سخنرانی
نظام سلطنتی رژیمی منسوخ و مطرود
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره نظام سلطنتی و مطرود بودن آن
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 26 آب‍ان‌ ‭1357

زمان (قمری) : 16 ذی الحجه ‭1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 3

موضوع : نظام سلطنتی رژیمی منسوخ و مطرود

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره نظام سلطنتی و مطرود بودن آن

سخنرانی

‏زمان: 26 آبان 1357 / 16 ذی الحجه 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: نظام سلطنتی رژیمی منسوخ و مطرود‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج ‏

‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

حق تعیین سرنوشت

‏     دنبالۀ آن دو اصلی که از آن سه اصلْ ما و ملت ایران پیشنهاد دارند که اصل اولش‏‎ ‎‏اینکه این سلسلۀ پهلوی سلطنتشان قانونی نیست و باید بروند؛ و اصل دوم اینکه اصل‏‎ ‎‏سلطنت و رژیم سلطنتی یک امر باطلی است و باید برچیده بشود و همین ماده ای که در‏‎ ‎‏قانون اساسی هست، ما باز یک توجهی به آن بکنیم؛ این ماده ای که مستند سلطنت‏‎ ‎‏محمدرضا شاه ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏، ایشان استناد به آن می کند که در قانون اساسی است که سلطنت‏‎ ‎‏موهبتی است الهی که ملت به شخص سلطان آن را اعطا می کند. ملت یک جمعیتی‏‎ ‎‏هستند که بالفعل و در حال حاضر این جمعیت در این مملکت ساکن هستند و از اهالی این‏‎ ‎‏مملکت هستند، و یک وحدت عقیده ای یا وحدت جهات دیگر دارند؛ اینکه ملت‏‎ ‎‏است، این طبقۀ موجودْ ملت هستند یا اینکه طبقاتی که الآن دیگر نیستند، آنها هم الآن‏‎ ‎‏ملت ایران هستند؟ آنها ملت «بودند» یا ملت «هستند»؟ خوب، شکی نیست در اینکه‏‎ ‎‏آنهایی که نیامدند حالا، مثلاً پانصد سال دیگر، خوب ایران هم باز دارای یک جمعیتی‏‎ ‎‏است، ملتی دارد اما آنها الآن ملت ایران هستند یا آنها بعدها که آمدند ملت ایرانند؟ همان‏‎ ‎‏طور که مثلاً علمای ایران، حزب مردم ایران، علمای ایران، عبارت از آنهایی هستند که‏‎ ‎‏در پانصد سال بعد از این می آیند! اگر گفتند باید یک چیزی به رأی علمایِ ـ مثلاً ـ ایران‏‎ ‎‏باشد یا به رأی اطبای ایران باشد، آیا آنهایی که بعدها می آیند اطبای ایران هستند یا آنها‏

‏الآن نیستند تا اسمشان طبیب باشد یا اسمشان عالِم باشد؟ همان طوری که نسبت به‏‎ ‎‏اشخاصی که بعدها می آیند معنا ندارد این مطلب، یعنی این قانون منطبق نیست که اگر‏‎ ‎‏گفتند ملت ایران اعطا می کند یک چیزی را، سلطنت را اعطا می کند، عبارت از آن ملتی‏‎ ‎‏که بعدها وجود پیدا می کنند نیست؛ هر ملت آن وقت ملت است که موجود است بالفعل.‏‎ ‎‏اینهایی که الآن موجودند بالفعل، اینها، اطبای ایران ـ طبیبهایشان اطبای ایران هستند،‏‎ ‎‏علمایشان علمای ایران هستند ـ عرض بکنم که ـ مهندسین شان مهندسین ایران هستند،‏‎ ‎‏طوایفشان، طایفۀ مثلاً کردشان، طایفۀ ایران است و اما آنهایی که در پانصد سال بعد‏‎ ‎‏وجود پیدا می کنند، الآن نه از علمای ایران هستند و نه از مهندسین ایران هستند و نه از‏‎ ‎‏اطبای ایران هستند و نه ملت ایران. آنهایی که پانصد سال پیش از این موجود بوده اند و‏‎ ‎‏حالا موجود نیستند، اینها علمای ایران یکوقتی بوده اند اما حالا دیگر نیستند؛ تمام شد.‏‎ ‎‏مهندسهایشان مهندسین ایران «بوده اند»، نه مهندس ایران «هستند». در قانون ـ آنطوری‏‎ ‎‏که حالا اینها به آن تشبث کردند ـ این است که سلطنت یک موهبتی است الهی که ملت‏‎ ‎‏ایران به شخص سلطان می دهند. خوب روی این میزان باید همین ملتی که الآن ملت‏‎ ‎‏است، این سلطنت را بدهند. آنهایی که فرض کنید در پانصد سال پیش از این‏‏] ‏‏نظر‏‏[‏‎ ‎‏دادند، ما فرض می کنیم پانصد سال پیش از این آنها به علم غیب می دانستند که‏‎ ‎‏محمدرضاخان در سَنۀ کذا می آید در ایران! و آنها روی آن علمی که داشتند در آن وقت‏‎ ‎‏گفتند که سلطنت مال آن محمدرضاخانی که بعد از پانصد سال می آید! آنها ملت ایران‏‎ ‎‏نبودند؛ ملت ایران در زمان خودشان بودند. الآن باید ملت ایران اعطا کند یک چیزی را‏‎ ‎‏به او. الآن ملت ایران عبارت از اینهاست که موجود هستند؛ اینها ملت ایرانند. اگر این‏‎ ‎‏ملت ایران به حَسَب این قانون اساسی ـ که مورد تمسک ایشان است ـ اگر این ملت ایران‏‎ ‎‏الآن به ایشان رأی دادند و گفتند شما سلطان باشید، به حَسَب این مادۀ قانون اساسی ایشان‏‎ ‎‏می شوند سلطان. این ملتی که الآن هستند که رأی ندادند به ایشان. کدام یک از این ملت‏‎ ‎‏رأی داده به ایشان؟ حالا ما اینکه ایشان رأیشان را پس گرفتند نمی گوییم، برای اینکه‏‎ ‎‏مردم می گویند «نه»، حالا ما قبل از اینکه آن مطلب را بگوییم می گوییم که شما می گویید‏

‏که قانون اساسی می گوید که سلطنت موهبتی است الهی که ملت به شخص سلطان‏‎ ‎‏می دهد، ملت باید به شخص سلطان، یعنی آن وقتی که به سلطان می خواهند بدهند، باید‏‎ ‎‏اسمش ملت باشد که بدهد؛ آنهایی که پانصد سال پیش از این به جد اعلایِ ـ مثلاً ـ یک‏‎ ‎‏سلطانی رأی دادند، نسبت به آن سلطانی که رأی دادند ملت ایران بودند؛ و رأی دادند بر‏‎ ‎‏یک مصداقی که، شخصی که عبارت از آن سلطان بوده است. بسیار خوب، به حَسَب‏‎ ‎‏قانون اساسی آنهایی که در آن وقت رأی داده بودند به ایشان، به آن آدم، او شد سلطان؛‏‎ ‎‏اما نسبت به آن اشخاصی که در آن وقت بودند، نسبت به این آدمی که حالاست که رأی‏‎ ‎‏ندادند. بر فرض اینکه رأی داده بودند، حالا ملت ایران نیستند. رأیی داده بودند،‏‎ ‎‏خودشان پوسیدند و رأیهایشان هم پوسید، تمام شد رفت سراغ کارش. نه خودشان الآن‏‎ ‎‏هستند نه رأیی آنها دارند. الآن می تواند کسی بگوید که آرای اشخاصی که در پانصد‏‎ ‎‏سال پیش از این است آرایشان عبارت از این است حالا؟ خوب رأی ندارند حالا؛ همه‏‎ ‎‏فوت شدند؛ خدا رحمتشان کند!‏

رأی ملت ایران

‎ ‎‏     به حَسَب قانون اساسی ملت رأی به ایشان ندادند، برای اینکه ملت اجتماع بر این معنا‏‎ ‎‏ـ همه مان می دانیم که ـ نکردند که یک رأیی بدهند به ایشان. ما فرض می کنیم که آنها‏‎ ‎‏رأی داده باشند؛ یعنی آن طبقۀ جلویی که زمان رضاخان بودند، آن طبقه ای که زمان‏‎ ‎‏رضاخان بود، الآن از آنها نیست الاّ چهارتا، پنج تا، ده تا، صدتا پیرمرد که اینها ملت ایران‏‎ ‎‏نیستند. الآن ملت ایران را این طبقه ای که الآن موجودند تشکیل کرده اند. خوب، ما از این‏‎ ‎‏طبقه ای که موجودند ـ که اینها ملت هستند، آنها دیگر حالا ملت ایران نیستند، یعنی‏‎ ‎‏آنهایی که رفتند و فوت شدند ملت ایران نیستند، پدران ما ملت ایران نیستند، ملت ایران‏‎ ‎‏الآن ماها هستیم که موجود هستیم ـ ماهایی که موجود هستیم، شما در تمام ایران بگردید‏‎ ‎‏ببینید که کی رأی داده است به ایشان تا اینکه این ماده قانون منطبق باشد که عبارت است‏‎ ‎‏از اینکه سلطنت موهبتی است الهی که ملت اعطا می کند به شخص سلطان. پس بنابراین،‏

‏این قانون منطبق بر ایشان نیست.‏

سلطنت غیر قانونی

‏     باز اشکال دیگر است و آن این است که در قانون دارد که ـ در همین قانون ـ که اعطا‏‎ ‎‏می کند، سلطنت یک موهبتی است الهی که ملت اعطا می کند به شخص سلطان؛ در پنجاه‏‎ ‎‏سال پیش از این شخص سلطانی که می خواست اعطا کند ملت به او عبارت از پدرِ ـ فرض‏‎ ‎‏کنید اگر صحت داشت، صحت که ندارد، حالا اگر صحت داشت ـ به پدر ایشان ‏‏]‏‏که‏‏[‏‎ ‎‏یک شخصی آن وقت بوده. آنهایی که رأی دادند بعداً گفتند «و سلسلۀ ایشان»! سلسلۀ‏‎ ‎‏ایشان «شخص» نیست، یک عنوانی است. «شخص» عبارت از این است. عالِم شخص‏‎ ‎‏نیست، این آقا شخص است. قانون می گوید که سلطنت موهبتی است الهی که ملت‏‎ ‎‏می دهند به «شخص» سلطان. اینکه سابق آنها ـ فرض می کنیم حالا این اشکال نبوده که‏‎ ‎‏ملت نیستند آنها، خوب می گوییم ـ ملت بوده اما قانون می گوید که باید اعطا کنند به‏‎ ‎‏شخص؛ یعنی این آدمِ یک ذرع و نیمیِ دارای کذا و دارای وصفِ کذا و اسمش‏‎ ‎‏محمدرضاخان و دارای همچو اخلاق کریمه ای که همۀ مردم را می کشد! ‏‏]‏‏خندۀ حضار‏‏[‏‎ ‎‏و اینها، این شخص ِ موجود در خارج، این «یک سر و دو گوش» که موجود است در‏‎ ‎‏خارج. در اول سلطنت رضاشاه ـ که آن هم همۀ جهاتش را گفتم که همه اش باطل اندر‏‎ ‎‏باطل اندر باطل است ـ آنهایی که رأی دادند نسبت به شخص رضاشاه، بسیار خوب به‏‎ ‎‏شخص رضاشاه اینها این موهبت الهی را ـ نعوذبالله ـ دادند ‏‏]‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ اما نسبت به‏‎ ‎‏ایشان که دیگر ندادند؛ به شخص ندادند. بعد گفتند «سلسلۀ پهلوی» و اولاد او! اولاد او‏‎ ‎‏«شخص» نیست؛ یک کلی است. این خلاف قانون است. قانون می گوید باید به شخص‏‎ ‎‏او بدهند؛ ندادند به شخص او.‏

 سلطنت غصبی

‎ ‎‏     اینها همه روی فرض این است که ـ یک فرضهای باطلی است که ما می کنیم ـ که خیر‏‎ ‎‏در زمان رضاخان، در آن وقتی که کودتا کرد و آمد و تهران را گرفت و آن کارها و‏

‏رسواییها را کرد، مردم ایران رأی داده باشند به رضاشاه! مردم ایران اطلاعی از این مسائل‏‎ ‎‏اصلاً نداشت. کار نداشتند به اینکه... اصلاً مخالف بودند ذاتاً با رضاخان؛ منتها سرنیزه‏‎ ‎‏بود. همان طوری که الآن حکومت نظامی یک حکومت... سرنیزه ای است. سرنیزه بود و‏‎ ‎‏با سرنیزه آمدند و مجلس درست کردند. یک عده ای را آوردند در مجلس بدون اینکه‏‎ ‎‏اصلاً ملت اطلاعی از این مطلب داشته باشد، رضایتی به این مطلب داشته باشد. همۀ آن‏‎ ‎‏بابْ بابِ سرنیزه بود. با سرنیزه مجلس درست کردند، با سرنیزه حکم کردند که باید خلع‏‎ ‎‏کنید قاجاریه را، با سرنیزه گفتند باید نصب کنید رضاشاه را. قضیه همه اش سرنیزه ای بود.‏‎ ‎‏هیچ وقت قضیه ای نبود که ملت... روی این مادۀ قانونی تاکنون عمل نشده. یعنی از اولی‏‎ ‎‏که دنیا سلطان به خودش دیده تا حالا، شما رجوع کنید به تاریخ از اولی که دنیا ـ 2500‏‎ ‎‏سال است که اینها می گویند، بگویید صدهزار سال ـ از اولی که دنیا سلطان به خودش‏‎ ‎‏دیده تا حالا یک دسته دزدی بودند که می آمدند به زور یک مملکتی را می گرفتند و‏‎ ‎‏بعدش هم حکمفرمایی می کردند. مردم رأی می دادند به اینها یا آنها کاری به مردم‏‎ ‎‏داشتند؟! قبل از مشروطه که این حرف و این قانون هم نبوده؛ هر که گرفت هر جا را،‏‎ ‎‏گرفت! بسیار خوب، هر دزدی اول دزد بود، بعد که آمد گرفت و مملکت را فتح کرد، آن‏‎ ‎‏وقت شد «اعلیحضرت»! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏.‏

‏     زمانی که مشروطه بوده، تا حالا هم همچو چیزی تا حالا نشده؛ از اول مشروطه که‏‎ ‎‏زمان مظفرالدین شاه بوده تا الآن که زمان شماها هست، این چند نفر از سلاطینی که‏‎ ‎‏آمدند ـ که بعد از مظفرالدین شاه یک چند وقتی هم محمد علی میرزا بود و یک مدتی‏‎ ‎‏هم احمدشاه بود و بعد هم رضاشاه، شاه شد و بعد این شد ـ از آن وقت تا حالا به این مادۀ‏‎ ‎‏قانون هیچ عمل نشده: اینکه موهبتی است الهی که ملت اعطا می کنند به شخص سلطان.‏‎ ‎‏ایشان بیایند یک شاهدی بیاورند که یک ملتی، یک دِهی ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ ایشان ‏‏[‏‏را تأیید‏‎ ‎‏]‏‏بکنند،‏‎ ‎‏یک دِه را اگر ایشان درست کردند که ـ اما آزاد بگذارند مردم را، نه اینکه خوب ممکن‏‎ ‎‏است که همۀ مردم را با سرنیزه وادار کنید که رأی بدهند، نخیر اینها آزاد بگذارند مردم را‏‎ ‎‏یعنی سرنیزه را بگذارند کنار و بیایند مثل یک آدم عادی در میدان و بگویند که آقا به کی‏

‏رأی می دهید؛ اگر یک دِه به ایشان رأی داد ما تصدیق می کنیم که ایشان سلطان السلاطین‏‎ ‎‏است. اما نیست همچو چیزی. نه رأی داده اند تا حالا نه به این ماده از قانون تاکنون عمل‏‎ ‎‏شده است؛ نه در زمان سابق نه در زمان سلطنت ایشان به این ماده قانون عمل نشده. بر‏‎ ‎‏فرض اینکه این اشکالاتی که ما راجع به این ماده داریم اینها همچو غَمْضِ عَیْن کنیم،‏‎ ‎‏لکن عمل نشده به این ماده. ماده یک مادۀ معطلی است مثل خیلی از مواد قانون اساسی‏‎ ‎‏که معطّل است، از اول عمل نشده تا حالا به آن.‏

غیر قانونی بودن تمام امور در سلطنت شاه

‏     خوب، روی این زمینه که سلطنت این آقا قانونی نیست،اولاً یاغی است؛ کسی که‏‎ ‎‏سلطنتش قانونی نیست و آمده به زور دارد سلطنت می کند ـ به حَسَب قانون اساسی ـ‏‎ ‎‏ایشان یاغی است. ایشان باید محاکمه بشود که چرا آمدی؟ چرا ادعای سلطنت تو داری‏‎ ‎‏می کنی؟ چرا، چرا تاجگذاری کردی؟ چرا مردم را چه کردی؟ چرا مالیات گرفتی؟ چرا‏‎ ‎‏حقوق سلطنت گرفتی؟ همه اش چرا، همه اش چرا. ایشان هم جواب ندارد بدهد. و مهم‏‎ ‎‏این است که کلیۀ قراردادهایی که از زمان مشروطه تا حالا شده کلیۀ قراردادها باطل ‏‎ ‎‏است ـ به حَسَب قانون اساسی. برای اینکه قانون اساسی می گوید که باید مجلس باشد به‏‎ ‎‏آرای مردم، و سلطان وقت که قسم خورده است برای مردم و وفاداری و کذا و کذا، این‏‎ ‎‏هم امر بکند به اینکه انتخابات آزاد چه بشود و انتخابات درست بشود و بعد از انتخاباتْ‏‎ ‎‏آنها رأی به ـ مثلاً ـ هر چه دادند، با قواعد دیگری که هست از قانون اساسی و متمم قانون‏‎ ‎‏اساسی، آن وقت قانونیت پیدا می کند. این قراردادهایی که در زمان مشروطیت، چه زمان‏‎ ‎‏مظفرالدین شاه و چه زمان احمد شاه و چه زمان این دوتای دیگر، تمام این قراردادها که‏‎ ‎‏شده است، نه سلطانش سلطان قانونی بوده ـ به حَسَب قانون اساسی ـ نه مجلسْ مجلس‏‎ ‎‏قانونی بوده. اما سلطانْ قانونی نبوده است که عرض کردم که مردم رأی هیچ وقت ندادند‏‎ ‎‏بر سلطنت ایشان. ایشان باید خودش هم قبول داشته باشد. منتها اینها می گویند که اصلاً‏‎ ‎‏ملت زاییده که شده است، هر بچه ای که آمده است، او سلطنت را میل دارد! دوست‏

‏دارد! الآن هم که مردم دارند فریاد می زنند که «مرده باد شاه»، باز اگر از ایشان بپرسی،‏‎ ‎‏می گویند مردم شاه دوست هستند! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ این علامت شاه دوستی شان است!‏‎ ‎‏بنابراین، خوب، سلطنتْ سلطنت قانونی است!‏

مجلس غیر قانونی

‏     و می آییم سراغ مجلس. مجلس هم تا آن اندازه ای که ما اطلاع داریم، به آرای مردم‏‎ ‎‏نبوده ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ مردم بیایند رأی بدهند یک چیزی را در زمان رضاشاه، در زمان‏‎ ‎‏محمدرضاشاه. اینها جزء واضحات است. هرکس یادش است. خوب، شما همه تان این‏‎ ‎‏مجلس را یادتان است. تا حالا، شما که اطلاع دارید، عقیده تان این است که در تهران، در‏‎ ‎‏اصفهان، در یزد، در کرمان، در هر جا، خود مردم جمع شدند و یک وکیل درست‏‎ ‎‏کردند؟! یا اینکه به قول خود شاه لیستش را از ـ سفارتخانه ها... خود ایشان گفتند ـ لیست‏‎ ‎‏را از سفارتخانه ها می آوردند و می دادند می گفتند اینها باید وکیل بشوند! مردم‏‎ ‎‏چکاره اند؛ اینها باید بشوند! دولت چکاره است، شاه چه کاره است؛ آنکه باید تعیین کند‏‎ ‎‏سرنوشت ما را سفارت امریکاست و سفارت انگلستان است و سفارت شوروی است و‏‎ ‎‏اینها! و تا حالا هم همین کارها را کرده اند. لیست این وکلا را آنها تعیین کردند و آنهایی‏‎ ‎‏که دوستان آنها و یا ‏‏[‏‏به‏‎ ‎‏]‏‏تعبیر دیگر نوکرهای خودشان بوده، آنها را تعیین کردند که اینها‏‎ ‎‏باشند تا رأی بدهند به هر چیزی که آنها دلشان می خواهد! بنابراین آنقدری که ماها‏‎ ‎‏یادمان است در زمان این دوتا ـ عرض می کنم که ـ  دیکتاتور، در زمان اینها، ابداً یک‏‎ ‎‏مجلس قانونی، یک مجلس ملی که ملت رأی داده باشند به آنها، ابداً همچو چیزی‏‎ ‎‏نبوده. ما فرض می کنیم حالا چهار تا وکیل هم ملت به او رأی داده، اما سایرین رأی‏‎ ‎‏ندادند. چهار تا وکیل هم مثلاً فرض کنید تهران یک قدری چیزهایی بوده است ـ‏‎ ‎‏ملاحظاتی بوده فلان، به چهار نفر وکیل هم رأی داده باشند مردم، مثل مرحوم مدرس‏‎ ‎‏مثلاً رأی داده اند مردم به او، اما مجلس وقتی قانونی است که همۀ اهالی مجلس که‏‎ ‎‏می آیند، به حَسَب قانون توی مجلس آمده باشند، رأیشان دخالت دارد در مطالب.‏

‏اکثریتی که حاصل می شده در مجالس که به آن اکثریت یک شرکتی را، یک قراردادی‏‎ ‎‏را، یک بساطی را درست می کردند، این اکثریت اگر چهارتایشان هم فرض بکنیم که ملی‏‎ ‎‏بودند و ملت تعیین کردند لکن باقی شان نبوده. این را هیچ کس نمی تواند ادعا بکند که در‏‎ ‎‏زمان سلطنت رضاشاه و محمدرضاشاه این مجلس یک مجلسی بوده است ملی، و مردم‏‎ ‎‏آن را، اینها را تعیین کردند. هیچ کس نمی تواند یک همچو ادعایی بکند که مردم تعیین‏‎ ‎‏کردند. اگر کسی هم ادعا بکند در یک دوره، دو دوره، مردم به مدرس رأی می دادند،‏‎ ‎‏بله به مدرس رأی دادند، بعضی هم اشخاص دیگر هم نظیر او را رأی دادند اما یکی،‏‎ ‎‏دوتا، چهارتا وکیل که کار را درست نمی کند. باید تمام این وکلا ملی باشند؛ یعنی ملت‏‎ ‎‏تعیین کرده باشد تا اینکه وقتی یک مجلسی تشکیل بشود، یک مجلسِ قانونی باشد؛ تا‏‎ ‎‏اینکه وقتی رأی دادند، اکثریت رأی داد به حَسَب قانون، اکثریت رأیش مثلاً صحیح‏‎ ‎‏باشد، درست باشد؛ باید قانونی باشد؛ لکن اینها که نبوده در کار.‏

قراردادهای غیر قانونی

‏     تمام قراردادهایی که در زمان مشروطه شده است و این قراردادهایی که در زمان‏‎ ‎‏رضاخان شده، این قراردادهایی که در زمان محمدرضاخان شده است، تمام این‏‎ ‎‏قراردادها برخلاف قانون اساسی است، به خلاف میل این ملت است. این ملت مخالف با‏‎ ‎‏همۀ اینهاست. یکی از آن هم قانونی نیست. بنابراین تمام این قراردادها ـ با هر که قرارداد‏‎ ‎‏کرده باشند ـ خیر، فرض کنید یک قرارداد مفیدی برای ملت هم باشد، قانونی نیست. بله،‏‎ ‎‏اگر چنانچه یک حکومت ملی اسلامی تشکیل شد و این قراردادها را مطالعه کردند و‏‎ ‎‏دیدند یک قراردادی مفید به حال ملت است ـ اگر توی آن باشد، نمی دانم هست یا نه ـ‏‎ ‎‏اگر دیدند یک قراردادی مفید به حال ملت است، خوب آنها هم امضا می کنند، آنها هم‏‎ ‎‏قبول می کنند؛ یعنی قبول می کنند که از حالا قرارداد می شود؛ قبلاً باز باطل بوده، از حالا‏‎ ‎‏قرارداد می شود؛ یعنی این دولتی که قانونی است وقتی که قراردادی را قبول کرد، قانوناً‏‎ ‎‏صحیح می شود این؛ اما نه اینکه عطف به جلو هم بکنند! جلو هم، بماسبقش را هم‏

‏درست بکنند. نه، آنها همۀ آن خلاف قانون بوده و اگر اینهایی که پشتیبانی دارند می کنند‏‎ ‎‏از محمدرضاخان، این دولتهایی که پشتیبانی می کنند، اصرار بر پشتیبانی شان بکنند، همۀ‏‎ ‎‏قراردادشان، قراردادهایشان ولو اینکه مفید برای ملت باشد لغو خواهد شد. باید تجدید‏‎ ‎‏نظر در این مسائل بکنند.‏

موازین دنیای امروز

‏     ملت ایران زیر بار این زورها نخواهد رفت. بله، ممکن است که بریزند، همین طور که‏‎ ‎‏حالا الواط را دارند می ریزند به شهرها و مردم را کتک می زنند و یا کولیها را یا ـ عرض‏‎ ‎‏می کنم ـ ارتشیها را به صورت دیگری درمی آورند و می ریزند مردم را کتک می زنند و‏‎ ‎‏اینها، ممکن است که یکوقتی هم فرض کنید که دولت شوروی و دولت امریکا بریزد‏‎ ‎‏جمعیتشان اینها، ولی شعر است اینها! حالا دیگر این حرفها نخواهد شد. ممکن است، اما‏‎ ‎‏شعر است! الآن نمی شود روی موازینی که دنیا دارد. دنیا‏‏[‏‏ی‏‏]‏‏ امروز غیر دنیای دیروز‏‎ ‎‏است. اینطور نیست که هر که هر کاری، هر که هر چه زوری دارد، آن زور را باید اعمال‏‎ ‎‏بکند؛ اینطور نیست. باید روی موازین باشد. و یک ملتی همه ایستاده اند و می گویند که ما‏‎ ‎‏می خواهیم مستقل باشیم؛ یعنی ما می خواهیم که امریکا دخالت نداشته باشد در‏‎ ‎‏مملکتمان، شوروی هم دخالت نداشته باشد، انگلستان هم نداشته باشد، یک مملکتی‏‎ ‎‏باشد مال خود ما.‏

 تهدید به لغو قراردادهای خارجی

‏     حالا ما اعلام می کنیم که اگر چنانچه این دوَل به اصرار خودشان باقی باشند در‏‎ ‎‏پشتیبانی کردن از محمدرضاخان، دولتی اگر تشکیل شد، ملت ایران امر می کند به اینکه‏‎ ‎‏تمام این قراردادهایی که کردید ولو به نفع ما هم باشد نمی خواهیم. اگر امریکا زیاد اصرار‏‎ ‎‏در این باب بکند، دیگر با او قراردادی بسته نخواهد شد. از حالا باید مقام خودش را،‏‎ ‎‏موضع خودش را احراز کند؛ درست کند. هر کدام از این چیزها، رئیس جمهورها و این‏‎ ‎‏دولتها، از حالا باید حسابشان را درست کنند با مملکت ایران. و میزان این است که‏

‏پشتیبانی از این آدمی که این مردم را، پنجاه سال خانواده اش مردم را اختناق کرده اند و‏‎ ‎‏الآن در این چند سال و در این یک سال آخر این همه کشتار کردند و 15 خرداد آنقدر‏‎ ‎‏کشتار کرده، یک نفر آدم و دشمن مردم است و مردم دشمن او هستند، اگر چنانچه اینها‏‎ ‎‏پشتیبانی از این بکنند و اصرار به این پشتیبانی بکنند، ملت ایران تمام قراردادهایی که اینها‏‎ ‎‏دارند لغو می کند و بعد از این هم با اینها قرارداد نمی بندد. نه نفتی ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ هست و‏‎ ‎‏نه چیزی. زهر مار هم به آنها نمی دهیم! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ و اگر چنانچه نه، پشتیبانی نکنند و‏‎ ‎‏مثل آدم زندگی کنند، موضعشان را حالا با ایران معیّن کنند، نفت را ما نمی خواهیم‏‎ ‎‏بخوریم، می فروشیم نفت را! اما می فروشیم و از آنها پول می گیریم برای ملت؛ نه‏‎ ‎‏می فروشیم و برایشان اسلحه می گیریم که به نفع خود آنها باشد.‏

 ژاندارم خلیج فارس

‎ ‎‏     همین دیروز، چند روز پیش از این  که آقای کارتر صحبت کردند، جزء حرفهایی که‏‎ ‎‏زدند این بوده است که الآن مملکت ایران هجده میلیارد دلار از ما، هجده میلیارد دلار از‏‎ ‎‏ما اسلحه خریده! و یک مملکت قوی ای ایجاد کرده است که این اسباب این می شود که‏‎ ‎‏برای ما یک منافعی دارد! کمونیستها را نمی گذارد چه بشود! مسلمانهای چپگرا را‏‎ ‎‏نمی گذارد چه بشود! ژاندارمی، ژاندارم خلیج هست برای ما، و ما این برایمان خیلی‏‎ ‎‏ارزش دارد! ملت ایران روی همین حرفها دارد می گوید ما این را نمی خواهیم که هجده‏‎ ‎‏میلیارد از شما ‏‏[‏‏اسلحه‏‏]‏‏ خریده و نفت ما را داده برای اینکه ژاندارمِ شما باشد، پاسدار‏‎ ‎‏شما باشد. ملت ایران برای همین جهت است که دارد جوان می دهد، دارد مال می دهد،‏‎ ‎‏دارد همه چیز می دهد تا اینکه نباشد یک آدمی که اینطور خیانتکار به ملت است. و‏‎ ‎‏همین مطلب را ایشان یکی از مناقب ایشان حساب می کند که هجده میلیارد دلار این‏‎ ‎‏[‏‏سلاح‏‏]‏‏ خریده است، اسلحه خریده و مملکت را یک قدرتی به آن داده که در مقابل‏‎ ‎‏کمونیست که دشمن ماست، در مقابل چپگراها از مسلمین که دشمن ما هستند، و حافظ‏‎ ‎‏منافع ما در خلیج است! و از این حرفها می زند.‏


فقر و محرومیت مردم، میراث شاه

‏     همین حرفهایی که ملت ایران به واسطۀ همین حرفها دادش بلند شده است که آقا ما‏‎ ‎‏نمی خواهیم بستۀ به غیر باشیم، ما نمی خواهیم همۀ منافع مملکت ما به شما داده بشود؛ ما‏‎ ‎‏می خواهیم منافع مملکتمان صرف این فقرا و بیچاره ها بشود، صرف اینهایی که آب‏‎ ‎‏ندارند بخورند و هیچ چیز ندارند. مناطقی در ایران هیچ چیز ندارند. شما خیال ‏‏[‏‏نکنید‏‏]‏‎ ‎‏اینها می آیند بعضیها نشان می دهند. آن وقت بنابراین بود ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ یکوقتی می خواست مثلاً‏‎ ‎‏شاه عبور کند از یک جایی با یک نفر رئیسِ کذا، مردم را الزام می کردند به اینکه باید سر‏‎ ‎‏جاده همه کت و شلوار خوب از جایی پیدا بکنید بپوشید بایستید اینجا، اینها ببینند که‏‎ ‎‏خیال کنند همۀ مملکت ما دارای لباس فاخر و یک چیزی! بیچاره ها گرسنگی اینجا‏‎ ‎‏می خوردند لکن آن وقت باید از خارج یک عده ای بیایند با کت و شلوار بایستند آنجا؛‏‎ ‎‏یا خود اینها بروند لباس نو از یک جایی تهیه کنند بایستند آنجا و «زنده باد» بگویند تا‏‎ ‎‏اینکه آن آدمی که آمده خیال کند که واقعاً اینها یک مملکت مرفهی هستند! چهارتا‏‎ ‎‏خیابان تهران را ملاحظه نکنید! بروید خوزستان را ببینید و اطراف خوزستان که آب‏‎ ‎‏همین طور هدر می رود و زمین همین طور هدر می رود و مردم همین طور گرسنگی‏‎ ‎‏می خورند. بروید آنجاها را ببینید که به حَسَب روزنامۀ اطلاعات ـ که در چند وقت پیش‏‎ ‎‏از این نوشته بود یا کیهان نوشته بود به اینکه ـ از بی آبی صبح که می شود بچه که چشمش‏‎ ‎‏به هم به واسطۀ تراخم ‏‏[‏‏چسبیده‏‏]‏‏ شده، با بول چشم این را باز می کنند! شما تهران را نگاه‏‎ ‎‏نکنید چهارتا خیابان را درست کردند و چه می کنند که به رخ دیگران می کشند که خیر،‏‎ ‎‏مرفه و مرفه! مملکت را باید، همۀ مملکت را باید نگاه کرد. آن دورافتاده ها را نگاه کنید.‏‎ ‎‏شما در خود تهران این زاغه نشینها را ملاحظه کنید که اینها چه می کنند، چه زندگی ای‏‎ ‎‏دارند. داد مملکت، ملت ایران که بلند شده برای یک همچو وضعی ‏‏[‏‏است‏‎ ‎‏]‏‏که الآن پیش‏‎ ‎‏آوردند اینها. از آن طرف در بلندگوهایشان و در تبلیغاتشان هی تا رادیو را باز می کردند‏‎ ‎‏«اعلیحضرت آریامهر»! شما شاید پیدا نمی کردید که یک جایی که تا باز می کنند‏‎ ‎‏«اعلیحضرت» چه کرد، «والاحضرت» چه کرد! از آن طرف آن همه حرفها بود، از این‏

‏طرف مردم را اینطور ضعیف و ذلیل و بیچاره نگه داشته بودند و همه گرسنه، بیچاره.‏‎ ‎‏یک عده هم البته مرفه داشتند از باب اینکه از خودشان بود یا اینکه روابطی با خودشان‏‎ ‎‏داشت؛ یا خیر فرض کنید یک دسته هم اینطور بود.‏

مردم بیدارند

‏     در هر صورت، الآن مردم دیگر گوش به این حرفها نمی دهند. حکومت را نظامی‏‎ ‎‏کنی، همین است که هست. دولت هم نظامی کنی، خوب همین است که هست. نظامی‏‎ ‎‏هست الآن دیگر؛ حالا تو تغییرش بده اسمش را دولت بگذار. الآن مدتهاست که ایران با‏‎ ‎‏حکومت نظامی دارد می گذراند. چندتا شهرش رسماً نظامی است، بقیه اش هم مِنْ غیرِ‏‎ ‎‏رسم نظامی است. خوب، غیر نظامی در کار نیست. مگر تو می توانی بدون سرنیزه زندگی‏‎ ‎‏کنی؟ تو یک روز سرنیزه را بردارند به باد فنا خواهی رفت، نمی توانی زندگی کنی.‏

‏     حالا فرض کنید که امریکا نقشه اش هم این باشد که بعد از این یک دولت دیگری در‏‎ ‎‏کار بیاورد و شاه را ببرد و یک کودتای نظامی بکند، همین نظامی است و همین بساط و‏‎ ‎‏همین کشتار و همین کردار. مردم هم همانند که هستند. دست برنمی دارند مردم. خوب‏‎ ‎‏مردم می خواهند از زیر این بار بیرون بیایند. باید فکر بکنند... باید رها کنند ایران را، باید‏‎ ‎‏بروند سراغ کارشان، رها کنند ایران را.‏

‏     ان شاءالله خداوند همه تان را توفیق بدهد؛ موفق باشید ان شاءالله .‏

‎ ‎