مجله نوجوان 36 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 36 صفحه 19

سوژه طلایی روزها و شبهای ما شیعیان با این انتظار و با این امید طی می شود و البته در ایام خجسته نیمه شعبان اوج می گیرد و با این جشنهای زیبا و با عظمت نمایان می شود. راستی بچه ها من چند تا جمله کوتاه نوشته ام که به نظرم می توانیم آنها را در میان گلها و چراغهای رنگی نصب کنیم تا به خودمان و دیگر هم محلیهایمان یادآوری کنیم که انتظار ظهور امام زمان(عج) برایمان چه قدر پرمعنا و پربرکت است. حمیدرضا خیلی خوشحال بود مثل همه بچه های محل ، همراهی آقای نویدی با بچه ها به آنها قوت قلب و اعتماد به نفس می بخشید. بچه ها همگی صلوات فرستادند و برای جلسه فردا که موضوعش تقسیم وظایف بود قرار گذاشتند. حمیدرضا هم نوشته های آقای نویدی را گرفت تا به دایی رضا بدهد. آخر دایی رضا کارگاه خوشنویسی داشت و همه تابلوها و پارچه نویسیهای محل دست خط زیبای او بود. حمید رضا داشت به جمله های پرمعنای آقای نویدی فکر می کرد و این که آیا این جمله ها را با انشای ساده تر برای بچه های کوچک تر هم می توان نوشت یا نه؟ چند تا از جمله های آقای نویدی را با هم می خوانیم و اگر پیشنهادی داریم می توانیم به کمک حمیدرضا بیاییم. * وقتی منتظر ظهور هستیم یعنی این که بالاخره روزی عدالت و حقیقت پیروز خواهد شد. * انتظار، به ما می گوید که آماده باشید و خودتان را شایسته دیدار امام زمان (عج) بسازید. * ایمان به حاضر و ناظر بودن امام معصوم در همه لحظه ها و همه مکانها به ما می آموزد رفتار و گفتار و اندیشه مان را به مرزهای عصمت نزدیک کنیم. * وقتی منتظر هستیم یعنی به آنچه هست قانع و تسلیم نمی شویم و همواره می خواهیم به آنچه شایسته شیعه است برسیم. * امام زمان(عج) ، رحمت و مهربانی و عنایت خاص خداست که برای تمام انسانها به ویژه برای شیعیان امید و عدالت و صلح و اخلاق و زیبایی را به ارمغان خواهد آورد. شب میلاد بیست و یک سال پیش وقتی شب بیست و هشتم اردیبهشت متولد شدم شاید بهترین اتفاق زندگی ام یا بهتر است بگویم زیباترین هدیه ای را که یک کودک می توانست وقت ورودش به دنیای رنگها بگیرد ،گرفتم. آن شب ، نیمه شعبان بود. شب تولد یکی از بهترینها و من به خودم می بالم که حالا وقتی قرار است در سوژه طلایی از مهدی(عج) بنویسم این موضوع را بر هر نکته ای مقدم کنم. دوبار تولد می گیرم یکی برای کاوه و دیگری برای مهدی. یک اتفاق جالب بوده وقتی می خواستند نامم را انتخاب کنند نمی دانم چه شد که مهدی نشدم اما می دانم که کاوه هربار که نام صاحب عصر را می شنود پشتش می لرزد. راستی شما از بزرگان چگونه یاد می کنید؟ نام آنها ، زندگی شان ، حضورشان در بین مردم و یا ... من امام زمان (عج) را با یک جمله می شناسم. "او می آید." خیلی وقتها هست که خسته ایم از خیلی چیزها ، حتی از زندگی و آدمها. ولی آمدن مردی که زمین را پاک می کند ، برایمان شاید رویایی ترین قصه باشد. زیباترین خاطره ، واقعی ترین اتفاق که اگر رخ دهد من و تو رها می شویم از اما و اگرهای زندگی. مهم نیست ناممان چه باشد. یک یار خوب خواهد آمد که برای همه ما هم پدر است و هم دوست. مرد نیکی با یارانش که از لشگرهای ترسوی دشمنان خوبی ، هزاران هزار بار برترند و هدفشان روشن کردن دل ماست شاید زیباترین هدیه خدا ، دوستان خوب باشد. مهدی جان! بیست و یک سال عمر کرده ام و اگر بیست و یک سال دیگر عمرم باقی باشد دوست دارم به فکر تو باشم. نامت صبحها دلم را پر از شیرینی هایی می کند که در هیچ قنادی پیدا نمی شود. شبیه آن پرنده ای هستم که هزار فرسخ می پرد تا به خانه اش برسد. می آیم به تو برسم و اگر بخواهی اگر خدا بخواهد و اگر خودم بخواهم. کاوه کهن

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 36صفحه 19