سخنرانی
قیام برای خدا پیروز است
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (قیام برای خدا پیروز است)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 11 آذر ‭1357

زمان (قمری) : 1 م‍ح‍رم‌ ‭1399

مکان: نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 159

موضوع : قیام برای خدا پیروز است

زبان اثر : فارسی

مناسبت : فرا رسیدن ماه محرم

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (قیام برای خدا پیروز است)

سخنرانی

‏زمان: 11 آذر 1357 / 1 محرّم 1399‏

‏مکان: فرانسه، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: قیام برای خدا پیروز است‏

‏مناسبت: فرا رسیدن ماه محرّم‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

چرا با حکومت شاه مخالفیم

‏     ما که سالهای طولانی است با حکومت شاه مخالفیم و باز بعضیها خودشان را به‏‎ ‎‏نفهمی می زنند و درِ گوش خودشان را می گیرند! ما هم یک همچو عنصری را شناخته‏‎ ‎‏بودیم. یک همچو موجودی که هر روز برای ملت ایران مصیبت درست می کند و‏‎ ‎‏جوانهای ما را به خاک و خون می کشد. از اول که مخالفت شد، البته مخالفتْ اینطور‏‎ ‎‏درجه به درجه بالا آمد؛ هی هرچه جرمش زیادتر شد مخالفت زیادتر شد تا اینکه رسید‏‎ ‎‏به آنجایی که دیدیم همه چیز ما را به باد داد، همۀ مخازن ملی ما را به دیگران داد، همۀ‏‎ ‎‏نیروهای فعاله ما را نگذاشت ترقی بکند، فرهنگ ما را عقب راند ـ همه چیز ما را به باد‏‎ ‎‏داد. حالا که اوج گرفته است مخالفت ملت و همه برخلاف او قیام کرده اند، حالا یک‏‎ ‎‏دیوانه ای شده است که هیچ انسان نمی تواند تصور کند که چه وضعی از برای حکومت او‏‎ ‎‏و از برای خود او... یک دسته سرباز را آورده است و دولت تشکیل داده. یک عده‏‎ ‎‏اشخاص جانی دولت تشکیل داده اند که همه شان شبیه به خودش هستند! و اینها را مسلط‏‎ ‎‏کرده است بر مملکت ما. و در این بیست و چهار ساعت که از ماه محرّم می گذرد اعداد‏‎ ‎‏کشته ها را بعضیها قلمهای درشت می گویند ـ من که حالا نمی توانم بفهمم. از دو مبدأ‏‎ ‎‏تاکنون خبر رسیده است که حدود بیست هزار نفر کشته های این بیست و چهار ساعت‏

‏بوده است! که حالا بعدش چه خواهد شد. من نمی توانم باور بکنم که یک همچو عددی‏‎ ‎‏باشد لکن از دو مبدأ تا حالا یک همچو اطلاع رسیده. البته کمتر هم گفته شده. چه جرمی‏‎ ‎‏بوده؟ چه کرده است این ملت جز اینکه خوب یک حرف صحیح می زنند و آن اینکه ما‏‎ ‎‏یک حکومت عادل می خواهیم، یک حکومتی می خواهیم که منافع مملکتمان خرج‏‎ ‎‏خود مملکت بشود؟‏

حکومت اسلامی یعنی قطع غارت و دزدی

‏     ما هی می گوییم حکومت اسلامی، آقایان خیال می کنند حکومت اسلامی از آن‏‎ ‎‏طرف دنیا می آید! یک چیزی است که هیچ کس نمی تواند تصورش را بکند! ما‏‎ ‎‏می گوییم که یک دزدی را بردارند یک صحیح العملی را جای او بگذارند؛ خیلی مهم‏‎ ‎‏است؟! اسلام برای حکومت شرط قرار داده: باید عادل باشد، باید مطمئن و امین باشد،‏‎ ‎‏یک حکومت امینی سرکار بیاید. احکام اسلام باقی اش را همه می دانند. ما که می گوییم‏‎ ‎‏حکومت اسلامی برای اینکه یک همچو چیزی در کار نباشد، یک همچو موجودی تمام‏‎ ‎‏سرنوشت یک ملت را در دست نگیرد. اینها قریب پنجاه سال است که این مملکت را‏‎ ‎‏ـ همه چیزش راـ از بین بردند. این‏‎[1]‎‏ را امریکایی ها آوردند سرِ کار و الآن دیگر در مشت‏‎ ‎‏آنهاست برای اینکه همۀ جهاتی که در ایران هست، چه از نیروهای فعالۀ آدمی و چه از‏‎ ‎‏مخازن زیرزمینی و چه آن اموال روی زمینی، همۀ اینها به باد فنا برود یا در جیب آنها‏‎ ‎‏برود یا در جیب همین طایفه برود. حالا که چندین بیلیون پول را از ایران خارج کردند‏‎ ‎‏که صورتهایش را آوردند و ما دیدیم، لابد شماها هم دیدید‏‎[2]‎‏ حالا تازه به فکر این‏‎ ‎‏افتادند که بعد از اینکه بردند و خوردند و از بین بردند، به فکر اینکه نه دیگر نباید بیرون‏‎ ‎‏ببریم! کجا نباید بیرون ببریم؟ بردند! تمام شد. آنکه مربوط به شاه و مربوط به کسانی که‏‎ ‎‏از دار و دستۀ شاه بود، این خائنها بردند. از هشتصد میلیون هر کدامشان دویست میلیون،‏

‏سیصد میلیون دلار، دویست میلیون دلار، پانصد میلیون دلار، چقدر دلار بردند. یک‏‎ ‎‏صورت خیلی بلندی آوردند ما هم دیدیم که چه اشخاصی بردند. از نظامی گرفته است تا‏‎ ‎‏درباری گرفته تا وزرا گرفته تا اجزای سازمان امنیت گرفته ـ همینهایی که همه‏‎ ‎‏حول و حوش خودش بودند و این ملت را غارت کردند ـ پولهایشان را در بانکها‏‎ ‎‏گذاشتند، حالایی که می بینند احتمال این است که یکوقتی جلویشان را بگیرند پولهایشان‏‎ ‎‏را نقل کردند به خارج.‏

 ملت جلوی فرار غارتگران را بگیرند

‏     ملت ایران نباید بگذارند که خود اینها بروند. خود اینها را باید بیخ گلویشان را بگیرند‏‎ ‎‏پولها را از آنها درآورند؛ اینها همه اش از مِلْک ملت ماست که به جیب اینها رفته. شاه اگر‏‎ ‎‏کنار هم برود باید بیخ گلویش را بگیرند، آنکه خورده است بگیرند از او. این جنایاتی که‏‎ ‎‏کرده باید عوضش را از او بگیرند و تلافی کنند. این همه آدم کشته اند، حالا‏‎ ‎‏«اعلیحضرت» دیگر توبه کرده اند! این «توبۀ» آقاست! این توبه ای که چند روز پیش از‏‎ ‎‏این برای بازی دادن مردم... یک دسته هم خودشان را به بازی خوردن می زنند نه اینکه‏‎ ‎‏نمی فهمند؛ یا از باب اینکه مسامحه کارند یا منافعی دارند، اینها خودشان را به بازی‏‎ ‎‏خوردن می زنند یکوقتی ولهذا پیشنهاد می کنند که خوب، آخر ایشان می گوید من توبه‏‎ ‎‏کردم، خوب دیگر چه می گویید شماها؟ این توبه کرده! آمد به پیشگاه ملت و از علمای‏‎ ‎‏اعلام عذر خواست و گفت ما اشتباهاتْ دیگر بعد از این نمی کنیم! این آقایی که می گوید‏‎ ‎‏ما دیگر اشتباهات نمی کنیم و ما دیگر تکرار نمی کنیم اعمال سابق را، این است که الآن‏‎ ‎‏می بینیم که در این بیست و چهار ساعت اینها چه کردند با ملت ما و الآن چه می کنند. من‏‎ ‎‏الآن نمی دانم؛ بدانید حتماً که الآن مشغولند. الآن که تلفن از خارج می آید و آقایان تلفن‏‎ ‎‏را می گیرند این است که جاهای مختلف گفته اند کشتار هست در آنها. در شهرستانها و‏‎ ‎‏شهرها و همۀ خیابانهای تهران الآن پر است از اینها. و بسیاری از شهرهای ایران الآن همه‏‎ ‎‏منقلب هستند. و این کماندوها و این کولیها ـ که همین سازمان امنیت باشد ـ و امثال اینها را‏

‏آوردند در شهرها و چه می کنند. و این همان کلمه ای است که خود او هم گفته که من اگر‏‎ ‎‏بخواهم بروم، ایران را به یک تل خاک درمی آورم و می روم! این الآن فهمیده است که‏‎ ‎‏باید برود، الآن دارد همان مطلب را عملی می کند.‏

تأسی به سیدالشهداء در مبارزه با ظلم

‏     در هر صورت ماها که الآن اینجا هستیم باید خودمان را بسازیم. اگر یک ملتی‏‎ ‎‏بخواهد مقاومت کند برای یک حرف حقی، باید از تاریخ استفاده کند. از تاریخ اسلام‏‎ ‎‏استفاده کند ببیند که در تاریخ اسلام چه گذشته؛ و اینکه گذشته سرمشق هست از برای ما.‏‎ ‎‏حضرت سیدالشهداء عدد کمی، با یک عدد کمی حرکت کردند و مقابل یزید که خوب‏‎ ‎‏یک حکومت قلدری بود، یک حکومت مقتدری بود و اظهار اسلام هم می کرد، اظهار‏‎ ‎‏اسلام هم می کرد و از قوم و خویشهای خود اینها هم بود؛ در عین حالی که اظهار اسلام‏‎ ‎‏می کرد و حکومتش ـ به خیال خودش ـ حکومت اسلامی بود و خلیفۀ رسول الله ـ به خیال‏‎ ‎‏خودش ـ بود لکن اشکال این بود که یک آدم ظالمی است که بر مقدرات یک مملکت،‏‎ ‎‏بدون حقْ تسلط پیدا کرده است. اینکه حضرت ابی عبدالله ـ علیه السلام ـ نهضت کرد و‏‎ ‎‏قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ که گفتند تکلیف من این است که‏‎ ‎‏استنکار کنم از این، نهی از منکر کنم. اگر یک حاکم ظالمی بر مردم مسلط شد، علمای‏‎ ‎‏ملت، دانشمندان ملت باید استنکار کنند، باید نهی از منکر کنند. در عین حالی که‏‎ ‎‏می دانست، یعنی به حَسَب قواعد هم معلوم بود، به حَسَب قواعد هم یک عدۀ کمی که‏‎ ‎‏آن وقتی که همراهانشان همه با هم بودند می گویند چهارهزار نفر بودند لکن شب آنها‏‎ ‎‏رفتند، یک عدد بسیار کم هفتاد ـ هشتاد نفری، هفتاد و دو نفری ماند، در عین حال او‏‎ ‎‏تکلیف می دید برای خودش که باید او با این قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم‏‎ ‎‏بخورد این اوضاع؛ تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خودش و این عده ای که همراه‏‎ ‎‏خودش بود. چون دید که یک حکومت جائری است که بر مقدرات مملکت او سلطه‏‎ ‎‏پیدا کرده است تکلیف خودش را ـ تکلیف الهی خودش را ـ تشخیص داد که باید نهضت‏

‏کند و راه بیفتد برود و مخالفت بکند و اظهار مخالفت و استنکار بکند؛ هرچه خواهد شد.‏‎ ‎‏در عین حالی که به حَسَب قواعد معلوم بود که یک عدد اینقدری نمی تواند با آن عده ای‏‎ ‎‏که آنها دارند، مقابله کند لکن تکلیف بود. این یک سرمشقی است از برای شما و ما که‏‎ ‎‏اگر عددمان هم کم بود باید باز استنکار کنیم برای اینکه یک کسی آمده است و سلطنت‏‎ ‎‏اسلامی ایران را گرفته است. جایی که باید امیرالمؤمنین بنشیند این نشسته، جایی که باید‏‎ ‎‏امام حسین بنشیند این نشسته. سلطنت دارد می کند ـ به خیال خودش ـ و اظهار اسلام هم‏‎ ‎‏می کند! یزید هم می کرد! معاویه هم می کرد. آنها جماعت هم می خواندند، امام جماعت‏‎ ‎‏هم بودند. در مقابل یک کسی که مسند اسلام را غصب کرده است، حکومت اسلامی را‏‎ ‎‏غصب کرده، بر مقدرات مسلمین حکومت می خواهد بکند، اگر این خیانتکار هم نبود‏‎ ‎‏غاصب بود؛ غصب کرده بود مقام را. این مقام برای اشخاصی است که شرایطی دارد.‏‎ ‎‏اسلام شرایطْ معین کرده برای آن کسی که باید تکفل امور مسلمین را بکند. اگر این‏‎ ‎‏نفتهای ما را هم به باد نداده بود و مراتع ما هم از بین نبرده بود و زراعت ایران را هم از بین‏‎ ‎‏نبرده بود و فرهنگ ایران را هم از بین نبرده بود و ارتش ایران را هم ضایع نکرده بود و‏‎ ‎‏اقتصاد ایران را هم به هم نزده بود و همۀ جهات ایران را هم به هم نزده بود، باز هم یک‏‎ ‎‏آدم غاصبی بود که استنکار لازم داشت که شما نباید حکومت بکنید؛ حالا که همۀ این‏‎ ‎‏صفات را دارد، همۀ این کارها را هم کرده، همۀ جهات ایران را به هم زده است.‏

‏     همان طوری که سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ تکلیف شرعی الهی می خواست عمل‏‎ ‎‏بکند، غلبه بکند تکلیف شرعی اش را عمل کرده، مغلوب هم بشود تکلیف شرعی اش را‏‎ ‎‏عمل کرده. قضیۀ تکلیف است. قضیۀ این است که مقابل یک نفری که دارد همۀ حیثیات‏‎ ‎‏اسلام و مسلمین را می برد و سلطه پیدا کرده است بر مقدرات مسلمین و سلطه می دهد‏‎ ‎‏کفار را بر بلاد مسلمین، ارتش ایران را به دست مستشارهای امریکا می سپارد، مخازن‏‎ ‎‏ایران را به جیب این و آن می کند، فرهنگ ایران را ضایع کرده، ایران به یک شکل نمونه‏‎ ‎‏درآمده است، یک همچو آدمی که بر مسندی نشسته است که باید مثل امام حسین‏‎ ‎‏ـ سلام الله علیه ـ بنشیند، این استنکار لازم دارد؛ یعنی بر همۀ مردم لازم است که این را به‏

‏او بگویند که بیا پایین از این مسند! همه مکلف هستند.‏

لزوم حرکت با سیل خروشان ملت

‏     الآن که ملت ایران قیام کرده است و در مقابلش ایستاده، الآن بر همۀ ما، بر همۀ علما،‏‎ ‎‏بر همۀ مراجع، بر همۀ کسبه و تجار، بر همۀ روشنفکران، بر همۀ احزاب لازم است که‏‎ ‎‏همراه این سیل حرکت بکنند تا اینکه این آشغالها را از بین ببرند. اگر یکی تبانی بکند در‏‎ ‎‏این امر، سستی بکند ـ هرکس می خواهد باشد ـ سستی بکند، این خیانتکار است؛ این به‏‎ ‎‏مسلمانها خیانت کرده، به اسلام خیانت کرده. اگر یکی یک کلمه همراهی با این آدم‏‎ ‎‏بکند، این خائن است. به اسلام خیانت کرده است برای اینکه یک آدمی است اینکه به‏‎ ‎‏اسلام دارد خیانت می کند؛ یک آدمی که دارد همۀ حیثیات اسلام را می برد؛ یک آدمی‏‎ ‎‏که همۀ مخازن ما را ‏‏[‏‏می برد‏‏]‏‏ و این ملت را فقیر کرده است.‏

نابودی کشور به نام «اصلاحات» و «ملی کردن»

‏     این را شما بدانید که اگر این چند سال دیگر باشد، نفت شما را که داد به امریکا، دارد‏‎ ‎‏می دهد به امریکا همین طوری، در مقابلش چه می گیرد؟ در مقابلش هیچ چیز! چیزی که‏‎ ‎‏به درد مملکت ما بخورد نمی گیرد بلکه چیزی است که مضر است به حال مملکت ما:‏‎ ‎‏پایگاه درست می کند برای امریکا! این مخزن را که از بین برد، مخازن دیگر را هم یکی‏‎ ‎‏بعد از دیگری به این و آن داده است. مراتع را به یک دسته ای داده، جنگلها را به یک‏‎ ‎‏دسته ای داده به اسم ملیت، آبها را خشک کرده است یک جاهایی، ماهیها را به دست‏‎ ‎‏کسی دیگر داده،‏‎[3]‎‏ همه چیزی که داشتیم ما، ایشان تحویل دیگران داده. یک زراعت‏‎ ‎‎ ‎‏داشت ایران، آن زراعتش را هم از بین برد؛ ایشان به اسم «اصلاحات ارضی» زراعتش را‏‎ ‎‏هم از بین برد. الآن کشاورزی، ما نداریم در ایران. آنکه کشاورزی صحیح می کند در‏‎ ‎‏ایران، در بعضی از نقاط، عبارت از اسرائیلی ها هستند که زمینهای خوب را به دست آنها‏

‏داده است؛ و حالا هم از قراری که گفتند اسرائیلی ها هستند که آمده اند ایران و دارند این‏‎ ‎‏کشتار را می کنند. اینها از اسرائیلی ها هستند، در ازای خدمتهایی که شاه به آنها کرده‏‎ ‎‏است؛ یعنی نفت را شاه به آنها داده است؛ در مقابل مسلمین که در جنگ اسلام هستند،‏‎ ‎‏یهودیها ایشان نفتش را کمک می کند! حالا در ازای کمکی که ایشان کرده، آنها هم در‏‎ ‎‏ازایش کماندوهای اسرائیل را، آنهایی که فنون آدمکشی را خوب می دانند، الآن در‏‎ ‎‏ایران می گویند آنها آمدند. این آدمهایی که می کشند جرأت نمی کنند به سربازهای‏‎ ‎‏خودشان بگویند؛ از آنها آدم خواستند برای کشتن! الآن یک آدمی است که هر چه را‏‎ ‎‏دست بگذاری خیانت است یا جنایت.‏

‏     همۀ ما، همۀ مسلمین، همۀ علما، همۀ روشنفکرها، همۀ سیاسیون ـ هرکس هست ـ‏‎ ‎‏تکلیف شرعی الهی اش این است که با این مخالفت کند. هرکس مخالفت نکند برخلاف‏‎ ‎‏تکلیف شرعی الهی عمل کرده، برخلاف شرافت عمل کرده؛ شریفْ دیگر نمی توانیم به‏‎ ‎‏او بگوییم، آدم پست و رذل است. هرکس کمک کند به این ـ مثل کارتر و امثال اینها ـ‏‎ ‎‏اینها هم خیانتکار هستند؛ به یک ملت خیانت دارند می کنند. یک ملت است الآن که‏‎ ‎‏ایستاده و می گوید که ما آزادی می خواهیم، ما چه می خواهیم، در مقابلش اینطور کشتار‏‎ ‎‏می کنند. یک آدم جانی را نمی خواهند، می گویند نمی خواهیم، باید با مسلسل بگویند نه‏‎ ‎‏حتماً باید بخواهید! سلطنتی که باید اگر صحیحش هم باشد ـ صحیح که نیست، اگر‏‎ ‎‏صحیحش هم باشد ـ به حَسَب قانون باید ملت اعطا کند، ملت می گوید نه؛ حالا با سرنیزه‏‎ ‎‏می گویند باید بگویی آری!‏

اقتدا به پیشوایان دین در تحمل مصیبتها و سختیها

‏     ماها باید خودمان را بسازیم یعنی توجه کنیم به اینکه بزرگهای ما ـ پیشواهای ما ـ چه‏‎ ‎‏کرده اند، برای اسلام چه کرده اند، برای مسلمین چه کرده اند، چه می خواستند بکنند.‏‎ ‎‏پیغمبر اکرم که سیزده سال در مکه رنج کشید، حبس بود، زجر کشید، توهین شد، هزار‏‎ ‎‏جور بساط بود، در آنجا صبر کرد؛ صبر کرد و دعوت کرد اشخاصی را. بعد هم که‏

‏ملاحظه فرمود که نمی شود در اینجا کار را پیش برد، هجرت کردند به مدینه. در آنجا‏‎ ‎‏خوب، اشخاصی به آنها مُنْضَم شدند. ده سال هم که در آنجا بودند تمام همّشان در این‏‎ ‎‏بود که با این قلدرها جنگ بکنند و اینهایی که ظالم بودند، اینهایی که می خواستند مردم‏‎ ‎‏را بخورند، اینهایی که منافع ملتها را می خواستند بخورند. با اینها جنگ کرد تا اینها را آن‏‎ ‎‏مقداری که شد ساقط کرد؛ ولی صبر می کرد. این مسلمین که در آن وقت جنگ‏‎ ‎‏می کردند، جنگهایشان جنگهایی بود که وقتی انسان تاریخ را می بیند تعجب می کند که‏‎ ‎‏چطور اینها با این عدد کم اینطور شهامت داشتند. در یکی از جنگها یکی از‏‎ ‎‏صاحب منصبها گفت که در آن طلایۀ جنگ، که پیشقدمهایشان بودند، پیشقراولها بودند،‏‎ ‎‏سی هزار نفر بودند آنها، شصت هزار نفر بودند، گفت که ما سی نفر بشویم: یکی من،‏‎ ‎‏بیست و نه نفر دیگر با من همراهی کنید تا برویم سراغ اینها! ما این شصت هزار را، سی‏‎ ‎‏نفری این شصت هزار را بزنیم تا بفهمد! هشتصد هزار نفر هم اصلِ اردوی روم بود.‏‎ ‎‏گفتند آخر با سی نفر نمی شود. بالاخره با او چک و چک کردند تا حاضرش کردند که‏‎ ‎‏شصت نفر باشند. برای هر هزار نفر یک نفر رفتند و شکستند، شبیخون زدند و شکستند‏‎ ‎‏برای اینکه قوه داشتند؛ یک قوه ای بود در آنها، قوۀ اعتقاد به خدا. اعتقاد به خدا باید پیدا‏‎ ‎‏بکنید قوه پیدا می کنید. اگر چنانچه ما پشتوانه مان عبارت از خدا باشد دیگر ترس نداریم؛‏‎ ‎‏اگر برای دنیا باشد باید خیلی هم بترسیم. خوب برای دنیا می خواهم ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ دست بیاورم،‏‎ ‎‏چرا دنیایم را بدهم برای دنیا؟! آن کسی که جوانش را می دهد، اگر پشتوانه اش خدا باشد‏‎ ‎‏چیزی از جیبش نرفته برای اینکه رضای خدا را به دست آورده؛ بالاتر از این، زندگی‏‎ ‎‏بالاتر پیدا کرده. آن کسی که جانش را می دهد، اگر برای خدا باشد، پشتوانۀ خدا باشد، از‏‎ ‎‏جیبش چیزی نرفته. اما اگر دنیا باشد، این حیاتش داده است، تمام شد؛ تمام شد. نه اینکه‏‎ ‎‏تمام شد، نخیر، اگر چنانچه برای دنیا باشد آنجا برایش چیزهای دیگر هم هست.‏

قیام برای خدا شکست ندارد

‏     جدیت کنید که کارهایتان برای خدا باشد، قیامتان لله باشد: ‏اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ 

تَقُومُوا لله ِ مَثْنی وَ فُرادی؛‎[4]‎‏ موعظه یک موعظه است، یک موعظه. می فرماید که به آنها بگو‏‎ ‎‏که یک موعظه من دارم ـ یعنی خدا یک موعظه دارد به شما ـ این است که قیام کنید برای‏‎ ‎‏خدا. قیامتان برای خدا باشد؛ نه قیامتان برای پیدا کردن یک عنوانی ـ نمی دانم ـ یک‏‎ ‎‏جاهی، یک مقامی، یک پولی، یک چه. نه، اینطور نباشد. اگر قیام برای خدا باشد،‏‎ ‎‏پشتوانۀ خدا باشد، یک طمأنینه ای در نَفْس پیدا می شود که دیگر شکست توی آن‏‎ ‎‏نیست؛ یک حالت نفسانی در انسان پیدا می شود برای اینکه به یک قدرت لایزال متصل‏‎ ‎‏شده است. آن کسی که برای تبعیت از ذات مقدس حق تعالی حرکت می کند، این مثل‏‎ ‎‏یک قطره ای که پشتوانه اش دریا، دریای غیرمتناهی... ماها چیزی نیستیم خودمان؛ قطره،‏‎ ‎‏از قطره هم کوچکتر هستیم اما اگر چنانچه متصل بشویم به آن دریا، دریای غیرمتناهی،‏‎ ‎‏حکم همان دریا پیدا می شود. ‏وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَ الله َ رَمی؛‎[5]‎‏ خدا به پیغمبر می فرماید که‏‎ ‎‏تو آن وقت که تیر انداختی، تیر تو انداختی لکن تو نینداختی، خدا انداخت؛ یعنی دست‏‎ ‎‏تو دست خداست. الآن تیر انداختن تو تیر انداختن خداست برای اینکه تو خودت را‏‎ ‎‏متصل کردی به او. تو دیگر خودت چیزی نیستی، هرچه هست اوست. وقتی هرچه‏‎ ‎‏هست او باشد، دیگر ‏ما رَمیْتَ اِذْ رَمَیْتَ‏. «رَمَیْتَ» لکن «ما رَمَیْتَ»: تو انداختی و تو نینداختی.‏‎ ‎‏تو انداختی، خوب به حَسَب صورت من انداختم اما این دستْ دستِ خدا بوده است.‏‎ ‎‏آنهایی که با تو بیعت کردند، ‏اِنَّما یُبایِعُونَ الله ؛‎[6]‎‏ بیعت با خداست برای اینکه متصل شده به‏‎ ‎‏یک قدرت لایزال، متصل شده به خدا؛ حالا اینطور شده است که دست او را با آن بیعت‏‎ ‎‏می کنند. خدای تبارک و تعالی می فرماید که آنهایی که با تو بیعت کردند با خدا بیعت‏‎ ‎‏کردند. با همین دست با خدا بیعت می شود برای اینکه این دست دیگر دست خود نیست؛‏‎ ‎‏این دستْ دستِ اوست. خوب البته این یک مقامی است که برای من و شما مَیْسور نیست‏‎ ‎‏اما برای خدا کار کردن که میسور است. یکوقت همه چیز نمی بیند مگر خدا، حرکت‏‎ ‎


‏نمی کند مگر لله، اراده نمی کند مگر آن ارادۀ خدا باشد، سِیْر نمی کند مگر سِیْرُالله باشد؛‏‎ ‎‏راهْ راهِ اوست نه خودش، خودش هیچ؛ خودش هیچ، همه او؛ خودش را از بین می برد،‏‎ ‎‏جای او یک قدرت لایزال می نشیند. یک وقت اینطور است. این ‏ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَ الله َ‎ ‎رَمی‏ یا یک مرتبه ای بالاتر از این هم هست. یکوقت نه، اینطور نیست لکن باز برای‏‎ ‎‏خداست. شما برای خدا قیام می کنید، شما نهضتتان برای خداست، برای این است که‏‎ ‎‏احکام خدا جریان پیدا بکند، مقصد نداریم که حالا به یک نوایی برسید؛ فرض در اینجا‏‎ ‎‏یک مثلاً فرصت طلبی باشد، حالا به یک نوایی برسید؛ این نیست؛ لکن می بینید که دین‏‎ ‎‏خدا در معرض خطر است، بندگان خدا. که خدا عنایت به آنها دارد؟، بندگان خدا در‏‎ ‎‏معرض خطر هستند، بندگان خدا در عذاب هستند از دست یک ظالم؛ شما برای نجات‏‎ ‎‏بندگان خدا، نه نجات عمو و پسر عمو، نجات بندگان خدا ‏‏[‏‏قیام می کنید‏‏]‏‏.‏

کمک به نهضت، برای خدا

‏     بندگان خدا الآن در عذاب هستند، الآن در معرض خطر هستند، شما کمک کنید به‏‎ ‎‏آنها؛ به کمک تبلیغاتی در اینجا. الآن می توانید تبلیغات بکنید، مصاحبه بکنید. اگر هر‏‎ ‎‏کدام می توانید، مصاحبۀ مطبوعاتی بکنید؛ مسائل ایران را بگویید اما نظرتان، پشتوانه تان‏‎ ‎‏خدا باشد. برای خدا قیام کنید. یکنفری هم که باشید قیامتان قیامِ لله وقتی باشد، قیام برای‏‎ ‎‏خدا باشد، این ارزش دارد یعنی ارزش الهی دارد، فُرادی باشد یا مَثْنی؛ ‏اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ‎ ‎اَنْ تَقُوموُا لله ِِ مَثْنی وَ فُرادی‏. خودتان را متصل کنید به آن دریای لایزال و کارهایتان را کارهای‏‎ ‎‏الهی کنید. توجه به احکام خدای تبارک و تعالی داشته باشید. این نهضتها برای این است‏‎ ‎‏که احکام خدا جاری بشود. این همه نهضتی که هست، که حالا سالهایی است که نهضت‏‎ ‎‏شده است، این برای این است که حکم خدا در دنیا جاری بشود، حکم شیطان از این دنیا‏‎ ‎‏بیرون برود. در ایران حکم شیطان جاری است؛ می خواهند حکم خدا جاری باشد. شما‏‎ ‎‏کوشش کنید که در خودتان احکام خدا را جاری کنید؛ تعبد داشته باشید، اعمالی که‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی فرموده است انجام بدهید؛ خودتان را الهی کنید. یعنی تابعْ چون و‏

‏چرا ندارد، فرموده است بکن، می کنم. خداست فرموده است بکن، می کنم. چرا؟ به من‏‎ ‎‏ربطی ندارد. «چرا» مال این است که یک کسی عادی باشد؛ آدم نداند که صحیح است یا‏‎ ‎‏نه «چرا» می گوید. شما وقتی پیش یک طبیبی که تشخیص دادید طبیب است، وقتی‏‎ ‎‏می گوید فلان کار را بکن نمی گویی «چرا»، نسخه که می دهد نمی گویی «چرا»، با اینکه‏‎ ‎‏طبیب است و یک بشر است.‏

خودسازی، پیش از قیام

‏     باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید. خود ساختن به اینکه تبعیت ‏‏[‏‏کنید‏‏]‏‏ از‏‎ ‎‏احکام خدا: هرچه فرموده است اطاعت؛ هر چه فرمود نه، نه؛ هر چه فرمود آره، آره.‏‎ ‎‏وقتی اینطور شد، یک مرتبه، یک مرتبه پیدا شد یک مرتبه ای که از برای انسان باید‏‎ ‎‏باشد. اگر این کار اینطور بشود که هرچه فرمود نه، نه؛ و هرچه فرمود آره، آره شد، و این‏‎ ‎‏تابع ارادۀ حق تعالی شد که هرچه فرموده است می کنم، هرچه فرموده است نکن‏‎ ‎‏نمی کنم، این از انسانیت یک «مرتبه» پیدا شده. مراتب دیگر هم زیاد است. و اگر این‏‎ ‎‏مرتبه از انسانیت هم پیدا شد که من کارم کاری شد که برای خدا این کار را می کنم،‏‎ ‎‏شکست دیگر در آن نیست. کاری که برای خداست شکست در آن نیست.‏

‏     ایرانی ها اگر ان شاءالله برای خدا قیام کردند شکست در آن نیست؛ یعنی اگر چنانچه‏‎ ‎‏این مرد ادامۀ ظلم خودش هم تا آخر بدهد و ما موفق نشویم به اینکه او را خلعش کنیم از‏‎ ‎‏این سلاح باطل، باز هم ما غم نداریم برای اینکه ما اطاعت خدا کردیم؛ چون اطاعتْ‏‎ ‎‏اطاعتِ خدا بوده است، شکست بخوریم اطاعتِ اَلله است. پیغمبر در بعضی جنگها‏‎ ‎‏شکست می خورد؛ شکست خورد در بعضی جنگها. حضرت امیر در جنگ با معاویه‏‎ ‎‏شکست خورد؛ حضرت سیدالشهداء را کشتند؛ اما اطاعت خدا بود، برای خدا بود، تمام‏‎ ‎‏حیثیتْ برای او بود؛ از این جهت، از این جهت هیچ شکستی در کار نبود. اطاعت کرد،‏‎ ‎‏تمام شد؛ با اینکه خوب شکست هم داد همه را ـ همۀ سلطنت معاویه و اینها را ـ به هم زد‏‎ ‎‏همۀ اوضاع را؛ تا حالا هم الآن هست.‏

‏     ان شاءالله همه تان موفق باشید، و همه تان به این نهضت کمک بکنید لله تعالی.‏

‎ ‎

  • ـ شاه.
  • ـ لیست خارج کنندگان ارز از کشور.
  • ـ اشاره به واگذاری امتیاز شیلات.
  • ـ سورۀ سبأ، آیۀ 46.
  • ـ سورۀ انفال، آیۀ 17.
  • ـ سورۀ فتح، آیۀ 10.