود است که یکی از ملکات رذیله و صفات ناهنجار است.
خدای تعالی در آیات شریفه قرآنیّه از مؤمنین به (أشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ) تعبیر فرموده، و مجاهدین و شجاعان در معرکه جنگها را بر بازنشستگان و خمودان تفضیل داده، و درجات آنها را در پیشگاه عظمت خود بزرگ شمرده، و از پافشاری در میدان جنگها قدردانی فرموده، و آنها را به اقدام در معرکه ها و پیشرفت در جنگها تحریص و ترغیب فرموده؛ و تمام اینها در سایه قوّه شریفه غضب انجام گیرد، و با خمودی و سستی آن، انسان از تمام این فضایل محروم شود، و به
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 156
ذلّت و خواری و پستی و اسارت تن در دهد، و از انجام وظایف انسانی و دینی باز نشیند. از این جهت، اگر در کسی این قوه خامد و خاموش باشد، باید به معالجه آن پردازد و علاج علمی و عملی آن کند تا نفس در حال اعتدال درآید.(86)
* * *
بیان حکمت آفرینش قوه غضبیه
پس آنها که گمان کردند کشتن قوۀ غضب و خاموش کردن آن از کمالات و معارج نفس است، خود خطایی بزرگ و خطیئۀ عظیمه ای کردند و از حد کمال و مقام اعتدال غافل اند. بیچاره ها ندانند که خدای تبارک و تعالی در جمیع سلسلۀ حیوانات این قوّۀ شریفه را عبث خلق نفرموده و در بنی آدم این قوه را سرمایۀ زندگانی ملکی و ملکوتی و مفتاح خیرات و برکات قرار داده. جهاد با اعدای دین و حفظ نظام عایلۀ بشر و ذَبِّ از جان و مال و ناموس و سایر نوامیس الهیه، و جهاد با نفس که اعدا عدوّ انسان است، صورت نگیرد مگر به این قوۀ شریفه. حفظ تجاوزات و تعدیات و حدود و ثغور و دفع موذیات و مضرات از جامعه و شخص در زیر پرچم این قوه انجام گیرد. از این جهت است که حکما برای دفع خاموشی و خمودی آن علاجها قرار دادند. و برای بیدار کردن و تحریک نمودن آن معالجات علمی و عملی است، از قبیل اقدام در امور مهمۀ هایله، و رفتن در میدانهای جنگ، و در موقع خود جهاد با اعدای خدا. حتی از بعضی از متفلسفین منقول است که در محلهای خوفناک می رفت و توقف می کرد و نفس خود را در مخاطرات عظیمه می انداخت و سوار کشتی می شد در موقع تلاطم
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 157
دریا، تا آنکه نفسش از خوف نجات پیدا کند و از کسالت و سستی رهایی یابد. در هر صورت، در باطن ذات انسان و حیوان قوۀ غضبیه موجود و مودوع است؛ الا آنکه در بعضی خاموش و افسرده است، مثل آتشی که زیر خاکستر باشد. باید اگر انسان در خود حال خاموشی و سستی و بیغیرتی احساس کرد، با معالجۀ به ضد از آن حال بیرون آید و نفس را در حال اعتدال درآورد، که آن شجاعت است که از ملکات فاضله و صفات حسنه است.(87)
* * *
رابطه قوه غضبیه و عاقله
آن روزی که غضب توی کار آمد، عقل کنار می رود. قوۀ غضبیه هر وقت به راه افتاد، عاقله را کنار می زند، [شخص] از روی بی عقلی صحبت می کند. قاضی چنانچه در حال غضب باشد، نباید حکم بدهد؛ برای اینکه حکم در حال غضب حکمی است که از منشأ عقلی و شرعی صادر نمی شود. شما مسائلی دارید؛ فرض کنید یک نفر می رود و مسائل خودش را می گوید؛ انتقاد هم دارد؛ انتقادات آزاد است، به اندازه ای که نخواهند یک کسی را خفیف کنند، یا یک گروهی را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند؛ انتقاد برای ساختن، برای اصلاح امور، لازم است؛... لکن اگر [در] این انتقادات آن که انتقاد می کند با آرامش خاطر و با نظر صحیح انتقاد بکند، این که جواب می دهد هم اگر با نظر صحیح و بدون اینکه غضب در آن راه داشته باشد جواب بدهد، آن وقت منطق در مقابل منطق است. و اگر با هیاهو و جار و جنجال بخواهید شما یک مسئله را حل بکنید، و هر کسی در نظر داشته باشد که طرف مقابل خودش را مثل یک دشمن بکوبد،
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 158
عقلها کنار می رود و قوۀ غضبیه، که بدترین قوه هاست اگر مهار نشود، در کار می افتد؛ و مسائل را علاوه بر اینکه حل نمی کنند، مشکلتر می کنند.(88)
6 / 3 / 60
* * *
اقسام قوۀ شهویه
یکی از اصول قوا، قوۀ شهوت ـ که همان مبدأ امیال است ـ می باشد این را هم سه نقطه است و از حد اعتدالش به «عفّت» تعبیر آورده می شود. البته آدم عفیف آن نیست که قوۀ شهوتش به کلی مرده باشد و هیچ گونه میلی نداشته باشد؛ مثل آن زاهد، یک گوش و چشم خود را ببندد و بگوید چشم و گوش دیگر برای من بس است، و برود اعتزالِ تمام اختیار کند، بلکه حد اعتدال این قوه این است که میلهای نامشروع به حقوق ونوامیس دیگران نداشته باشد وخیالهای خام به شهوت نبندد، و طرف تفریط آن «خمود» است، و طرف افراطش حرص و وقاحت و تبذیر و ریا و حسد و امثال آنهاست.(89)
* * *
اعتدال و افراط و تفریط قوۀ شهویه
ثمرات قوه شهویه
چنانچه سابق بر این نیز اشارتی رفت، از برای انسان بعد از قوّه عاقله سه قوه است: یکی قوه «واهمه» که از آن به شیطانیّه تعبیر شود. دیگری قوۀ «غضبیّه» که از آن به نفس سَبُعی تعبیر شود. و سوّم قوۀ «شهویّه» که از آن به نفس بهیمی تعبیر شود.
و میزان در اجناس فضایل و رذایل، همین قوا است و طرف افراط و تفریط هر یک، رذیله ای است و حد اعتدال در هر یک، فضیلتی از فضایل نفسانیّه است.
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 159 بنابراین، نفس بهیمی را جهت افراطی است که از آن تعبیر به «شَرَه» کنند و آن عبارت است از: سر خود کردن شهوت را و به اطلاق واگذاشتن نفس بهیمی را، که غلوّ و زیاده روی کند، و در هر موقع و با هر چیز قضای وطر لذّت خود کند؛ زیرا که در هر یک از قوای انسانی راجع به آن شعبه[ای] که به آنها مربوط است، اطلاق و عنان گسیختگی است؛ به این معنی که مثلاً در جوهر طبیعت قوۀ شهوت، رسیدن به لذّات خود است بطور اطلاق، ولو این که مصادم با نظام شرع و عقل شود، ولو این که قضاء وطر شهوت خود را از مطعم حرام و مشرب و منکح حرام ـ گرچه نکاح محارم و امّهات باشد ـ کند. پس «شره» عبارت است از: افراط شهوت و ولوع بودن بر لذّات بیش از حدِّ نظام عقلی و شرعی و زیادتر از میزان واجب.
و نیز نفس بهیمی را جهت تفریطی است که از آن تعبیر به «خمود» کنند و آن عبارت است از: باز داشتن قوۀ شهوت از حدّ اعتدال و مقدار لازم، و مهمل گذاشتن این قوه شریفه که از برای حفظ شخص و نوع، به او مرحمت شده است. و چون این قوه، در تحت میزان عقل و شرع ارتیاض پیدا کرد و از جانب غلوّ و تقصیر و حد افراط و تفریط، خارج شد و متحرّک به حرکات عقلیّه و شرعیّه گردید، و در تحت تصرّف عُمّال الهی درآمد، و از تصرف و خدعه شیطان و وهم خارج شد، یک حالت سکونت و طمأنینه[ای] در آن حاصل شود و یک ملکه اعتدال و میانه روی در آن پیدا شود که از قوه[ای] که صبغۀ عقلیّه بلکه الهیه پیدا کرده، تعبیر به «عفّت» شود.
و از این بیانات معلوم شد که معنی «هتک» چیست که در روایت شریفه، مقابل و مضادّ با «عفّت» قرار داده شده، و ظاهر آن است که طرف افراط و غلوّ باشد. و این که فقط این طرف اختصاص به ذکر پیدا کرده، برای آن است که به حسب نوع، مردم مبتلا به این طرف هستند و
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 160
به ندرت اتفاق افتد که اختیاراً کسی از حد اعتدال به طرف تفریط و تقصیر میل کند. و با تکلّف، توان طرفین افراط و تفریط را در هتک داخل کرد؛ زیرا که «هتک» عبارت ازخرق وپرده دری است. پس خرق اعتدال و پرده میانه روی را دریدن، عبارت از ضد آن است و آن شامل طرفین شود.
... عفّت از فطریات و لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل است، و هتک از لوازم فطرت محجوبه و از جنود ابلیس و جهل است؛ زیرا که عدالت در قوا که به منزله جنس است از برای عفّت، فطری است و جور برخلاف فطرت است، چنانچه گذشت.
و نیز خضوع و فرمانبرداری کامل و تبعیّت از «کُمَّل» فطری است، چنانچه مقابل آن برخلاف فطرت است.
و نیز خود عفّت و حیاء و حُجْب از فطریات تمام عایله بشر است، چنانچه تهتّک و فحشاء و بی حیایی برخلاف فطرت جمیع است، لهذا در نهاد عائله بشری، عشق به عفّت و حیاء مخمور است، و تنفر از هتک و بی حیائی نیز مخمَّر است.
بدان که قوّه شهوت از قوای شریفه ای است که حق تعالی به حیوان و انسان مرحمت فرموده برای حفظ شخص خود و بقای آن در عالم طبیعت و برای ابقاء نوع و حفظ آن. و اگر انسان این قوّه را نداشت، به واسطه محلّلات خارجیّه و داخلیّه به اسرع اوقات رو به فنا و زوال می گذاشت، و تحصیلِ بدل ما یتحلّل نمی کرد. و چون تحصیل سعادت ابدی بی بقای در عالم دنیا و اقامۀ در نشئۀ طبیعت صورت نگیرد، سعادت ابدی انسان و حیات شریف ملکوتی او مرهون منّت این قوۀ شریفه است.
و نیز این قوه را مدخلیت تام و دخالت کامل است در تشکیل عائله شریفه و نظام مدینه فاضله و تربیت نفوس ناقصه.
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 161 پس علاوه بر آن که سعادت خود انسان وابسته به این قوه است، سعادت بنی نوع هم پیوند به این مائده آسمانی است. و این قوه در وقتی کفیل این سعادات شخصیّه و نوعیّه است که از حدود اعتدال تخطّی و تجاوز نکند، و از تحت موازین عقلیّه و الهیّه خارج نشود؛ زیرا که با خروج آن از حد خود و به جانب افراط و تفریط رفتن، علاوه بر آن که سعادات مذکوره را تحصیل نکند، مایه شقاوت و بدبختی خود و بنی نوع خود شود. چه بسا با شهوت رانی چند روز یا چند ساعت، نظام یک عائله شریفه از هم گسسته شده، و طرح بدبختی و بیچارگی آنها تا ابد ریخته شود. و چه بسا از عنان گسیختگی این قوه، شرافت خود انسان و عائلۀ شریفه او دستخوش باد فنا شود. بیشتر این فجایع و فضایح که در این جمعیتهای عنان گسیخته پیدا شود، از سرخودی این قوه است.
اکنون انسان بیدار اگر قدری فکر کند، به خوبی می یابد جنایت خود را در هتک پردۀ عفت قوه ای را که خداوند تعالی برای حفظ نظام عائله و ابقای شرافت و سعادت دنیا و آخرت مرحمت فرموده؛ همان قوه را که انسان به ضد مقصد و مقصود به کار برد.
چه جنایت و خیانتی بالاتر از آن شود! همان قوه[ای] که باید از آن بقای نسل شود، به واسطه به کار بردن آن را بی موقع و برخلاف میزان عقل، همان موجب قطع نسل شود. یا اگر بعد از این جنایات، نسلی از او باقی ماند، به انواع بلیات و امراض گوناگون مبتلا باشد.
اطباء امروز، بسیاری از امراض را بعد از تجزیه و تجربه به امراض تناسلی خود مریض یا پدر یا اجدادش که به وراثت به او رسیده، نسبت می دهند. اینها یک از هزار مفاسد دنیوی این قوه عنان گسیخته است. اگر قدری توجه شود به مفاسدی که از آن حاصل شود در عالم ماورای طبیعت، به گفته اطباء نفوس و مربوطین با وحی الهی و علماء
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 162
روحانی ماورای طبیعت، معلوم شود که این مفاسد دنیوی قدر قابلی در مقابل آنها ندارد، و این مطلب محتاج به فصلی جداگانه است که تا اندازه[ای] مطلب روشن شود.(90)
* * *
شرع، مهارکننده شهوت
همۀ مظاهر تمدن را انبیا قبول دارند، لکن مهار شده؛ نه مطلق و رها. شهوات را جلویش را نگرفتند؛ جلوی اطلاقش را گرفتند. جلو رهایی و آزادی را گرفتند. یک کسی ـ در همان زمانهای سابق، به یک ظریفی که از آشناهای ماست ـ راجع به امور جنسی گفته بود که فلانی!: این حل شده. او گفته بود این را در صدر خلقت، خرها حل کرده بودند! آن آزادی که شما می گویید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بودند! انبیا آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن کرده اند. این دعوت به ازدواج، این قدر تعریف از ازدواج برای اینکه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از این شهوات مطلق، از این مراکز فساد و فحشا، انبیا جلوگیری می کنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبیعی است و باید هم کار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد.(91)
16 / 4 / 58
* * *
تعریف قوه عاقله و واهمه
قوۀ عاقله، یعنی قوۀ روحانیه ای است که به حسب ذات، مجرّد و به حسب فطرت، مایل به خیرات و کمالات وداعی به عدل و احسان است، و در مقابل آن، قوۀ واهمه است که فطرتاً، تا در تحت نظام عقلی
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 163
نیامده و مسخَّر در ظلِّ کبریایِ نفس مجرد نشده، مایل به دنیا ـ که شجرۀ خبیثه و اصل اصول شرور است ـ می باشد.(92)
* * *
عقل در تربیت رحمان و شیطان
عقلی که اوایل در انسان تولید می شود، ضعیف است؛ مثل اینکه شمع پنج درجه باشد، این مرتبه، ماده و هیولای مرتبۀ ده درجه است و در این مراتب، عقل به غیر اختلاط دارد و وجود عقلانی صرف نشده، بلکه اختلاط است، تا به تدریج انسان که سیر می کند، اگر تحت تربیت رحمانی قرار گرفت، این جوهر عقلی، رحمانی بوده و وقتی که از اختلاط خارج می شود یک موجود عقلانی رحمانی می شود، و اگر تحت تربیت شیطانی قرار گرفته باشد یک موجود عقلانی شیطانی می گردد.(93)
* * *
قوّۀ عدلیه
قوۀ عدل هم این سه نقطه را دارد، و همان طور که گذشت بعضی آن را قوۀ دیگری نشمرده اند، بلکه گفته اند این قوه، معدّل آن سه قوۀ دیگر است و خودش منشأ فضایل دیگری نیست، بلکه فقط آن سه قوه را تعدیل می کند.
و بعضی دیگر آن را یک اصل شمرده اند و گفته اند قوا دارای اصول چهارگانه است؛ آن وقت شروع کرده اند به بیان اینکه از حد اعتدال این اصل مثلاً کدام فضایل حاصل می شود و از طرف تفریطش کدام رذایل و از طرف افراطش کدام رذایل حاصل می شود، و از یک
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 164
اصل شعبات بسیاری درآورده اند.(94)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 165