سخنرانی
فریب کاری شاه در اظهار توبه
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره فریبکاری شاه در اظهار توبه
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 2 آذر ‭1357

زمان (قمری) : 22 ذی الحجه ‭1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 83

موضوع : فریب کاری شاه در اظهار توبه

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره فریبکاری شاه در اظهار توبه

سخنرانی

‏زمان: 2 آذر 1357 / 22 ذی الحجه 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: فریبکاری شاه در اظهار توبه‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

مقایسۀ شاه با فرعون

‏     صحبت در این اصل اول بود که ملت ایران می خواست. ملت ایران چند تا مطلب‏‎ ‎‏خواست که اولیش این بود که این شخص نباشد؛ بلکه این سلسله نباشد. اینها تشبثاتی‏‎ ‎‏کردند که بسیاریش را من ذکر کرده ام. مِنْ جمله از تشبثاتی که کرد، شبیه آن تشبثی بود که‏‎ ‎‏فرعون کرد. فرعون بعد از اینکه عذاب نازل شد و غرق را دید که الآن دارد غرق‏‎ ‎‏می شود، آن وقت گفت که من هم آنطوری که بنی اسرائیل می گویند من هم به همان‏‎ ‎‏ایمان آوردم. جواب بود که حالا دیگر ایمان آوردی؟! تو قبلاً معصیت کردی ‏آلآنَ وَ قَدْ‎ ‎عَصَیْتَ قَبْلُ و کُنْتَ مِن المُفْسِدین‎[1]‎‏ ایشان هم بعد از اینکه بیست و چند سال، بیست و هفت سال‏‎ ‎‏خیانتها را کرد و جنایتها را کرد، آن وقت که عذاب نازل شد، عذابْ عبارت از همین‏‎ ‎‏مشتهای گره کردۀ ملت ایران و فریادهای ملت ایران، که من عرض کردم که این یک‏‎ ‎‏مسئلۀ الهی بود نه یک مسئلۀ بشری، اینکه همۀ ایران در مقابل این قدرتی که اینها دارند‏‎ ‎‏بلکه در مقابل همۀ قدرتها ایستاد و با دست خالی مشتها را گره کردند و نه به حکومت‏‎ ‎‏نظامی و نه به دولت نظامی و نه به پشتیبانیهای امریکا و شوروی اعتنا نکردند و همه با هم‏‎ ‎‏در همۀ ابعاد کشور فریاد زدند که ما نمی خواهیم، مرگ بر این شاه! مرگ بر این سلسله!‏

‏حالا که غرق را دیده، الآن این موج که در ایران پیدا شده است، موج استنکار،‏‎[2]‎‏ موج‏‎ ‎‏اینکه ما نمی خواهیم، موج نفی سلطنت محمدرضاخان و سلسلۀ او، حالا که خودش را‏‎ ‎‏در این موج دید و غرق دیده، حالا در مقابل ملت می ایستد و اظهار ندامت می کند،‏‎ ‎‏می گوید که من تا حالا اشتباه کردم و حالا دیگر از این به بعد این اشتباهات نمی شود.‏‎ ‎‏خطاب به مراجع عظام و علمای اعلام که بیایید من دیگر توبه کردم! و شما بیایید نجات‏‎ ‎‏بدهید! حاصل حرفش این است که نجات بدهید من را؛ «نجات بدهید وطن را»،‏‎ ‎‏مقصودش خودش هست! در مقابل ملت هم باز همین امر را تکرار کرده است. به طبقات‏‎ ‎‏مختلف، به جوانها، به اینها. و آخرش هم می گوید که بیایید یک فکری بکنیم برای وطن!‏‎ ‎‏ما خوب است به وطنمان فکر بکنیم! این شبیه همان مسئلۀ فرعون است با یک اختلاف؛‏‎ ‎‏فرعون بعد از اینکه دید که حالا دیگر دارد غرق می شود گفت که ‏امَنْتُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ الَّذی امَنَتْ‎ ‎بِهِ بَنُوا اِسْرائیل‎[3]‎‏. جوابش این بود که نه، دیگر گذشت. دیگر مطلب ... تو تا حالا معصیت‏‎ ‎‏کردی، تا حالا طغیان کردی، بنی اسرائیل را به بند کشیدی، ظلم کردی، حالا که می بینی‏‎ ‎‏عذاب نازل شده و غرق تویِ کار است، حالا می گویی که من معصیت کردم! حالا که‏‎ ‎‏عذاب نازل شده می گویی معصیت کردم؛ من توبه کردم. این مثل توبه ای می ماند که بعد‏‎ ‎‏از اینکه مُرد و عذاب جهنم را دارد می بیند، بگوید من توبه کردم! این توبه نیست؛ اصلش‏‎ ‎‏توبه نیست این. ایشان هم بعد از اینکه عذاب را نازل دید و آن چیزی که خداوند به دست‏‎ ‎‏این ملت اجرا فرمود و آن استنکار و مقابلۀ با مشت در مقابل مسلسلها، حالا دیگر می بیند‏‎ ‎‏که غرق شده است و عذاب نازل شده است، حالا می گوید که من اشتباه کردم و از این به‏‎ ‎‏بعد دیگر اشتباه نمی کنم!‏

فریبکاری شاه

‏     یک فرق هم با توبه، اظهار توبۀ فرعون دارد و آن اینکه از این ور اظهار توبه، از آن‏‎ ‎


‏ور دولت نظامی! این دو تا را با هم به میدان آورده! دیگر فرعون این کار را نکرده بود.‏‎ ‎‏همان می گفت توبه کردم. دیگر اینطور نبود که از آن ور چماق دستش بگیرد، از آن ور‏‎ ‎‏توبه بکند. این از توبۀ گرگ هم بدتر است، برای اینکه گرگ هم می گوید توبه کردم‏‎ ‎‏ـ مثلاً ـ اما اینطور نیست که در همان حالی که اظهار توبه می کند، اظهار ندامت می کند،‏‎ ‎‏توسل به علمای اعلام و مراجع عظام ـ به اصطلاح خودش ـ پیدا می کند، توسل به‏‎ ‎‏قشرهای دیگر ملت پیدا می کند، در همان حال یک کسی هم مأمور می کند که بکُش!‏

کشتار به امر شاه

‏     همۀ این کشتارهایی که واقع می شود با امر ایشان است. هیچ وقت باور نکنید که‏‎ ‎‏اینهایی که می گویند مأمورین چه کردند، اینهایی که می گویند نخست وزیر چه کرده،‏‎ ‎‏اینهایی که می گویند سازمان امنیت چه کرده، اینها همه برای حفظ شاه است. اینها همه از‏‎ ‎‏عمال شاهند. گاهی وقتها فهمیده و گاهی وقتها نفهمیده. در کشتن و قتل و مقابلۀ با ملت با‏‎ ‎‏آتش، هیچ اقدامی، هیچ کس اقدام نمی کند مگر اینکه به امر خود ایشان باشد. خود‏‎ ‎‏ایشان مستقیماً امر می کند. حالا بعضی هم که می گویند که شاهد قضیه بودند که در جمعۀ‏‎ ‎‏سیاه از اشخاصی که شلیک کرده به طرف ملت خود ایشان مستقیماً بودند با هلیکوپتر.‏‎ ‎‏حالا من این را نمی دانم اما بعضی از اجزای خودش، از اعضای خودش که رفتند به‏‎ ‎‏انگلستان، می گویند که او اینطور گفته است که ایشان خودش مباشر بود، نه آمر. ولی‏‎ ‎‏آنکه مسلّم است این است که بدون امر ایشان هیچ یک از این وقایع واقع نشده. یعنی‏‎ ‎‏تبریز اگر قتل عام شده است، اصفهان اگر قتل عام شده است، شیراز اگر قتل عام شده است‏‎ ‎‏ـ آدم هر شهری را که اسمش را می برد قتل عام هم باید دنبالش باشد ـ ... .‏

شاه در پناه چماقدارها!

‏     شما در تمام طول تاریخ، یک قضایایی الآن در ایران در جریان است و بوده است که‏‎ ‎‏در تمام طول تاریخ نبوده اینطور وحشیگری که ایشان دارد می کند. در تمام طول تاریخ‏‎ ‎‏نبوده است که هر روز در نقاط مختلف یک مملکت اسلامی، با آلات مختلفه، با ارتش‏

‏یک طرف، با کولیها ـ به اصطلاح خودشان ـ یک طرف، با رها کردن یک دزد‏‎ ‎‏آدمکشی‏‎[4]‎‏ که از سرهای بعضِ از عشایر بوده است ـ او را می گویند رها کرده است و‏‎ ‎‏یک پول فراوانی هم به اختیارش گذاشته است که برود جمعیت جمع کند و حمله کند به‏‎ ‎‏مردم ـ اینها هم از یک طرف؛ همچو چیزی در طول تاریخ نبوده که یک کسی که مدعی‏‎ ‎‏سلطنت است، و دیروز آنطور فریاد می زند و برای خودش مدیحه خوانی می کرد و‏‎ ‎‏روزنامه ها را واداشته بودند و رادیو و هر چه هر کس می گفت جز شأن ایشان نبود، حالا‏‎ ‎‏متوسل بشود به کولیها که در زیر پناه چماق کولیها خودش را نجات بدهد! متوسل بشود‏‎ ‎‏به ـ مثلاً ـ کسانی که از اشرار بودند، و آنها را اجیر کند که نجاتش بدهند از دست این ملت‏‎ ‎‏و نجات هم نمی دهند آنها. نه نجات آنها می دهند، نه ملت، دیگر به این حرفها اعتنا‏‎ ‎‏می کند.‏

فرق توبۀ شاه و توبۀ فرعون

‏     فرق ایشان با فرعون این است که فرعون می گفت توبه کردم، دیگر در آن حالی که‏‎ ‎‏می گفت توبه کردم شمشیر را نکشیده بود به جان مردم. ایشان می گوید، خودش وقتی‏‎ ‎‏خطابه می خواند، خطابه می خواند که ای علما، ای مردم، من اشتباه کردم! حالا دیگر از‏‎ ‎‏این اشتباه گذشتم و برگشتم! از آن طرف هم اینطور تشبثات را ‏‏[‏‏می کند‏‏]‏‏. حکومت نظامی‏‎ ‎‏می گذارد همه اش بر خلاف قواعد، بر خلاف قوانین، همه اش بر خلاف. از آن طرف هم‏‎ ‎‏مأمور می کند چیزها را ـ ارتش را ـ به اینکه بریزند به جان مردم و دیگران را هم، عشایر را‏‎ ‎‏مثلاً ـ بعضی عشایر را. البته عشایر خیلی گوش نمی دهند به حرف اینها. عده ای شان هم‏‎ ‎‏رفتند پیش علما و گفتند ما حاضریم برای موافقت کردن با شماها.‏

‏     حالا دیگر مست آمدی و توبه می کنی، آن هم این جور توبه؟! بعد از بیست و چند‏‎ ‎‏سال جنایت، بعد از بیست و چند سال خیانت به یک ملتی، به اسلام، حالا هم جبران‏‎ ‎‏نکرده، خیانتها سر جایش باقی، جنایتها سر جایش باقی، حالا آمدی در مقابل علما‏

‏ایستادی می گویی که من توبه کردم! این از توبۀ فرعون ـ این بدتر است! جبران باید بکنی‏‎ ‎‏این چیزها را. اگر توانستی همۀ این جنایات بیست و چند ساله را جبران بکنی، آنقدری که‏‎ ‎‏به جیب امریکا ریختی برگردانی، این پایگاههایی که برای امریکا در مملکت ما درست‏‎ ‎‏کردی اینها را خراب کنی و برگردانی، آنهمه که آدم کشتی، اینها را زنده بکنی، آن وقت‏‎ ‎‏بگویی که من توبه کردم؛ اما با اینکه جنایات تو کردی و این جنایات ثبت هست در‏‎ ‎‏تاریخ، همۀ ماها دیدیم که تو چه کردی و با این ملت داری چه می کنی و چه کردی، آن‏‎ ‎‏مردکه‏‎[5]‎‏ می گویند در رادیو ـ در رادیو و تلویزیون گفته است که من همه را خواهم‏‎ ‎‏کشت! می گویند یک همچو کلمه ای هم گفته. خوب، بله اینطور آدمند؛ ولی موفق‏‎ ‎‏نخواهند شد ان شاءالله . ‏‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏.‏

جنایات جبران ناپذیر شاه

‏     یک آدمی که یک روز می گوید به علما که اینها را مثل حیوانات نجس ازشان اجتناب‏‎ ‎‏کنید! ـ به روحانیون اینطور گفت: مثل حیوان نجس از اینها اجتناب کنید؛ یک روز گفت‏‎ ‎‏که اینها مثل یک کرمهایی می مانند که در نجاست می لولند! یک روز هم می آید‏‎ ‎‏می ایستد می گوید مراجع عظام و آیات عظام و مراجع کذا، علمای اعلام. آن دستش هم‏‎ ‎‏چماق! چطور باور کند کسی از تو این حرفها را؟ خوب، لااقل اگر در پیشگاه ملت، در‏‎ ‎‏پیشگاه علمای ملت، تو توبه می خواهی بکنی، لااقل یک توبۀ ظاهرالصلاحی بکن. تو‏‎ ‎‏عقلت اینقدر نمی رسد که این توبه را هیچ بچه ای قبول نمی تواند بکند! خوب لااقل توبه‏‎ ‎‏می خواهی بکنی، خوب بگو که من توبه کردم، بروی کنار. یا فرض کن، لااقل بدنت را‏‎ ‎‏نجات بده ‏فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِک‎[6]‎‏. تو نمی توانی بدنت را هم نجات بدهی! تو دیگر‏‎ ‎‏نمی توانی نجات بدهی خودت را. لااقل اگر چنانچه اظهار ندامت می کنی و راست‏‎ ‎‏می گویی که نادم هستی، لااقل دیگر شمشیر نکش! در همان حال که داری می گویی که‏

‏من نادم هستم، لااقل حکومت نظامی را بردار. دولت نظامی نیاور روی کار. بگو مردم‏‎ ‎‏بیایید خودتان یک کسی را تعیین کنید دولت، تا مردم احتمال بدهند که تو توبه کردی.‏‎ ‎‏آن وقت هم قبول نیست؛ نه آنکه توبۀ هر که هر غلطی کرد آخر عمرش بگوید توبه‏‎ ‎‏کردم، خوب این چه منطقی است؟ توبه شرایط دارد؛ مگر خدا توبۀ هر کس را قبول‏‎ ‎‏می کند؟ یک کسی که بیست و چند سال به مردم ظلم کرده است، حالا بگوید توبه کردم؛‏‎ ‎‏عفو کردم این زندانیهای سیاسی را! زندانی سیاسی ای که ده سال عمرش را اینجا گذرانده‏‎ ‎‏و آن وقت جوان بوده حالا پیر شده است و بیرون آمده است، آن وقت ریشش سیاه بوده‏‎ ‎‏و حالا ریشْ سفید بیرون آمده، آن وقت بدن سالم رفته حالا بدن مریض از این چالهای‏‎ ‎‏سیاه بیرون آمده؛ ده سال، پانزده سال ـ کمتر، بیشتر. من یکی از همین جوانهایی که الآن‏‎ ‎‏در اینجا هست و سابقاً ـ من سابقه دارم با او ـ آن وقت وقتی دست مرا می گرفت، دست‏‎ ‎‏من توی دست او غرق می شد؛ یک قوه ای داشت که من دستم که توی دستش می رفت‏‎ ‎‏می فهمیدم که چه جور قوه ای است، حالا وقتی با من مصافحه می کند یک آدم ضعیفی‏‎ ‎‏هست؛ ‏‏[‏‏این‏‏]‏‏ مصالحه می کند؟‏

‏     ده سال یک کسی را تو می بری حبس می کنی، پانزده سال می بری حبس می کنی،‏‎ ‎‏جوانها را پیر می کنی، سالمها را مریض می کنی، اینها دیگر جبران ندارد! همین عفو‏‎ ‎‏کردم؟! غلط کردی عفو کردی! عفو چیست؟ چه حقی داشتی که بگیری که حالا عفو‏‎ ‎‏کردی؟ عفو مال این است که یک کسی گناهی داشته باشد؛ چه گناهی اینها کرده بودند که‏‎ ‎‏تو اینها را حبس کردی، پانزده سال عمر اینها را تلف کردی؟ حالا می گوید عفو کردم!‏‎ ‎‏عفو کردم! این چه غلطی است که تو می کنی؟ عفو کردم چیست؟ از اول چرا کردی؟ نه‏‎ ‎‏اینکه عفو کردم، اولِ کار غلط کردی؛ نه اینکه یک کار صحیحی بود حالا عفو کردند.‏‎ ‎‏گناهکار بودند عفو کردم! گناهشان چی بوده؟ گناهشان این بوده است که می دیدند تو‏‎ ‎‏خطرناکی، یک کلمه ای می گفتند. بعضی از این آقایان که چندین سال حبس بودند‏‎ ‎‏گناهشان این بوده است که به این ـ از قراری که می گویند گناهشان این بوده است که ـ به‏‎ ‎‏عائلۀ بعضی از این حبسیها رسیدگی کرده نگذاشته این عائله زحمت ببیند. بعضی شان را،‏

‏گناه آنها، گناه این اشخاصی که به قول شما مجرم سیاسی هستند، این است که در مقابل‏‎ ‎‏ظلم تو، در مقابل اختناق همه جانبۀ تو گفتند که آقا چرا، چرا مردم را اینطور اسیر‏‎ ‎‏می کنی؟ در مقابل خیانتهای تو می گویند چرا به امریکا تو همه چیز ما را دادی؟ کسی که‏‎ ‎‏این «چرا» را دارد می گوید، می گوید آزادی به ما بدهید، می گوید استقلالْ ما‏‎ ‎‏می خواهیم، مملکت می خواهیم مال خودمان باشد، نمی خواهیم مملکت مال دیگران‏‎ ‎‏باشد، می خواهیم آزاد باشیم، می خواهیم مطبوعاتمان آزاد باشد، می خواهیم رادیو و‏‎ ‎‏آلات تبلیغی مان آزاد باشد؛ این جرم است که اینها را گرفتید و حبس کردید و از زندگی‏‎ ‎‏اینها را انداختید؟ حالا جوانی شان را از بین بردید، سلامتی شان را از بین بردید، حالا‏‎ ‎‏اسمش را «عفو» می گذارید؟!‏

بی فایده بودن توبه شاه

‏     توبه هم بکنید دیگر فایده ندارد. توبه باید با موازین باشد؛ مگر خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏همین طوری توبه قبول می کند؟! حق الناس را خدا قبول نمی کند تا ادا نشود؛ تا اینکه ادا‏‎ ‎‏نکنی. تو حق الناس را قدرت داری که ادا بکنی؟! قدرت این را داری که یک دانه حبسی‏‎ ‎‏را که ده سال در حبس بوده و جوانی اش از بین رفته در حبس، تو قدرت این را داری که‏‎ ‎‏جبران این را بکنی تا توبه بکنی؟! توبه یعنی چه؟ نمی توانی توبه بکنی. قابل این نیستی‏‎ ‎‏قبول بکند خدای تبارک و تعالی توبۀ تو را. ولی توبۀ حق الناس است دیگر؛ حق ناس را‏‎ ‎‏خدا نمی بخشد به مردم. اگر شما نتوانستی که یکی از اینهایی که آنطور زجر کردی،‏‎ ‎‏آنطور اره کردی پایشان را، سوزاندی پایشان را، پایشان را توی روغن داغ کردی، روی‏‎ ‎‏صفحۀ ـ نمی دانم ـ فلزی خواباندی و برق را متصل کردی، کباب کردی مردم را، اگر تو‏‎ ‎‏توانستی جبران بکنی، یکی از اینها را جبران بکنی، آن وقت بگویی که اشتباه کردم بیایید‏‎ ‎‏دیگر ببخشید!‏

‏     تو بعدها دیگر از این اشتباهها نمی کنی؟ خوب راست می گویی این را حالا؟ ما قطع‏‎ ‎‏نظر از این هم کردیم، درست می گویی تو؟ صحیح می گویی؟ دیگر این اشتباهات را‏

‏نمی کنی؟ یا حرف است، صحبت است؟ ‏آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ و کُنْتَ مِن المُفْسِدین‏! تو از‏‎ ‎‏مفسدین هستی، تو آدم مفسدی هستی، تو فاسدی، تو مفسدی؛ یک مملکت را به هم‏‎ ‎‏زدی، یک ملت را از بین بردی. مگر شوخی است اینطور جنایات. تو همۀ قوای این‏‎ ‎‏مملکت، این جوانهای ما که یکی از ذخایر این مملکت هست، اینها را به هدر دادی همه‏‎ ‎‏را، حالا آمده می گوید که من «اشتباه» کردم! بله حالا دیگر ما به منطق بعضی از اشخاص ‏‎ ‎‏ـ اینکه عجیب است این حرفها، عجیب آدم به نظرش می آید ـ یک مردی که من‏‎ ‎‏نمی دانم کیست روی کاغذ هفت، هشت، ده ورقی نوشته است، اول خودش را معرفی‏‎ ‎‏کرده است که من کی بودم و پسر کی بودم و کی، آخرش هم نوشته خوب ما شاه از این‏‎ ‎‏بهتر از کجا پیدا کنیم؟! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‏]‏‏ انسان یک همچو حرفی می نویسد؟ شما بیایید رها‏‎ ‎‏کنید و بیایید شما هم با فلان آقا هم صدا بشوید و این را حفظش کنید و ما بهتر از این از‏‎ ‎‏کجا پیدا کنیم؟! چقدر انسان باید نفهم باشد!‏

سلطنت، نه حکومت!!

‏     در هر صورت این توبه ها یکی از تشبثاتشان است و این هم پذیرفته نیست؛ ملت‏‎ ‎‏دیگر این حرفها را نمی پذیرد. آنکه جوانش، آن پیرزنی که جوانش از دستش رفته،‏‎ ‎‏پیرزنهایی هستند که چهارتا بچه شان، یعنی یک پدر بوده، یک مادر بوده، چهارتا جوان،‏‎ ‎‏امشب اینها سر سفره نشسته بودند پنج نفری، شش نفری، فردا شب سر سفره نشستند دو‏‎ ‎‏نفری، چهارتا جوانش از بین رفته، حالا از شما می پذیرد اینکه عذر بخواهی؟! فقط به‏‎ ‎‏عذرخواهی! آن هم بایستید و عذر بخواهید؛ آن وقت ما هم بیاییم، آخوند هم بیاید یا‏‎ ‎‏غیر آخوند ـ و مثلاً روشنفکر یا تاریک فکر هم بیاید ـ و بگوید که خوب ایشان سلطنت‏‎ ‎‏بکنند، حکومت نکنند! سلطنت! درست شد همین؟! همین تمام شد؟! جواب این پیرزن‏‎ ‎‏چی؟ جواب این پدری که دیروز چند روز پیش از این اینجا بود، پدری که چندتا‏‎ ‎‏جوانش کشته شده بود، ما جواب اینها را چی بدهیم؟ بگویند شماها ساختید با یک آدمی‏‎ ‎‏که جوانهای ما را کشت، از بین برد؟ حالا سلطنت بکنند، حالا بالا بنشینند و در ایام عید‏

‏هم بروند سلام بدهند و تعریف بکنند و که تو آنی که چه کردی؟! تو آنی که حفظ کردی‏‎ ‎‏همه چیز را؟! اسلامْ پناهی تو؟! نمی دانم ظل اللهی تو؟! این حرفهای نامربوط چیست؟‏‎ ‎‏اینها خیانت به یک ملت است، به یک مملکت است، به اسلام است. کسی که تاریخ‏‎ ‎‏اسلام را تغییر داد و هیچ حیا نکرد ـ مگر این یک چیز آسانی بود، یک چیز کمی بود که‏‎ ‎‏تو یک همچو اهانتی به پیغمبر اسلام کردی ـ بعد به مجرد اینکه بگویی نخیر، دیگر غلط‏‎ ‎‏کردم! مگر فایده دارد این حرفها؟‏

قیامِ لله

‏     بحمدالله الآن ملت ایستاده است؛ و ما امیدواریم که این ایستادگی اش باقی باشد و‏‎ ‎‏عمده این است که توجه به خدا باشد. باید همۀ شما، همۀ ما، همۀ ملت، وِجْهۀ نَفْسشان‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی باشد؛ انحراف پیدا نشود از قیام، الهی باشد. ‏اَنْ تَقُومُوا لله مَثْنی و فُرادی؛‎ ‎اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَن تَقُومُوا لله ِ‎[7]‎‏. برای خدا قیام کنید؛ این نهضت الهی باشد ان شاءالله ؛‏‎ ‎‏انحراف از آن نباشد که ـ خدای نخواسته ـ با انحراف شکست بیاید؛ الهی باشد. و اگر‏‎ ‎‏الهی باشد پیروزی است ان شاءالله . همه توجه به این معنا داشته باشید که مقصدْ مقصد‏‎ ‎‏الهی ‏‏[‏‏باشد‏‏]‏‏. برای خاطر خدا و برای خاطر نجات یک ملتی که بندگان خدا هستند قیام‏‎ ‎‏کنید و مطمئن باشید که ان شاءالله با این وضع پیش خواهید برد.‏

پاسخ به تبلیغات سوء

‏     و شما هم که در خارج ایران به سر می برید مکلفید، همه مان مکلفیم که کمک کنیم به‏‎ ‎‏ایران به هر طور که می توانیم. اینجا هر که می تواند تبلیغات بکند؛ به مردم اینجاها بفهماند‏‎ ‎‏که این ملت ایران چی می خواهند، چی می گفتند. گوش نکنند به تبلیغاتی که بعضِ‏‎ ‎‏روزنامه نویسها پول گرفتند و یک حرفهایی می زنند، بعضی ـ عرض می کنم که ـ‏‎ ‎‏تبلیغ چیها تبلیغ می کنند بر خلاف. ملت ایران داد دارد می زند که آزادی من می خواهم،‏‎ ‎‏داد دارد می زند که من استقلال می خواهم، او داد می زند آزادی می خواهم؛ آن‏

‏مردکه‏‎[8]‎‏ می گوید که آزادی داده! چون آزادی داده مردم صدایشان درآمده! یک ملتی‏‎ ‎‏که قیام کرده، و همه قیام کردند ـ نه اینکه یک کسی باشد قیام کرده باشد، یکی نه. در باطن‏‎ ‎‏ارتش هم این مطلب هست؛ شما مطمئن باشید آن روزی که ایشان بروند، باطن ارتش هم‏‎ ‎‏همراه با ملت است؛ نمی شود نباشد؛ به ما پیغام می دهند همیشه.‏

‏     ما از خدای تبارک و تعالی پیروزی این ملت را ‏‏[‏‏خواهانیم‏‏]‏‏ و اینکه ما بتوانیم خدمت‏‎ ‎‏کنیم بر این جامعه. ما همه مکلفیم و بتوانیم تکلیفمان را ادا کنیم در مقابل خدای تبارک و‏‎ ‎‏تعالی و در مقابل ملت مسلمان، و بتوانیم این مقدار از قدرتی که داریم صرف کنیم در راه‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی برای نجات بندگان خدای تبارک و تعالی، نجات مستضعفین. از‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی توفیق همه تان را می خواهم.‏

‎ ‎

  • ـ سورۀ یونس، آیۀ 91: «آیا اکنون ایمان می آوری؟ در صورتی که پیش از این نافرمانی کردی و از فسادکنندگان بودی».
  • ـ نپذیرفتن، نفی کردن.
  • ـ سورۀ یونس، آیۀ 90: «ایمان آوردم به اینکه نیست خدایی جز آنکه بنی اسرائیل به او ایمان آوردند».
  • ـ سالارجاف، نمایندۀ مجلس از پاوه و رهبر چماقداران در حمله به مردم پاوه.
  • ـ غلامرضا ازهاری.
  • ـ سورۀ یونس، آیۀ 92: «پس امروز ما بدن تو را نجات می دهیم».
  • ـ سورۀ سبأ، آیۀ 46.
  • ـ جیمی کارتر.