
آسمانی ها
مهدی توکلیان
شمیم زلف تو در هر کرانه می پیچد
چه خوب بود که از تو زمانه پر می شد
و جای خالی تو شادمانه پر می شد
شمیم زلف تو در هر کرانه می پیچید
فضای تنگ دل از بیکرانه پر می شد (پروانه)
ای کعبه حاجات یاران!
و ای قبله اصحاب الفت!
آقاجان!
درد انتظار را
به حلاوتِ رویای زیارت شما
بر جان خریده ایم.
ای آخرین نور
از نخستین نور!
و ای امام نهان از نظر!
ای آنکه یادت قرار دل بی قرار
و حسرتِ عطاف شما
بر دلهای پرشرار ماست
دلهای غمگین غبار گرفته
به انتظار
تا ابر عنایت شما
رشحه ای دهد
ای معدن عطا!
و ای بحر رافت و مهربانی!
بیا و دلهای شیدای ما را
با آرزوهای بی انتها
به پایان ببر
ای ماه عالم آرا
ای کعبه دلها!
و ای جلوه آفتاب امید
ای آینه جمال توحید
ای گوهر بحر ولایت و ماه گردون هدایت
مولای ما
ما و خاندان ما را
بیچارگی فراگرفته است
احسان و نیکی خود را در حق ما تکمیل فرما
"یا ایها العزیز
مسنا و اهلنا الضُر
وجئنا بیضاعه مزجاه
فاوف لنا الکیل
و تصدّق علینا
ان الله یجزی المتصدقین"
آقاجان!
ما با کالایی ناچیز
به سوی تو آمده ایم
نیکی کن
و با طلوع خود
شب ما تیره روزان را
سحر کن
ای وجد آسمانی!
و ای دلپذیر ،
از دل بپذیر
سالیان بس درازی است
که حکایت شما را
هزاران حکایت نویس
که جان به سرزمین مرگ برده اند
حتی ، ذره ای به سزا
از حریم حرمت
وصف شما
نیاورده اند.
ای طلای ناب حیات!
ای کیمیای سعادت!
و ای طلایه دار ،
طلایی ترین آرزوها!
بسیاری ، نخل برومند
امید را
در سبزترین باغ آرزوها
بر دلهاشان
زنده نگاه داشته اند
و عارفانه ترین کردار
و بی گفتارترین رفتار
را گزیده اند و به
انتظار نشسته اند
تا شما!
ای وجود بی مَثَل کی می آیی؟
ای تنها بهانه شادی دلها
در پهنا پهن
بی شادیِ این دنیای بی غم
بیایی
و روزه لبخند
واکنند.
آقاجان!
می خواهیم دلهای غم زده خویش
را در آن فروغ همیشه درخشان
تسلی دهیم
و روشن ترین ستاره (امید)
را
در دلهای شب زده
خویش ، روشن سازیم
می خواهیم ،
مولای غریب خود را بخوانیم
که دریای غم
بسته کاغذ را
از اشک ، دریاگون می کند.
می خواهیم ،
مولای غریب خود را بخوانیم
که می یابیم
خود غریب ترین غریبانیم
در این غریبستان
آقاجان!
در این روزگار نامهربان
آن قدر با خود نامهربان ، بوده ایم
که شربت محبت مولا را
نچشیده ایم
و شاید هنوز نقش درد غربت را
بر چهره های خود ندیده ایم
مولای من!
دوست داریم
چنان باشیم
که چنان خواهی.
چرا که بسیاری
شما چنان بوده ای ،
که نهایت آرزوی ما ، بوده
آقای مهربان! گناه ما
نگاه لطف شما را
از روی ما برنداشته.
در تمامی لحظه هایی که
مسلک هوس را به
مسلخ ایمان
آوردیم
ای طلوع بی غروب!
از طلعت زیبای تو گر پرده برافتد
ماه از نظر مردم صاحبنظر افتد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 36صفحه 34