مجله نوجوان 23 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 23 صفحه 3

سرمقاله یاکریم که قوقو کند ... الان که این یادداشت را برای شما می نویسم در صحن اسماعیل طلایی ، روبروی گنبد خورشید رنگ آقا امام رضا نشسته ام. دلمان گرفته بود و سایه سیاه روزمَرگی روی نفسهایمان سنگینی می کرد که باران توفیق الهی نجاتمان داد. بالاخره یکی دو روز پیش با یکی دیگر از همکاران مجله دوست داشتنی دوست ، بار سفر بستیم و به پابوس آقا امام هشتم آمدیم. یادم می آید آن قدیم ترها ننه جان می گفت : "یا کریم که بیاید پشت پنجره ، قوقو کند؛ یعنی آقا امام رضا طلبیده و به زودی می ریم مشهد." آن وقت ما از صبح تا شب می نشستیم ، به سروصدای یاکریمها گوش می دادیم و ته دلمان از خدا می خواستیم که زودتر پس انداز ننه جان که هرماه از روی حقوق بابا برمی داشت به اندازه سفر مشهد بشود و بالاخره هم پول سفر از یک جایی جور می شد. یادم می آید از همان بچّگی ، هم من و هم ننه جان و هم باقی خواهر و برادرها ، هیچ جای ایران را به اندازه آستان متبرک رضوی دوست نداشتیم. حق هم داشتیم. از میان تمام امامان و معصومین فقط مقبره امام هشتم در خاک ایران بود و ما از زیارت باقی معصومین محروم بودیم ولی زیارت امام رضا ، به پاسپورت و جواز و ویزا احتیاج نداشت. امام رضا سلطان خودمان بود و ما به نوکری اش افتخار می کردیم. یاد می آید ، رضا آن سالها یک کامیون بزرگ داشت که پشت آن نوشته شده بود : "السلام علیک یا سلطان ، یا اباالحسن." ننه جان که به رحمت خدا رفته است ، عاشق پنجره فولاد بود و همیشه شعرهایی را که در آن اسم پنجره فولاد آمده بود ، زیر لب زمزمه می کرد : این من مریض روز و شب قطره ای شفا خود را به پای پنجره فولاد بسته بود تنها مریض عافیت خویش بود و بس این ملتمس ترین تن تبدار دود و عود و بعد می زد زیرگریه ... من هم که از بچگی عاشق صدای ناقاره بودم. الله اکبر اذان صبح را نگفته بودند که زیر گلدسته همین صحن اسماعیل طلایی جا می گرفتم که صدای ناقاره را از نزدیک بشنوم. هنوز هم که صدای ناقاره را می شنوم ، صدای به هم خوردن بال فرشته ها در گوشم می پیچد. فرشته هایی که با شنیدن صدای ناقاره ، پر می کشند و دور گنبد و گلدسته های حرم چرخ می زنند و ذکر جمیل را زیر لب زمزمه می کنند. "سبوحٌ قدوس ، ربّنا و ربّ الملائکهُ و الرّوح" الان کنار سقاخانه اسماعیل طلایی نشسته ام و دارم برای تک تک شما دوستان عزیزم دعا می کنم تا یادتان باشد و اگر در تعطیلات تابستانی به زیارت آقا امام رضا "علیه السلام" مشرف شدید ، برای ما هم دعا کنید. نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 23صفحه 3