مجله نوجوان 23 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 23 صفحه 6

بیماری های مزمن نوجوانی وی هی میزو با تمام شدن فصل امتحانات و آغاز تعطیلات باحال تابستان ، نوجوانان به سوی ورزش می روند و حسابی خوش می گذرانند. در این میان بعضی از آقاپسرها هستند که با رفتن به زیرزمینهای معجزه گر بدن سازی ، بر و بازویی می سازند و هیکل میکل را میزان می کنند. از آنجا که گزارشات متعددی مبنی بر منفجر شدن عضلات بعضی بدن سازان نوجوان از فرط خوش هیکلی به دست بنده رسیده است ، اینجانب بر این شدم که قبل از وقوع حادثه ، جلوی این سری اتفاقات را در تابستان امسال بگیرم. این ویروس هیکل برانداز که "وی هی میزو" یا ویروس هیکل میزونی نام دارد ، از زمان شیمپال یک و نیمه است و دارای یک عدد تاریخی کامل نیست را توضیح خواهم داد.) جناب شیمپال موردنظر ، فرزند شیمپال اولیه بود و درست در سن 12 سالگی بعد از آنکه در امتحان ورزش پایان سال توانست گردن یک ماموت را بشکند و در پرش جفت نیز به اندازه یک قورباغه تاریخی بپرد ، جوگیر شد و خیال کرد که خیلی باحال و قوی است ، در نتیجه بلافاصله بعد از امتحانات به پدرش گیر داد که نام او را در یک باشگاه بدنسازی بنویسد. شیمپال اولیه بیچاره هم ، ناگزیر رفت و در یک باشگاه نزدیک غارشان ، اسم فرزندش را نوشت. مورخان شیمپال نگار ذکر کرده اند که شیمپال یک و نیمه در آن محل از بچه شترها به جای دمبل و از اسب دریایی به جای کیسه بوکس استفاده می کرد. بالاخره دیری نگذشت که وی دارای عضلات ورزیده ای شد و هرروز اطرافیان شاهد بزرگ تر شدن و حجیم تر شدن بازوان و کلفت تر شدن گردن وی بودند تا آنجا که یک روز صدایی شبیه بامب یا دارامپ از باشگاه شنیده شد و از آن به بعد دیگر کسی شیمپال یک و نیمه را ندید. ماجرا از این قرار بود که در آن روز موردنظر ، شیمپال یک و نیمیه در حالیکه یک فیل درسته را بالای سر برده و با او وزنه می زده ، ناگهان بر اثر شدت تقویت عضلات ، ایشان می ترکند و منفجر می شوند و ویروس وی هی میزو را به همه جا می پراکند. نشانه های بیماری : فرد مبتلا به این ویروس اصولا فکر می کند که خیلی هیکل قشنگی دارد. لباس تنگ و کوتاه می پوشد و مدام هیکل خود را در آینه برانداز می کند. وقتی راه می رود ، دستهایش را مثل غاز باز می کند و یک جوری راه می رود. زندگی اش را تعطیل کرده و هفته ای 9 روز به باشگاه می رود و از صبح تا شب وزنه می زند اما باز هم دنده هایش از زیر پوستش می زند بیرون و اصولا به قول قدیمیها اگر دماغش را بگیرند ، جانش در می آید. نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 23صفحه 6