سخنرانی
پهلوی حکومت ناصالح ـ ملت صالح نیازمند حاکم صالح
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (عدم صلاحیت پهلوی برای حکومت)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 10 دی‌ ‭1357

زمان (قمری) : 1 ص‍ف‍ر ‭1399

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 314

موضوع : پهلوی حکومت ناصالح ـ ملت صالح نیازمند حاکم صالح

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (عدم صلاحیت پهلوی برای حکومت)

سخنرانی

‏زمان: 10 دی 1357 / 1 صفر 1399‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: پهلوی حکومت ناصالح ـ ملت صالح نیازمند حاکم صالح‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

خوشبختی ملتها در گرو صلاحیت هیأت حاکمه

‏     بدبختی و خوشبختی ملتها بسته به اموری است که یکی از مهمات آن صلاحیت‏‎ ‎‏داشتن هیأت حاکمه است. اگر چنانچه هیأت حاکمه، کسانی که مقدرات یک کشور در‏‎ ‎‏دست آنهاست، اینها فاسد باشند، مملکت را به فساد می کشند؛ همۀ بُعدهای مملکت را‏‎ ‎‏رو به نیستی و فساد می برند. شما ملاحظه می فرمایید که در این پنجاه سالی که ما بودیم و‏‎ ‎‏دیدیم که آنکه در رأس واقع شده بوده است ولو به غیر حق، فاسد بوده است و دنبال او‏‎ ‎‏مجالسی که در ایران بوده است اکثراً افراد غیر صالح در آن بودند؛ در اوایل امر، خوب‏‎ ‎‏عده ای هم صالح بودند لکن در اقلیت بودند؛ دنبال او دولتها، که باید مقدرات کشور را‏‎ ‎‏دست بگیرند، غیرصالح بودند؛ و دنبال آن آنهایی که در رأس ادارات بودند و مقدرات‏‎ ‎‏یک اداره را در دست داشتند، آنها هم اکثراً غیرصالح بودند. از این غیرصالحها نمی شود‏‎ ‎‏یک مملکت صالح و یک کشور صحیح ایجاد کرد.‏

دستگیریهای نمایشی!

‏     ما دیدیم که در همین دوران آخر پانزده سالۀ نهضتْ اشخاصی سرِ کار بودند؛ پانزده‏‎ ‎‏سال در کارهای حساس که یکی از آن نخست وزیری بود و یکی سازمان امنیت. بعد از‏‎ ‎‏پانزده سال که اینها هر کاری خواستند کردند، حالا آمدند و این رئیس سازمان امنیت‏‎[1]‎‎ ‎

‏را گرفتند به اینکه این در این پانزده سال کارهای خلاف کرده! نخست وزیر این پانزده‏‎ ‎‏سال‏‎[2]‎‏ را هم گرفتند که اینها چپاول کردند و کارهای خلاف کردند! خود آقای شاه هم‏‎ ‎‏بعد از این زمان آمده است اعتراف می کند که من کار خلاف کردم! خود اینها دارند‏‎ ‎‏اعتراف می کنند. خود او آمده است و می گوید که من اشتباهاتی کردم، خطاهایی کردم.‏‎ ‎‏خود اینها رئیس سازمان امن را که پانزده سال به این مردم تعدی کرده است، حالا به‏‎ ‎‏اعتبار اینکه اختلاس کرده است و خلاف کرده است گرفتند. خود اینها نخست وزیری که‏‎ ‎‏پانزده سال ـ تقریباً ـ در این مملکت حکومت کرده است، حالا گرفتند و می گویند چه.‏‎ ‎‏اگر مهلت دست اینها باشد بعد از پانزده سال دیگر هم اینهایی که حالا سر کار هستند‏‎ ‎‏می آیند می گیرند آنها را.‏

 هیأت حاکمۀ بی صلاحیت

‏     صلاحیت یک هیأت حاکمه و یک اشخاصی که کارهای حساس در دستشان هست،‏‎ ‎‏این موجب یک صلاحیتی در عموم می شود. و اگر هیأت حاکمه، و همین طور آنهایی که‏‎ ‎‏مقدرات مملکت دستشان است، آنهایی که ارتش را اداره می کنند و از رؤسای ارتش‏‎ ‎‏هستند، اگر اینها مردم صلاحیتداری بودند روزگار ما به اینجا نمی رسید؛ و من هم حالا‏‎ ‎‏اینجا ننشسته بودم برای شما صحبت کنم؛ شما هم حالا اینجا وقتتان را صرف این کارها‏‎ ‎‏نمی کردید. اینکه من دست از کار خودم برداشتم ـ که طلبگی بود ـ و آمدم اینجا، برای‏‎ ‎‏این است که ما یک حکومت صالح نداشتیم و یک قدرت صالحه در کار نبود؛ و مملکت‏‎ ‎‏را کشاندند رو به نیستی و تمام چیزهایی که امید به آن می شد پیدا بکنی اینها تباه کردند:‏‎ ‎‏احکام اسلام را تباه کردند، زراعت ما را از بین بردند، بانکها همه خلافکار بودند، اکثراً،‏‎ ‎‏وزارتخانه ها دست آدمهای ناصالح اداره می شد، مجلسها مجلسهای قلاّبی فرمایشی‏‎ ‎‏بود، وکیل مردم نبودند اینها.‏

‏     ما که آمدیم اینجا برای اینکه فریاد خودمان را ـ البته از اول نظر به این نبود که من‏‎ ‎


‏اینجا بیایم لکن اینطور شد، به واسطۀ کجروی خود دولت اینطور شد؛ و بعد هم فهمیدند‏‎ ‎‏که صحیح نبوده کارشان، پشیمان شدند، ما که آمدیم اینجا برای اینکه خودمان فریاد‏‎ ‎‏خودمان را، به خارج برسانیم و به آنها بفهمانیم که ما گرفتار چه بودیم، و این دولتهایی که‏‎ ‎‏حالا هم از شاه طرفداری دارند می کنند اینها چه مردمی هستند، اینها چه اشخاص‏‎ ‎‏کج فکری هستند، چه اشخاصی هستند که اصلاً به فکر اینکه یک جمعیت سی و چند‏‎ ‎‏میلیونی زیر دست و پای اینها دارد از بین می رود نیستند. الآن هم که همۀ چیزها فرو‏‎ ‎‏ریخته است و دیگر برای شاه چیزی نمانده است، همه گذاشتند و رفتند ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ این را تنها‏‎ ‎‏گذاشتند با یک حال وحشتناکی، حالا هم باز دارند تأیید می کنند آن ابرقدرتها. بعض از‏‎ ‎‏این ابرقدرتها حالا هم دارند باز تأیید می کنند؛ مثل اینکه از یک مرده ای تأیید کنند!‏‎ ‎‏گذشته وقت اینکه دیگر تأیید بشود.‏

 فقدان قوانین و مجالس مشروع در دوران پهلوی

‏     تمام قوانینی که در این پنجاه سال گذشته است و تمام مجالسی که در این پنجاه سال‏‎ ‎‏تأسیس شده است، هیچ یک از اینها مطابق قوانین نبوده است. هیچ مجلسی تاکنون ما‏‎ ‎‏نداشتیم که موافق قوانین باشد. حتی در اوایل سلطنت رضاخان که یک قدری قدرتش‏‎ ‎‏کم بود، در تهران فقط ـ که مرکز بود ـ یک آزادی به مردم داده بودند؛ یک آزادی‏‎ ‎‏فی الجمله که وکلایی تعیین کنند. و آن وکلای تهران بودند که مخالفت می کردند مثل‏‎ ‎‏مرحوم مدرس و یک عده ای که تَبَع ایشان بودند؛ لکن در شهرستانهای دیگر وکلا را‏‎ ‎‏خودشان تعیین می کردند و خودشان هم آرا برای مردم درست می کردند و خودشان هم‏‎ ‎‏آرا را می ریختند در صندوق! و هرچه بود دست خودشان، دست فرماندارهایی که در‏‎ ‎‏آنجا یا ارتشی که در آنجا بود، یا شهربانیهایی که بودند، که همه عمال خودشان بودند.‏‎ ‎‏آرا را شبها درست می کردند و پر می کردند این صندوقها را از آرای آنی را که دلشان‏‎ ‎‏می خواست. یک مجلسی که همۀ وکلای آن ملی باشند و در مقدرات مملکت ما‏‎ ‎‏بخواهند دخالت کنند و مصالح و مفاسد را تشخیص بدهند، ما نداشتیم از اول. منتها من از‏

‏اولِ امر یاد دارم، شماها این دوره های اخیر را اطلاع دارید. از همین دوره های اخیر‏‎ ‎‏دوره های سابق را هم بفهمید؛ همین بود قصه! الآن که شما ملاحظه می کنید مجلس سنا،‏‎ ‎‏مجلس شورا، دولت، از این مسائل صحبت می شود، تمام اینها یاغی اند، تمام اینها‏‎ ‎‏محاکمه باید بشوند.‏

 وکلای منصوب سفارتخانه ها!

‏     اول اشکالی که بر وکلا هست این است که شما که می دانید که ملت دخالت در‏‎ ‎‏انتخابات ندارد چرا مجلس می روید؟ شما که می دانید که منصوب از قِبَل امریکا یا‏‎ ‎‏شوروی یا اینها هستید، شما که شاه خودش می گوید که لیست را می فرستادند و حالا‏‎ ‎‏برای خودش خیال می کند نمی فرستند! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ لیست را می فرستادند از طرف‏‎ ‎‏سفارتخانه ها، و وکلای ما را خود آنها تعیین می کردند! این دارد اقرار می کند که چند سال‏‎ ‎‏پیش از این ـ یعنی زمان پدر من و اوایل زمان من ـ‏‎[3]‎‏ این تصدیق به این است، این‏‎ ‎‏اعتراف شاه به اینکه لیستها را... می خواهد از خودش تعریف کند که نه حالا اینطور‏‎ ‎‏نیست! بسیار خوب، حالا اینطور نیست لکن چند قدم جلوتر اینطور بوده! یعنی من در‏‎ ‎‏زمانی که، قبل از این ـ به اصطلاح ـ «انقلاب سفید» و قدرتمندی در مقابل همۀ‏‎ ‎‏قدرتمندها! قبل از این، لیست را می فرستادند و ما هم تسلیم می شدیم! پس شما اول‏‎ ‎‏خائنِ این مملکت هستید به اعتراف خودتان! کسی که حفظ مقام را می خواهد بکند با‏‎ ‎‏اینکه خیانت هم بکند، این خیانت به ملت نیست که لیست سفارت امریکا یا سفارت‏‎ ‎‏انگلستان را یا شوروی را قبول می کند و به دولتش هم تحمیل می کند به اینکه همینها باید‏‎ ‎‏وکیل بشوند؟ این خیانت به مملکت نیست؟ این خیانت به قانون اساسی نیست؟ اولْ‏‎ ‎‏اشکال به خود ایشان ـ به حَسَب اعتراف خودش ـ این است که شمایی که آمدی نشستی‏‎ ‎‏اینجا و می گویی من اعلیحضرت هستم، همۀ کارها را من باید انجام بدهم، شما لیستها را‏‎ ‎‏گرفتید و مطابق آن دستور اجانب رفتار کردید، این خیانت نبوده؟ عذر داری در مقابل‏

‏این خیانت؟ بروید کنار! بگویید که من همچو خیانتی نمی کنم می روم کنار. احمدشاه در‏‎ ‎‏این ‏‏[‏‏مرحلۀ‏‏]‏‏ آخری که گذاشتندش کنار، برای اینکه یک قراردادی بود که وقتی که رفت‏‎ ‎‏در خارج، در سر میزِ ـ عرض می کنم ـ مهمانی قرارداد را دادند دستش که امضا کند، امضا‏‎ ‎‏نکرد.‏‎[4]‎‏ از همانجا اساس بیرون رفتن او و آمدن رضاشاه، از همانجا نقشه اش کشیده شد‏‎ ‎‏که این به درد ما نمی خورد که قرارداد ما را امضا نمی کند. شما هم می توانستید که این‏‎ ‎‏قرارداد را امضا نکنید. بیش از این بود که بروید؟ کسی که برای حفظ مقام خودش خیانت‏‎ ‎‏به یک ملتی می کند این لیاقت ندارد، نداشته از اول برای سلطنت. این از اولْ خودش‏‎ ‎‏خودش را خلع کرده، اگر ما تصدیق کنیم که سلطنتی بوده است در کار؛ و الاّ ما که او را‏‎ ‎‏تصدیق نداریم. وقتی بنا شد که اینطور باشد، و ما هم می دانیم که بفرمایید که خیر، حالا‏‎ ‎‏دیگر قدرتمند شده است ایشان و در مقابل شوروی و انگلستان و این امریکا و اینها‏‎ ‎‏ایستاده است! و حالا دیگر لیست را از سفارتخانه ها نمی آورند لکن لیست را شما‏‎ ‎‏خودتان تهیه می کنید و وکلا را هم خودتان تهیه می کنید. این وکلای ملت است؟! این‏‎ ‎‏خیانت به مملکت نیست؟ این خیانت به قانون اساسی نیست؟ وقتی بنا شد که مجلس‏‎ ‎‏اینطوری باشد، یا به فرمایش سفارتخانه ها باشد یا به فرمایش شاه و دار و دستگاه شاه‏‎ ‎‏باشد، فرقی نمی کند؛ بنا شد اینطور باشد، مجلسِ رسمی نیست، مجلسِ ملی نیست،‏‎ ‎‏مجلسِ شورایِ ملی نیست. مجلس شورای ملی معنایش این است که ملت یک وکلایی‏‎ ‎‏را آزادانه تعیین کنند و آنها بنشینند در کارهای مملکت مشورت کنند. ملت هیچ دخالت‏‎ ‎‏نداشته است در تعیین اینها. وقتی ملت دخالت نداشته است، این مجلسْ مجلسِ فرمایشیِ‏‎ ‎‏غیرملی است، غیرقانونی است؛ هر چه در این مجلس گذشته است غیرقانونی است؛ هر‏‎ ‎‏دولتی را این مجلس تأیید کرده است یا بکند غیرقانونی است.‏

 شاه، دولت و مجلس فاسد

‏     وقتی که مقدرات مردم دست خودشان نباشد و هرکس را آنها دلشان می خواهد،‏

‏یک نفر آدم غیر صالح اینها را تعیین کرده است. یک نفر از رجال سیاسی از یک رجل‏‎ ‎‏ارتشی نقل کرد که این شاه تخصصی دارد در بد انتخابی! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ می گفت که اگر‏‎ ‎‏پنج نفر فاسد در مملکت پیدا بشود، این انگشت روی هر پنج نفر می گذارد و آنها را‏‎ ‎‏می خواهد انتخاب کند! این برای این است که خودش فاسد است. آدم فاسد نمی تواند‏‎ ‎‏یک نخست وزیر صالح معرفی کند. نمی تواند یک آدم فاسد یک مجلس صالح را تأیید‏‎ ‎‏کند برای اینکه اگر مجلس صالح شد، جلوی مفاسد را می گیرد؛ خوب خودِ این مبدأِ همۀ‏‎ ‎‏مفاسد است. اگر یک نخست وزیر صالحی یا یک دولت صالحی باشد، گوش به حرف‏‎ ‎‏شاهی که بخواهد برخلاف مصالح عمل بکند نمی دهد. اگر آدمِ فاسد باشد یک هیأت‏‎ ‎‏دولت فاسد درست می کند، یک مجلس فاسد درست می کند. دنبال او فرهنگ فاسد،‏‎ ‎‏نظام فاسد، اقتصاد فاسد بد ـ همۀ اینها دنبال بدی آن مرد است ـ از آنجا شروع می شود‏‎ ‎‏همۀ اینها. اگر آن مرد، آن کسی که در آن نقطۀ بالا به خیال خودش واقع شده، یک آدم‏‎ ‎‏صلاحیتداری باشد، یک آدمی باشد که به فکر ملت باشد، یک آدمی باشد که بستگی به‏‎ ‎‏غیر را عار بداند برای خودش، یک نفر مُسْلمی باشد که ـ مسلمانی باشد که ـ تحت فرمان‏‎ ‎‏خدا باشد، که نباید زیر بار اجانب برود، نباید فرمانبردار اجانب باشد؛ اگر یک همچو‏‎ ‎‏آدمی رئیس یک مملکت بشود، تمام مملکت را همان اصلاح می کند. تمام مملکت ما‏‎ ‎‏که به فساد کشیده شده، برای اینکه آنکه نخست وزیر را به حَسَب قانونشان ـ فرض کنید ـ‏‎ ‎‏باید تعیین بکند یک آدم فاسدی است؛ یک کسی که به فکر خودش و دنبال فکر خودش‏‎ ‎‏باشد تعیین می کند. آن نمی تواند یک آدم صالح را در رأس قرار بدهد برای اینکه‏‎ ‎‏مخالف با آن چیزی است که او فکر می کند؛ دزدیهایش را می گیرد! او نمی تواند یک‏‎ ‎‏فرهنگ صحیحی درست بکند و طرفدار یک فرهنگ صحیح باشد برای اینکه فرهنگ‏‎ ‎‏صحیحْ مخالف با این اغراضی است که آنها دارند. اگر ما یک فرهنگ صحیح داشتیم که‏‎ ‎‏کارمان اینطور نمی شد. نمی گذارند که هیچ جهتی از جهات مملکت ما اصلاح بشود. و‏‎ ‎‏تمام مفاسدْ زیر سر آن نقطۀ اول است. یعنی امریکا یک نفر مأمور کرده برای آن و‏‎ ‎‏«مأموریت برای وطنش» داده! اینکه می گوید کتاب «مأموریت برای وطنم» راست‏

‏می گوید این را! این مأمورش کرده برای وطنش که این وطن را به این حال برساند که‏‎ ‎‏حالا می بینید.‏

کشتارها نتیجۀ حکومت ناصالحان

‏     آقا! امروز اطلاع دادند که نمی دانم در تهران کشته، در خراسان کشته، در کجا کشته.‏‎ ‎‏اینها افتاده اند به جان مردم برای کشتن. این مردکه آخر هم که دارد نفس آخر را می کشد‏‎ ‎‏می خواهد برود، باز تا یک قتل عامهایی نکند دلش آرام نمی گیرد. وقتی بنا شد یک‏‎ ‎‏مملکتی به این صورت درآمد که آنهایی که مقدرات این مملکت در دستشان است‏‎ ‎‏صلاحیت برای این مقام ندارند، وکیلْ صلاحیت برای این مقام ندارد؛ وکلایی که شاه‏‎ ‎‏تعیین کند که نمی تواند آدم باشد آن وکیل! نمی تواند صالح باشد او. اگر به انتخاب مردم‏‎ ‎‏باشد مردمْ آدمِ خوب می خواهند، مردمْ آدمِ صالح می خواهند. اگر مردم آزاد باشند‏‎ ‎‏خودشان یک شخصی که بدانند که مرد صالح خوبی است تعیین می کنند. آنها دیگر‏‎ ‎‏نمی روند دنبال بدها. آنکه دنبال بد می رود آنی است که بد است؛ بد دنبال بد! یعنی آن‏‎ ‎‏کسی که چیزهای خودش، استفاده های خودش بسته به این است که مأمور بد داشته باشد،‏‎ ‎‏اگر مأمور خوب داشته باشد ممکن نیست که بتواند کارهایش را اجرا بکند. اجرای‏‎ ‎‏دستورهایی که مطابق با میل خودش است، برای استفاده های خودش یا استفاده های‏‎ ‎‏اجانب، نمی شود الاّ به مأمورهای بد؛ انتخاب می کند بدها را. غیر صالحها را سرِ کار‏‎ ‎‏می گذارند. مجلس را انتخاب کردند، اشخاصی را گذاشتند غیرصالح؛ قهراً مجلس‏‎ ‎‏غیرصالح به دولت غیرصالح رأی خواهند داد. مجلسی که برای مملکت و مصلحت‏‎ ‎‏مملکت ما نیست، دولتی ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که برای مصلحت ما نیست پیش می آورد. نمی شود...‏‎ ‎‏محال است غیر از این.‏

‏     تا اساس اصلاح نشود، تا آن نقطۀ اول یعنی تا این سلسله نرود فایده ندارد؛ باید اینها‏‎ ‎‏بروند سراغ کارشان. بروند ‏‏[‏‏سراغ‏‏]‏‏ دزدیهایی که کرده اند در آن جزیره که خریده! تازه‏‎ ‎‏خریدند. هشت هکتار خریدند و برایش همه چیز درست کردند. همۀ دار و دسته اش هم‏‎ ‎‏آنجا هستند؛ یعنی عائله اش آنجا هستند. خودش هم حالا می خواهد برود آنجا و یک‏

‏زندگیِ به خیال مردمْ اشرافی و به حَسَب واقعْ مرگوار!‏

مردم صالحند و حکومت صالح می خواهند

‏     تا اینطور نشود و مقدرات مملکت شما دست خودتان نیفتد، آزادانه نتوانید برای‏‎ ‎‏خودتان یک رئیس درست کنید؛ قهراً ملت اگر بخواهد رئیس جمهور درست کند‏‎ ‎‏رضاخان را قرار نمی دهد، محمدرضا را قرار نمی دهد ـ نمی دانم ـ امثال اینها را قرار‏‎ ‎‏نمی دهد؛ قهراً می گردد دنبال یک نفر آدم صالح که به درد مملکتش بخورد، به درد دل‏‎ ‎‏مردم برسد. یک همچو آدمی را قرار می دهد. قهراً وقتی که رئیس جمهور یک مملکتی‏‎ ‎‏آدم صالح شد دنبال این می رود که مملکت را به صلاح بکشد. اگر هیأت دولتی‏‎ ‎‏می خواهد درست بکند قهراً آدم صالح، آدم صالح را می خواهد. نمی خواهد دزدی کند‏‎ ‎‏تا اینکه یک دزدی را بیاورد که با او رفیق بشود؛ می خواهد یک مملکت را اصلاح کند؛‏‎ ‎‏می گردد دنبال اشخاصی که صالح هستند با خودش همدست بکند تا اینکه مملکت را‏‎ ‎‏اصلاح بکند. قهراً وقتی یک دولت صالح پیش آمد، مردم را آزاد می گذارند برای‏‎ ‎‏انتخابات؛ قهراً وقتی انتخابات آزاد شد مردم ـ مردمْ که همه غیرصالح نیستند، مردم‏‎ ‎‏اکثرشان صالحند، مردمِ خوبی اند، دلشان می خواهد مملکتشان صحیح باشد، سالم باشد،‏‎ ‎‏اقتصادشان صحیح باشد، همه چیز را دلشان می خواهد، از خدا می خواهند که صُلَحایی‏‎ ‎‏بالای سرشان باشد ـ قهراً وقتی که انتخابات آزاد شد و این اشخاص غیرصالح دخالت در‏‎ ‎‏آن نکردند، در مجلسْ اشخاص صالح می روند. وقتی اشخاص صالح در یک مجلسی‏‎ ‎‏رفتند، دولتِ صالح  بپا شد، رئیس جمهورْ صالح شد، این مخالف مصلحت مملکت‏‎ ‎‏عمل نخواهد کرد. از اینجا باید شروع کرد. از این بالا باید شروع کرد. اختیار مملکت را به‏‎ ‎‏دست یک نفر آدمی ‏‏[‏‏باید داد‏‏]‏‏ که برای مملکت خدمت می خواهد بکند نه برای جیب‏‎ ‎‏خودش خدمت کند. اینها برای جیبشان خدمت کردند. شما ملاحظه کردید این لیستی را‏‎ ‎‏که بانک ملی ـ بانکها منتشر کردند. این، همۀ آن نیست؛ این یک قدری از آن است؛‏‎ ‎‏خیلی از آن را اینها هم اطلاع ندارند ـ ظاهراً قلمی که مربوط به خود ایشان باشد سه‏‎ ‎‏بیلیارد است! سه بیلیارد و هفتصد میلیون چقدر دلار! این آنهایی است که تازه بردند؛ تازه‏

‏بردند! آنهایی که قدیم برده بودند نمی دانم چقدر هست! من و شما نمی توانیم تا آخر هم‏‎ ‎‏مطلع بشویم. اگر یک نفر آدم صالح را ما دنبالش رفتیم، هی می گویند که خوب چه‏‎ ‎‏می خواهید بکنید! ما می خواهیم این کار را بکنیم. این کاری است که ما می خواهیم‏‎ ‎‏بکنیم. ما می خواهیم که اختیار تعیین رئیس جمهورْ دست مملکت، خودِ اجزایِ مملکت‏‎ ‎‏باشد. نتیجه چه می شود؟ نتیجه این می شود که اهالی یک مملکتی با خودشان دشمن‏‎ ‎‏نیستند؛ اجانب هم نمی توانند تمام اهالی مملکت را تحت ... قرار بدهند. اجانب این کار‏‎ ‎‏را می کنند که یک شاهِ دزد بالای سر اینها می گذارند، آن هم یک دولت فاسد بالای سر‏‎ ‎‏اینها می گذارد، مجلس را هم یک مجلس فاسد درست می کنند، ادارات هم آنهایی که‏‎ ‎‏باید اینها درست بکنند اشخاص فاسد هستند. البته مردم بسیار، صالح زیاد است در‏‎ ‎‏ادارات؛ بعضی از آنها ‏‏[‏‏هم‏‏]‏‏ هستند که جیبها را پر کردند؛ وقتی اینطور شد فاسد می شود.‏‎ ‎‏ما می گوییم نه.‏

رجوع به آرای عمومی

‏     برنامۀ ما این است که رجوع کنیم به آرای عمومی، به آرای مردم. قوای انتظامی را‏‎ ‎‏کنار بگذاریم؛ خود مردم را، محول کنیم تنظیم انتخابات را به دست خود جوانهای مردم.‏‎ ‎‏در هر شهری جوانها خودشان؛ که قوای انتظامی، شهربانی، شهرداری همه کنار بروند.‏‎ ‎‏آن کسی که دخالت می خواهد بکند برای حفظ صندوق آرا و امثال ذلک، خود ملت‏‎ ‎‏باشد. در هر شهری به حَسَب اقتضای آن شهر عده ای را معتمدین آن شهر، مطلعین و‏‎ ‎‏دلسوزهای برای مملکت، عده ای را تعیین کنند که نظارت کنند در این. حفاظت کنند این‏‎ ‎‏صندوقها را و نظارت کنند آرا را. مردم یکی را تعیین کنند برای اینکه رئیس جمهور‏‎ ‎‏باشد، ما هم رأیمان را علناً به مردم اظهار می کنیم که آقا آنکه من می خواهم این است؛‏‎ ‎‏شما میل دارید به این رأی بدهید، میل دارید هم خودتان آزادید. قهراً مردم وقتی آزاد‏‎ ‎‏هستند یک نفر صالح را انتخاب می کنند و آرای عمومی نمی شود خطا بکند. یکوقت‏‎ ‎‏یکی می خواهد یک کاری بکند اشتباه می کند، یکوقت یک مملکت سی میلیونی‏

‏نمی شود اشتباه بکند. کسی بگوید خوب لَعلَّ‏‎[5]‎‏ یک آدمِ غلطی را گذاشتند؛ اگر غلطی را‏‎ ‎‏گذاشتند، قدم اول را که برداشت همین ملت عزلش می کنند تمام می شود. ما می گوییم که‏‎ ‎‏باید رئیس یک مملکتی را خود ما، خود جمعیت، خود ملت تعیین کند. قهراً وقتی که‏‎ ‎‏یک ملتی می خواهد یک کسی را برای سرنوشت مملکت خودش تعیین کند، این یک‏‎ ‎‏آدم صحیح را تعیین می کند نه یک آدم فاسدی را؛ و قهراً اشتباه در سی میلیون جمعیت‏‎ ‎‏نخواهد شد. ما هم تبلیغات خودمان را در وقت انتخابات می کنیم. ما هم کاندیدای‏‎ ‎‏خودمان را می گوییم در باب رئیس جمهور. می گردیم پیدا می کنیم؛ مراجعه می کنیم به‏‎ ‎‏همه جا؛ پیدا می کنیم یک نفری که صالح است برای این کار یعنی دزد نیست،‏‎ ‎‏نمی خواهد که جیب خودش را پر بکند، امتحان داده در کارهایی که کرده است، شناخت‏‎ ‎‏داریم نسبت به او؛ او را معرفی می کنیم که آقا این ولو از طایفۀ حمالها باشد، صحیح باشد.‏‎ ‎‏البته مطلع هم باید باشد ولو از طبقۀ سوم باشد. دنبال اشراف نمی رویم که اشراف را تعیین‏‎ ‎‏کنیم، دنبال آدم صالح می رویم. این آدم صالح وقتی که در رأس واقع شد، این آدم صالحْ‏‎ ‎‏دولتِ صالح پیش می آورد؛ دولتِ غلط نمی آورد پیش، دولت فاسد نمی آورد.‏‎ ‎‏انتخابات مجلسیْن هم آزادْ دست مردم، و خود مردم نظارت می کنند در آن. یک مجلس‏‎ ‎‏ملی که نه مربوط به سفارت شوروی باشد، نه مربوط به سفارت انگلیس باشد، نه مربوط‏‎ ‎‏به سفارت امریکا باشد؛ نه برای منافع او سینه بزند نه برای منافع او. یک همچو مجلسی را‏‎ ‎‏به وجود می آوریم ان شاءالله  ‏‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏؛ و بعدش که یک همچو مجلسی به‏‎ ‎‏وجود آمد قهراً اگر یک مطلبی بخواهد در آن، در یک همچو مجلسی مثلاً دویست‏‎ ‎‏نفری بگذرد ـ دویست تا آدم صالحی که برای مملکت ما دلسوز است، دزد نیست،‏‎ ‎‏نمی خواهد جیبش را پر بکند، نمی خواهد عنوان پیدا بکند، می خواهد که خدمت بکند‏‎ ‎‏به این مردم؛ اگر چنانچه یک همچو مجلسی برای ما پیدا شد مصالح مملکت را در نظر‏‎ ‎‏می گیرد ـ اگر یک چیزی آوردند بگذرد، یک قراردادی مابین یک دولتی با دولت ما‏

‏آوردند بگذرد، می برند آن را آنجا نگاه می کند؛ اول خود دولتِ صالح نظر می کند اگر‏‎ ‎‏چنانچه فاسد باشد ردش می کند. بعد اگر چنانچه او ندانست، نتوانست بفهمد و آورد در‏‎ ‎‏مجلس، در مجلس نظر می کنند و مصلحت و مَفْسَدۀ ملت را می خواهند به جا بیاورند‏‎ ‎‏درست می کنند. این مصالح مملکت ما یا صددرصد یا صد در نود حاصل خواهد شد. ما‏‎ ‎‏یک همچو چیزی می خواهیم. یک چیزی دور از ‏‏[‏‏واقع‏‎ ‎‏]‏‏نیست.‏

قوانین موافق شرع

‏     قانون اساسی ما هم قانونی است که خدا به ما گفته قانون اساسی. در همین قانون‏‎ ‎‏اساسی فعلی هم که هست، متمم قانون اساسی می گوید هر قانونی که برخلاف قوانین‏‎ ‎‏شرعیه باشد قانون نیست. ما هم همین را می خواهیم درستش کنیم؛ منتها عمل نشده، ما‏‎ ‎‏می خواهیم عمل کنیم. یک مملکتی درست می کنیم که صُلَحا در آن مملکت... افلاطون‏‎ ‎‏می گوید که کسی که باید دولتها را اداره کند فیلسوفها باید باشند؛ فیلسوف به نظر ایشان.‏‎ ‎‏فیلسوف هم البته لابد صالح است. ما می گوییم اشخاص صالح همان است. ما می گوییم‏‎ ‎‏کسی که می خواهد یک مملکتی را اداره بکند، کسی که ما می خواهیم مقدراتمان را‏‎ ‎‏دستش بدهیم باید آدمی باشد که مردم انتخاب کنند و با انتخاب مردم پیش بیاید. قهراً‏‎ ‎‏وقتی با انتخاب مردم پیش آمد صالح است. دنبال او همین طوری که الآن ملاحظه‏‎ ‎‏می کنید که یک بز کچل یک ملت را کچل کرده ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ یک آدم صالح، یک‏‎ ‎‏انسان، یک مملکت را به سلامت می کِشد. دانشگاهمان دانشگاه صحیح می شود نه‏‎ ‎‏دانشگاهی که بعد از پنجاه سال، بعد از چند سال حالا می خواهد یک ـ فرض کنید که ـ‏‎ ‎‏لوزه ای را عمل بکند، باید از خارج بیاورد یک کسی را عمل کند. آقا این ننگ است‏‎ ‎‏برای ما که ما پنجاه سال یا کمتر دانشگاه داریم و این دانشگاه تا حالا نتوانسته است که‏‎ ‎‏یک طبیب صحیحی دست ما بدهد به اقرار خودشان. اینها خودشان هم می فرستند، وقتی‏‎ ‎‏که یکی مریض می شود می گویند برود انگلستان معالجه کند! چرا؟ برای اینکه فرهنگ‏‎ ‎‏درست نیست.‏


آفتابِ شرق

‏     فرهنگ را نگذاشتند؛ نه اینکه استعداد ندارد شرقی. غلط است این. شرقْ آفتاب‏‎ ‎‏دارد؛ کشورهای آفتابی است؛ غربْ بی آفتاب است مثل اینجا که می بینید. منتها اینها‏‎ ‎‏رؤسایشان صلاحیتْ یک مقداری داشتند، دنبال مصالح خودشان بودند. البته صلاحیت‏‎ ‎‏برای خودشان، ولو برای ما مضر بودند خیلی از آنها. اینها تربیت کردند بچه هایشان را.‏‎ ‎‏اگر ما یک دانشگاه صحیحی داشتیم در آفتابِ شرق شکوفا می شود قدرتها، شکوفا‏‎ ‎‏می شود استعدادها. آنکه ما می خواهیم این است.‏

 رفتن شاه و حاکمیت ملت

‏     اینکه می گویند که بله فلانی می گوید باید شاه نباشد، بعدش چه؟ بعدش چه! مگر شاه‏‎ ‎‏که برود چه خواهد شد؟ کجای دنیا به هم می خورد؟ مگر چه برای ما می کند جز اینکه‏‎ ‎‏آدم می کشد؟ الآن چه خدمتی ایشان بر مملکت ما می کند که اگر او برود خلأ می شود؟‏‎ ‎‏بله خلأ می شود یعنی کشتار نیست دیگر! ما می خواهیم یک همچو مملکتی پیش بیاید که‏‎ ‎‏به دست خود مردمْ مقدرات باشد؛ نتواند یک رئیس جمهوری، اگر هم یکوقتی فرض‏‎ ‎‏کنید اول صالح بود و قرار دادند بعد وقتی که رسید به ‏‏[‏‏قدرت‏‏]‏‏ چه بشود، نتواند. برای‏‎ ‎‏اینکه همین رئیس جمهورْ دستِ مردم است اختیارش؛ هر روزی مردم گفتند نه، نه‏‎ ‎‏می شود. مثل حالا نیست که سرنیزه باشد. حالا یک سال است فریاد توی خیابانها می زنند‏‎ ‎‏که نه، باز هم یکی می گوید که مردم که نمی گویند! مردم چه چیز می خواهی بگویند؟‏‎ ‎‏مردم جز اینکه شبها بروند تا صبح داد بزنند که ما شاه نمی خواهیم؟ باز هم یک آدم‏‎ ‎‏منحرفی می گوید که مردم که نمی گویند! چطور، چطور نمی گویند؟! به کی بگویند؟ به‏‎ ‎‏کجا بگویند؟ خیابان می روی می گویند نه؛ پشت بامها، شبها، نصف شبها، روزها، الآن‏‎ ‎‏یک سال است فریاد می زنند که ما شاه را نمی خواهیم؛ دیگر چه چیز بگویند؟ پیش کی‏‎ ‎‏بروند بگویند؟ ما یک همچو مطلبی می خواهیم که این مرد برود سراغ کارش؛ این دولتها‏‎ ‎‏دست از سر ما بردارند، ما برسیم به زندگی خودمان. یک نفر صالح... و نه ‏

‏او بترسد که ما طرفدار او هستیم نه این بترسد که... ما نه طرفدار این طرفی هستیم ‏‎ ‎‏نه طرفدار آن طرفی.‏

 دخالت شوروی ممکن نیست

‎ ‎‏     حالا تبلیغات شروع شده که این نهضتی که هست شوروی ها دخالت دارند! شوروی‏‎ ‎‏کیست که دخالت‏‏[‏‏کند؟‏‏]‏‏ ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ به ما چکار دارد او؟ داخل مملکت یک کسی را‏‎ ‎‏نمی تواند او دخالت بکند. یک شوروی می گوید همه بگویید که اسلام، اسلام؟! او با‏‎ ‎‏اسلام مخالف است، چطور همچو حرفی می زند؟ بی عقلی است این حرفها. یک‏‎ ‎‏طایفه ای که همه ایستاده اند می گویند ما حکومت اسلامی می خواهیم، هیچ چیز دیگر‏‎ ‎‏نمی خواهیم جز حکومت اسلامی، این را باید گفت که کفار به اینها گفته اند که شما اسلام‏‎ ‎‏را بخواهید؟! نه اوست و نه او ـ هیچ کدام. خودمان می خواهیم این کارها را؛ مردم حالا‏‎ ‎‏می گویند خودمان می خواهیم این کارها را اداره کنیم.‏

اصلاح جوانان و توجه به اسلام

‏     و بعد از اینکه یک همچو چیزی توجه کردید به آن، ما شما جوانها را لازم داریم، در‏‎ ‎‏صورتی که اصلاح کنید خودتان را. کوشش کنید برای اینکه خودتان را اصلاح کنید.‏‎ ‎‏کوشش کنید برای اینکه خائن بار نیایید. آن کسی که می رود توی، مثلاً بازار اینها، توی‏‎ ‎‏فروشگاههای اینها، خدای نخواسته کسِ مُعْوَجی است یک چیزی برمی دارد به منطق‏‎ ‎‏اینکه اینها از ما خورده اند، این خائن است. این به درد مملکت ما نمی خورد. خودتان را‏‎ ‎‏اصلاح کنید. آن کسی که کارش را با خدا درست نکند نمی تواند در خلق، مردم را اداره‏‎ ‎‏کند. باید کارتان را با خدا درست بکنید تا بتوانید. ما جوانهایمان را لازم داریم که تربیت‏‎ ‎‏بشوند به تربیت انسانی، یعنی تربیت اسلامی. انسان بار بیایند نه یک کسی که هرچه شد‏‎ ‎‏شد! دیگر هرچه؛ هرچه بار آمد، شهوت و نمی دانم هرچه. ما یک مملکتی می خواهیم‏‎ ‎‏که مملکت انسانی اسلامی ‏‏[‏‏باشد‏‏]‏‏. اسلامی یعنی انسانی؛ قرآن کتاب انسان سازی است،‏‎ ‎‏اسلام مکتب انسان سازی است ـ انسان را به همۀ ابعادی که دارد. اگر یک کسی مکتب‏

‏اسلام را آنطوری که هست در خودش پیاده کرد محال است که خطا بکند، محال است که‏‎ ‎‏کار غلط بکند ـ عمداً؛ البته محال است که خیانت به برادرش بکند. ما یک همچو مکتبی‏‎ ‎‏می خواهیم که انسانها را از اول که دارد بار می آورد، رو به رشد کمال انسانی دارد می برد.‏‎ ‎‏شما ملاحظه کنید در عالَم یک همچو مکتبی پیدا می کنید که برای درست کردن یک‏‎ ‎‏انسان از قبل از اینکه پدر و مادرش ازدواج بکنند فعالیت بکند، دستور بدهد؟ تمام‏‎ ‎‏مکاتبی که در عالَم هست به این آدمی که حالا دارد راه می رود توی ‏‏[‏‏جامعه‏‏]‏‏ و به رشد‏‎ ‎‏رسیده، با آنها کار دارد. اسلام قبل از اینکه ازدواج بشود بین دو نفر، به او می گوید چه‏‎ ‎‏جور آدمی انتخاب کن؛ به او می گوید چه جور شوهری انتخاب کن. چه جورش را آنجا‏‎ ‎‏می گوید. چرا؟ برای اینکه این شوهر و زن مبدأ یک فرد است یا فردها، اسلام می خواهد‏‎ ‎‏این فرد را که به جامعه می خواهد تحویل بدهد صالح تحویل بدهد. قبل از اینکه اینها‏‎ ‎‏ازدواج کنند زن چه جور باید باشد، شوهر چه جور باید باشد، اخلاقش چه باشد،‏‎ ‎‏اعمالش چه باشد، او اخلاقش چه باشد، اعمالش؛ در چه خانواده ای تربیت شده باشد.‏‎ ‎‏بعد از اینکه ازدواج شد چه جور معامله کنند این دو نفر با هم؛ بعد از آنکه برای حمل پیدا‏‎ ‎‏شدند چه آدابی هست؛ برای زمان حمل چه آدابی هست، برای زاییدن چه آدابی هست،‏‎ ‎‏برای بچه داری چه آدابی هست. همۀ اینها برای این است که این موجودی که می خواهد‏‎ ‎‏از این دو موجود حاصل بشود، این یک موجود صالح در این جمعیت پیدا بشود تا‏‎ ‎‏صلاحیت در همۀ عالَم پیدا بشود. اسلام این کار است اسلامْ انسان می خواهد درست کند‏‎ ‎‏و از قبل از اینکه ازدواج بشود شروع کرده است؛ از آنجا شروع کرده است، دستور داده‏‎ ‎‏است که چه کن، چه کن، چه کن؛ تا آنجایی که بچه به دنیا آمده؛ زمان شیر خوردن باید‏‎ ‎‏چه بکند، بعد در دامن پدر و مادر باید با این چه جور عمل بکنند، بعد در این‏‎ ‎‏مکتبخانه های کوچک ـ در این دبستانها ـ چه باید بکنند بعد در دبیرستانها، و معلمها چه‏‎ ‎‏جور اشخاصی باید باشند، مربی اطفال چه اشخاصی باید باشند. بعد که رسید به آنجایی‏‎ ‎‏که مستقل شد، خودش با خودش سر و کار دارد که چه جور باید باشی، چه اعمالی باید‏‎ ‎‏بکنی، چه اعمالی باید نکنی. این برای این است که می خواهد یک افرادی در یک‏

‏جامعه ای پیدا بشوند همه صالح باشند، صحیح باشند. اگر آنکه اسلام می خواست می شد‏‎ ‎‏ـ خوب یک مقدار شده یک مقدار نشده، بیشتر آن نشده ـ اگر آنی که اسلام می خواست‏‎ ‎‏می شد، نه دزدی تو کار بود نه خیانت تو کار بود، هیچ یک از این چیزهایی که هست حالا‏‎ ‎‏نبود، هیچ کس تعدی به دیگری نمی کرد. ما می خواهیم که یک همچو مطالبی پیدا بشود.‏

حکوت اسلامی مدافع حقوق زنان و اقلیتهای مذهبی

‏     ما می گوییم حکومت اسلامی؛ شما خیال نکنید که ما حکومت اسلامی که درست‏‎ ‎‏کردیم شمشیر را برمی داریم گردن همه را می زنیم! زنها را هم همه را کنار می زنیم،‏‎ ‎‏می پیچیمشان توی کفن یا می کنیمشان توی ‏‏[‏‏خانه‏‏]‏‏! این کیْ ربطی به اسلام... به اسلام‏‎ ‎‏مربوط نیست. اینکه ما می گوییم حکومت اسلامی، آنها از آن طرف می گویند که‏‎ ‎‏یهودیها را تا آخر می کُشند، نصارا هم تا آخر می کُشند! حرفهایی است که البته شاه باید‏‎ ‎‏برای نگهداشتن تاج و تخت فاسد خودش این عمالش را وادار کند که این مسائل، این‏‎ ‎‏حرفها را بزنند و به هر چه دلش می خواهد تشبث بکند. ما تمام یهودیها و نصرانیهایی،‏‎ ‎‏زرتشتیها و سایر مللی که در مملکتمان زندگی می کنیم، حکم اسلام است که با اینها باید‏‎ ‎‏درست، خوب رفتار کرد، به عدالت رفتار کرد. ما تَبَع آنیم که وقتی یک خلخال را از پای‏‎ ‎‏یک زن یهودی می کشند، می گوید اگر انسان بمیرد بهتر است... عیبش نمی کند اگر انسان‏‎ ‎‏[‏‏از‏‎ ‎‏]‏‏غصه بمیرد که یک همچو چیزی شده. ما می خواهیم یک همچو موجودی را‏‎ ‎‏اطاعت کنیم.‏

ما برنامه داریم

‏     ما برنامه داریم؛ ما همین طوری ننشسته ایم اینجا که آن نه، تمام بشود؛ ما برنامه داریم،‏‎ ‎‏یک برنامۀ عُقَلایی دنیاپسند. البته آقای کارتر نمی پسندند این را! اما دنیا می پسندد. دنیای‏‎ ‎‏امریکا هم نمی پسندد این را. آنهایی که می خواهند مملکت ما را غارت کنند آنها‏‎ ‎‏نمی پسندند؛ اما آنهایی که اینطور ‏‏[‏‏منافع‏‏]‏‏ ندارند، آن روزی که آن می گوید که حرفهای‏‎ ‎‏دیگری می زنند و ـ عرض می کنم ـ در کجا چه می کنند، خوب فیلسوفشان آنجا کاغذ به‏

‏من می نویسد، یعنی آن کس که از علمایشان است، کاغذ به من می نویسد و اظهار تشکر‏‎ ‎‏از کارها و اینکه طرفداری از ملت ایران و اینها. اینطور نیست که امریکایی ها خودشان‏‎ ‎‏مخالف با این مصالح ما باشند، آنها موافقند با ما؛ آنها هم متأسفند از کارهایی که می کنند‏‎ ‎‏آنجا. این دولتها هستند که فاسد هستند. مثل این می ماند که یک کسی خیال کند که‏‎ ‎‏حالایی که محمدرضاخان اینطوری است، پس ملت ایران اینطوری است! ملت ایران‏‎ ‎‏جداست از اینها؛ ربطی به هم ندارند.‏

‏     آنکه می خواهم به شما عرض بکنم ـ و همیشه باید عرض بکنم ـ این است که آقا‏‎ ‎‏خودتان را اصلاح کنید. دنبال این باشید که تهذیب کنید خودتان را. اعمالتان را موافق با‏‎ ‎‏دستور کنید، اخلاقتان را موافق با دستور اسلام کنید ـ دستوری که خدا داده است. خدا‏‎ ‎‏مطلع است که باید این چه جور عمل بشود، این چه جور بار بیاید. دستور او وقتی عمل‏‎ ‎‏شد، یک مرد صالح می آید در دنیا؛ وزیر بشود صالح است، وکیل بشود صالح است،‏‎ ‎‏رئیس جمهور بشود صالح است، کاسب بشود صالح است. هرجا برود صالح است، خوب‏‎ ‎‏است. آدم خوب هر جا برود محیط خودش را خوب می کند.‏

‏     خداوند ان شاءالله به همۀ شما توفیق عنایت کند. همۀ شما موفق بشوید به اینکه‏‎ ‎‏اصلاح کنید خودتان را؛ اصلاح کنید مملکتتان را ‏‏[‏‏آمین حضار‏‏]‏‏.‏

‎ ‎

  • ـ نعمت اللّه نصیری، رئیس ساواک.
  • ـ امیرعباس هویدا.
  • ـ عبارت به نقل از محمدرضا پهلوی است.
  • ـ قرارداد 1919 م. وثوق الدوله، که در واقع فروش ایران به انگلیس بود.
  • ـ شاید.