مجله نوجوان 52 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 52 صفحه 24

دختران مریم شکرانی آیا باید دخترها ، زودتر بزرگ شوند؟! هنوز دلم می خواهد شیطنت کنم و قاه قاه بخندم مثل پسرهای نوجوان هم سن و سالم. امّا نمی دانم چرا مردم اصرار دارند به ما دخترهای نوجوان بفهمانند که دیگر بزرگ شده ایم و این کارها از ما بعید است؟! ما که سنّی نداریم. تازه همین چند روز پیش بود که بساط خاله بازی مان را جمع کردیم و وارد دورۀ نوجوانی شدیم. چرا همه از ما انتظار دارند از این به بعد مثل یک آدم بزرگسال، جدّی و رسمی رفتار کنیم؟! واقعا که ..! من دوست ندارم به این زودیها قاطی آدم برگها شوم! دلم می خواهد بگویم و بخندم امّا دیگران... مثل همین مامانها که با لحن و حرکات مخصوصی به آدم می فهمانند کلاسهای مقدّمات شوهرداری ات برگزار شده و باید هر چه سریعتر ریز به ریز نکات آشپزی و خانه داری را توی مخت بریزی و این مسأله کاملا جدّی و غیر قابل اجتناب است و یازمانهای دیگری که به فکر تهیّه جهیزیّه آدم می افتند و هنوز هیچی نشده یک چمدان دستگیره و دستمال سفره و رو قوری و رو پلوپزی و چه می دانم از این جور چیزها برایت ردیف می کنند. آخ چقدر لجم می گیرد از این عمّه خانمها و خاله خانمها که تو را عروسم، عروسم صدا می زنند و به این حرفها دامن می زنند! حالا کار نداریم شوخی می کنند یا کاملاً جدّی حرف می زنند به هر حال حرکاتشان طوری است که احساس نوجوانی را از آغوشت قاپ می زنند و یک تصویر دیگر از خودت جلویت می گذارند. میهمانیهای دوره ای! وای از میهمانیهای دوره ای! دیدید چه جوری بعد از شام همه پایشان را توی صد متر سفره پر از آشغال و ظرف کثیف دراز می کنند و قه قه و گه گه می خندند؟! به نظر شما منظورشان چیست؟! خب معلومه که! خودشان مستقیم و غیر مستقیم به دخترهای نوجوان فامیل تذکر می دهند که یالا دست به کار بشوید. تا دختر بزرگ به سن و سال شما هست که بقیّه نباید دست به سیاه و سفید بزنند! خانومهایی که مامان ماها حساب می شوند مسلما در این زمان احساس غروری بهشان دست می دهد و به ما افتخار می کنند. آقایان که قربانشان نروم! همیشه احساس می کنند تا خانومی در صد فرسخی شان می پلکد از کلیّه امورات منزل معاف حتمی و قطعی می باشند تنها می ماند کهنسالان و یک مشت بچّه مچّه که در رده های سنی مختلف زیست می کنند! در میان کهنسالان گاهی آدم زبر و زرنگ هم پیدا می شود. مثل پدربزرگ جان من که همیشه داوطلب ظرف شستن می شود. امّا عدّه ای بزرگسال با عمالی نظیر کشیدن لپ و چنگ زدن به صورت و پشت دست کوبیدن آن چنان نیکوکاری این عزیزان را تا زمانی که ما کوچکترها حضور داریم قبیح جلوه می دهند که شُر شَر از سر و روی همه عرق می ریزد. تنها می ماند بچّه های فامیل که از این بین هم خردسالان و نی نیها را ببوس و بگذار کنار! همین که آنها دسته گلی آب ندهند آدم باید صد تا صندوق صدقات را پر کند! می ماند نوجوانهای بدبخت و بیچاره که از این میان باز هم پسرها طبق قاعده هم جنسان بزرگسالشان رفتار کرده و به دنبال توپی، توری، گیمی، کامپیوتری، اتومبیل بی صاحبی، چیزی می گردند و خودشان را از هفت دولت آزاد می کنند در نتیجه آخر سر گلوی کی گیر می افتد؟! معلومه! ما دختران روزگار سیاه نوجوان که همه احساس می کنند آن قدر بزرگ شدیم که جدّی و رسمی ده ساعت بایستیم و یک کامیون ظرف و قابلمه چرب و چیلی را عین اولش تمیز براق کنیم و صد متر سفره گنده را از هر چی پوست مرغ و استخوان و اسکلت ماهی و برنج و سالاد و آب ول شده توی این اوضاع قاراشمیش پاک و پاکیزه بنماییم فکری هم به حال گرفتگی سینک ظرفشویی پر از آشغال و ترکیدن سطل زباله و خرده آشغالهای ریز ولو شده در سرتاسر خانه و بساط چای و شیرینی و شربت و آجیل بعد از شام همه میهمانها کنیم صدایمان هم در نیاید چون به اندازۀ کافی بزرگ شده ایم آن وقت پسرهای هم سن و سال ما با آتش سوزاندن و خانه را روی سرشان گذاشتن بزرگ نشده اند.بیرون از خانه هم اوضاعت چندان تغییری نمی کند. چون مثلاً باز هم مجبوری صاف و ساکت و آرام روی صندلی اتوبوس بنشینی و احتمالا با بغل دستی ات چهار تا پچ پچ عادی و یکی دو تا تبسّم یواش که کنجکاوی و شکّ دیگران را بر انگیخته نکند روی لبت بکشی و مثل تمام پدر و مادرها و پدربزرگ و مادربزرگها جدّی ، سنگین و رسمی رفتار کنی آن وقت صدای خنده و جوک پسرهای نوجوانی که هم سنّ خودت هستند تمام اتوبوس را پرکند و هیچ کسی هم این مسأله را غیر عادی تلقّی نکند برای همین هست که بعضی از مادخترها شدیداً اعتقاد دارند که خوش به حال پسرها که چقدر راحتند و چقدر آزادتر از ما هستند!..

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 52صفحه 24