من در قضایای 15 و 16 خرداد بودم و چند بار هم مورد تیراندازی قرار گرفتم که البته چیزی به من اصابت نکرد تا اینکه شبش که می خواستم به منزل بروم به آقای شیخ محلاتی برخورد کردم. ایشان گفت : چند تا نامه در حمایت از حاج آقا روح الله است که شما باید برای مراجع قم ببری و یکی یکی به درِ بیت آنها رفته، نامه را تحویل بدهی . گیرندگان نامه، آیات:
نجفی مرعشی، گلپایگانی و شریعتمداری بودند. البته تعدادی هم برای علمای مشهد و... فرستاده شد.
من به اتفاق شخص دیگری از بازار، جهت انجام مأموریت عازم قم شدیم. تجربهِ ما در این امور خیلی کم بود. نامه ها را داخل جیب کت گذاشتیم. نزدیک قم - عوارضی - چند نفر چماقدار ایستاده بودند و پول می گرفتند؛ 2 تومان، 5 تومان، 10 تومان. چند نفر ژاندارم هم کمی آن طرف تر ماشینها را بازرسی می کردند، افراد را پیاده کرده، تفتیش بدنی می کردند.
اتومبیل ما را که نگه داشتند، اینها پریدند بالا و شروع کردند به گشتن. یکی از آنها که لباسهای من را بازرسی کرد، نامه ها را پیدا کرد و گفت:
به به! غائله 15 خرداد زیر سر شماست. ما دو نفر را پیاده کردند. شخص دیگری هم که معلم بود و اهل خوانسار، به دلیل همراه داشتن
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 27 عکس امام پیاده کردند و شروع به فحاشی و کتک کاری کردند.
می گفتند: اگر برای ما مشکل قانونی پیش نمی آمد، همین جا با اسلحه مخ شما را می ریختیم کف جاده. شما هستید که مملکت را به بلوا می کشید. تا اینکه ما را به شهربانی قم بردند. تا سحر بازجویی می کردند. از نامه ها می پرسیدند و اینکه چه کسانی این نامه ها را به ما داده و سئوالات تکراری. بعدها شنیدم که در رادیو تلویزیون اعلام کردند که سرِ نخ قائله 15 خرداد به دام افتاد و در روزهای آینده اطلاعات بیشتری از اینها به دست می آوریم.
بعد ما را به تهران منتقل کردند و مدتی در تهران بازداشت بودیم. البته تعداد خیلی زیادی را بازداشت کرده بودند؛ مثل طیب و... . بازداشتگاهها هم خیلی شلوغ بود. دیگر جا نبود. مدتی ما را نگه داشتند و بعد با وساطت یکی از علما که با رژیم ارتباط داشت، ما را رها کردند. اما تعدادی را مدتها در بازداشت نگه داشتند، و بعضی هایشان را دادگاهی کردند که محکوم شدند. از بچه های میدان هم بودند که برخی مثل طیب و حاج رضایی را اعدام کردند.
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 28