جهان پهلوان پس از ستایش یزدان به سراغ اولاد رفت و او را از درخت باز کرد و با او به طرف زندانی که کاووس شاه در آن اسیر بود ، حرکت کردند. وقتی به زندان رسیدند ، همه پهلوانان فریاد شادی برآوردند و به خاطر پیروزی رستم ، خدا را شکر کردند. آنگاه رستم ، خون دیوسپید را در چشم کاووس شاه و دیگر اسیران ایرانی چکاند ، تا تیرگی و سیاهی از چشمانشان پاک شود و از طلسم و جادوی دیو ، رهایی یابند. آنان یک هفته را با خوشی گذراندند و در روز هشتم به فرمان کاووس شاه به شهر مازندران حمله کردند.
همه برکشیدند گُرز گران
پراکنده در شهر مازندران
ز شمشیر تیز آتش افروختند
همه شهر یکسر همی سوختند
آنان هرچه دیو و جادوگر که در شهر بود را از میان برداشتند و چون هوا تاریک شد دست از جنگ کشیدند. آنگاه کیکاووس نامه ای به شاه مازندران نوشت و پس از ستایش یزدان به او گفت :
بدان ای گرفتار بند غرور
که این است رسم سرای سرور
اگر دادگر باشی و پاک دین
زِ هَر کس نیابی جز از آفرین
و گر بدنهان باشی و بد کنش
ز چرخ بلند آیدت سرزنش
جهاندار اگر دادگر باشدی
ز فرمان او کی گذر باشدی
چون تو تاب جنگیدن با رستم را نداری به نزد من بیا و خودت را تسلیم کن و گرنه مانند آرژنگ و دیو سپید کشته خواهی شد. سپس نامه را به رستم داد و از او خواست تا آن را برای شاه مازندران ببرد. رستم نیز گُرزش را برداشت و سوار رخش ، به سوی بارگاه شاه مازندران تاخت و نامه کیکاووس را به او داد. شاه مازندران با خواندن نامه و با خبر شدن از شکست ارژنگ و دیو سپید بسیار خشمگین شد و به رستم گفت : برو و به کاووس شاه بگو:
مرا پادشاهی ز تو برتر است
هزاران هزارم فزون لشگر است
به هرجا که در جنگ بنهند روی
نمانند سنگ و نه رنگ و نه بوی
من نیز هزاران هزار لشگر ، دیو جنگی مانند دیو سپید و سنجه دیو دارم و تو و سپاهیانت را زیر پای فیلانم له می کنم.
منم شاه مازندران با سپاه
بر اورنگ ، زرّین و بر سر کلاه
اگر با سپه من بجنبم ز جای
تو پیدا نبینی سرت را ز پای
چرا بیهوده مرا نزد خودت ، فرا می خوانی ، این کارِ تو به دور از رسم و آیین پادشاهی است.
از من بترس و قدم بر جای بزرگان مگذار که فرجامی جز خواری و ذلت ندارد. بهتر است هرچه زودتر به ایران بازگردی و گرنه مجبور می شوم با سپاهیانم بر تو بتازم و تو چاره ای جز فرار نخواهی داشت.
اگر رستم پیام شاه مازندران را برای کاووس شاه ببرد چه خواهد شد؟ آیا شاه مازندران می تواند در مقابل سپاه یاران و زور و قدرت رستم مقاومت کند؟ ادامه ماجرا را هفته آینده برایتان می گویم .
ادامه دارد...
نوجوانان
دوست
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 36صفحه 25