مجله نوجوان 33 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 33 صفحه 22

سوژه طلایی برف در دهکده زبانها 1- انگلیسی snow (سنو) 2- آلمانی schnee (شنه) 3- فرانسوی neige (نِژ) 4- ارمنی Jiuon (جیون) 5- عربی ثَلج ثَلج 6- ترکی ، آذربایجانی Gar (گار) ساناز کامور روزگاری آدم برفی بودم من ، منی که حالا یک رودخانه هستم؛ یعنی آب شده ام و ریخته ام توی این رودخانه بزرگ - شاید باورتان نشود- درست همین زمستانی که گذشت ، یک آدم برفی بودم. یک آدم برفی بزرگ و قشنگ. بچّه ها مرا ساخته بودند و مثل همه آدم برفیها برایم با هویج ، دماغ درست کرده بودند. امّا چیزی که باعث می شد که من با بقیه آدم برفیها فرق داشته باشم این بود که بچّه ها مرا درست پشت پنجره اطاق درست کرده بودند. به طوریکه از آنجایی که من ایستاده بودم ، بخاری همیشه عصبانی اطاق دیده می شد. شاید باورتان نشود. همه چیز از همان بخاری لعنتی شروع شد. خودتان را بگذارید جای من! اگر شما یک آدم برفی باشید که توی سرما ، دماغش از وزش بادهای زمستانی سرخ شده باشد ، آن وقت از پشت شیشه اطاق ، یک بخاری هم قدّ خودتان را ببینید که دارد از دهانش آتش می ریزد - شما را به خدا بگویید - دلبسته اش نمی شدید. دلتان نمی خواست در کنارش باشید. در آغوشش بگیرید و صورت ماهش را ببوسید. خوب برای من هم همین اتفاق افتاد. لحظه های اول آشنایی ام با بخاری احساس عجیبی داشتم. احساس من در آن لحظه بیشتر از اینکه عجیب باشد ، احمقانه بود. نمی دانم چرا احساس می کردم بخاری دقیقا همان چیزی است که من احتیاج دارم . این بود که پای حرفهایش نشستم و شاید به خاطر همین بود که حرفهایش را باور می کردم. بخاری دروغ نمی گفت ولی من یک مساله اساسی را راجع به بخاری نمی دانستم و آن مساله این بود که اصلا بخاری برای من ساخته نشده بود. بعد از چند دقیقه احساس کردم که دارم کوچک و کوچتر می شوم ولی اصلا باورم نمی شد که این اتّفاق دردناک ، تقصیر بخاری باشد؛ قیافه اش خیلی مهربانتر از این حرفها نشان می داد امّا من لحظه لحظه داشتم آب می شدم و این موضوع - حتی اگر بخواهم جور دیگری باورش کنم - تقصیر بخاری بود. البته نه اینکه بخاری کینه ای در دلش داشته باشد ، نه! موضوع اصلی همان بود که ما اصلا برای هم ساخته نشده بودیم. دوستی من و بخاری خیلی طول نکشید ، من هم البته چیز زیادی از دست ندادم. آب شدم و افتادم توی جوی آب و به این رودخانه رسیدم. نمی دانم چرا با همه اتّفاقاتی که افتاده ، هیچ کینه ای از بخاری در دلم ندارم ولی همیشه با خودم می گویم که اگر دلبسته بخاری نمی شدم ، می توانستم روزهای بیشتری را آدم برفی بمانم و بچّه های بیشتری را بخندانم. محسن وطنی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 33صفحه 22