مجله نوجوان 34 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 34 صفحه 14

دوست نوایر الحکایات اندر حکایت آبتنی کردن پیر پیر ما بسیار کلافه بود از باب تابستان و گرما. روزی خود را گفت : "یا پیر! چه نشسته ای رو تنی به آب زن که هم تن تو را خنک گردد هم دل" این بگفت و لبخند همی زد لبخند زدنی. با این خیال دلخوش بود تا آنکه مریدی از مریدان خویش را دید و پرسید : "دانی در تابستان چه چسبد؟" مرید گفت : "یا پیر چسب فلان" پیر گفت : "یا گیج المرید! چسب فلان که همه فصل چسبد مقصود من دیگر است" مرید گفت : "یا پیرآنچه تو دانی همه مریدان تو - که سر جمع بیش از هزارند- ندانند. باز گو و من و جهانی!! را سیراب ساز" پیر گفت : البت که آی کیو(IQ) مرا هزار باشد و هیچ کس به گرد اندیشه من نرسد. اما آنچه در تابستان چسبد آبتنی است و آنچه نچسبد ظروف نچسب. درباب آبتنی سخن بسیار است؛ یکی آنکه بزرگان شعر و ادب در این باب گفته اند : زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است با بلیط و بی بلیط ولی حتما با مایو !! و دیگر آنکه نکو چیزی است آبتنی (آنهم در استخر) که دل و جان خنک دارد و ماهیچگان قوی. و بسیار مفرح باشد خرد و کلان را . شناییدن در آب اندام آدمی را آرنولدی کند و ششها را وسعت بخشد. پس اکنون در پس مریدان دیگر رو تا به استخری ، حوضچه ای ، جایی رویم که وقت اندک است روزگار فندک. شاید در این تفریح جوگیر شدیم و رفتیم قهرمان شنای المپیک و جهان شدیم یا در شیرجه و واترپلو در جهان کسی شدیم و شما هم به تبع ما. مرید از پیش پیر بشد و در سه سوت یاران را مجموع کرد ساک به دست. همگی در معییت پیر به بازار شدند به قصد ابتیاع مایو. چون از این مهم فارغ شدند -که بی آن هیچ احدی را اجازت آبتنی نباشد در استخر و حوضچه- راهی استخر شدند. چون به استخر رسیدند جمعیتی را دیدند حیران و سرگردان در صف بلیط که عرق ریزان و آشفته حال در کشمکش بودند مر بلیط را. مریدان پیر را گفتند : "یا پیر! امروز پیران را چه شده است که همه با مریدان به آبتنگاه! آمده اند." پیر گفت : "مرا واجب آمد در کلاس تله پاتی شرکت کنم و اندکی از آن بیاموزم که اینان همه به مدد همان - تله پاتی- فکر مرا خوانده اند و خود را به اینجای رسانده اند" پس از چند ساعت آوارگی و کشمکش چند بلیط ابتیاع شد و پیر و مریدان به درون شدند. چون به رختکن فرا شدند جای سوزن انداختن نبود و اگر هم بود کسی از مریدان سوزن به همراه نداشت که بیاندازد!! در آن شلوغ پلوغی با هر زحمتی بود لباسها را عوض کردند و با افتخار به سمت استخر روانه شدند و با هم زمزمه همی کردند : "خوشا آنان که در استخر باشند از این حالت دچار فخر باشند خوشا آنان که در گرمای جان سوز خنک تن ، در دل استخر باشند" قبل از ورود به استخر دوشی گرفتند و سر و تنی خیساندند پس ، از حوضچه کلر (با حوضچه اکنون سهو نشود) گذشتند و به داخل رفتند چون چشم پیر و مریدان به درون آب افتاد از تعجب گرد و قلنبه شد از بس خلق را دیدند در آب. خرد و کلان در آب می لولیدند؛ این پای آن فشردی و آن گوش این دندان زدی. یکی فریاد زدی و دیگری غش کردی. مردمان فشرده در آب ایستاده بودند چنان که فرصت شیرجه که هیچ ، مجال برای سریدن در آب نیز نبود. پیر و مریدان بر لب آب نشستند و گذر عمر را دیدند و نتوانستند تنی به آب برسانند فقط گاه گاهی آبی به تنشان می رسید و به واسطه شالاپ شلوپ مردمان در آب که بر پیر و مریدان شتک میشد. پس پیر مریدان را گفت : برخیزیم و از لب آب دور شویم تا شتکها دوش گرفتن مان را تباه نکند و تر و تمیز به خانه رویم که ما را استخر رفتن بایسته نیست و بزرگان گفته اند : "آدمیان بدشانس را صلاح آن است که با ابریق به لب دریا - یا هر آب دیگر - روند تا در نمانند." پیر ما در راه مریدان را بند همی داد که : هگرز به استخر مروید و دل به آب ندهید قورباغه وار که مضر چیزی است این استخر؛ آدمیان را خفه کند ، وقت و پول آدمی ضایع گرداند ، بسیاری از بیماریها را ناقل باشد و شنا نکند هر که عاقل باشد علی الخصوص در فصل گرم تابستان که هندوانه ای کار صد استخر به قاچی تواند کرد ارزان تر و به صرفه تر ، بی منت و دفع الوقت. نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 34صفحه 14