مجله نوجوان 52 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 52 صفحه 33

مُردند و پایشان به زمان اختراع تلویزیون نرسید. منتها در مورد ادبیات گفته می شود پیام بازرگانی یا همان تلمیح یک ربطهایی به قضیه دارد ولی مسئله ای که اینجا مهم است فراموش کردن قسمت اول سریال است! طوری که آدم اگر به جای نشستن و مثل آدم به درس گوش دادن نشسته بود ماجراهای خودش را برای دوستهایش تعریف کرده بود استفادۀ مفیدتری از زمان می برد. مثلا در مورد قصّه لیلی و مجنون که خیلی هم مشهور است یک شاعری آمد یک دانه از این پیام بازرگانیهای ادبی رفت که معلّم ادبیات را مجبور کرد شش ساعت برای ما ارتباط این قضیه را با قضیّۀ لیلی و مجنون توضیح بدهد بلکه سکّه ما کمی بیفتد امّا زنگ خوردن همان و نفهمیدن ادامۀ ماجا همان! طوری که هنوز هم ما نفهمیدیم بالاخره وقتی مجنون سر به بیابان گذاشت، چه بلایی به سرش آمد. آیا گرگ پاره اش کرد و یا نه قبل از تاریک شدن هوا پشیمان شد و به خانۀ شان برگشت تا فردا صبح سر ساعت مقرّر زنگ بزند به بخش مشاورۀ یک مجلّۀ خانوادگی و مشکلش را با یک روان شناس در میان بگذارد بلکه یک راهی پیدا بشود. واج آرایی: معمولا اشعاری که واج آرایی دارند به این درد می خورند که به مردم بگوییم شش بار پشت سر هم و تند و تند آنها را بخوئانند بلکه یک جایی زبانشان گیر بیفتد و منا غش غش بخندیم. در این سری از اشعار شاعر عمداً می آید و یک یا چند حرف را زیاد از اندازه تکرار می کند. مثل حرف ش در این مصرع: کشتم شپش شپش کش شش پا را و یا حرف سین در: سربازی سر بازی سرسره بازی سر سربازی را شکست! اغراق و مبالغه: دو تکنیک مخصوص شاعران خالی بند و لاف زن است. منتها با این تفاوت که مبالغه یک ذره بیشتر ملاحظه شعور آدم را می کند ولی اغراق دیگر ته ته و آخر خالی بندی است و فحش به درک و فهم مخاطب است! برای ملموس تر شدن قضیه خوب است یکی از مصادیق اغراق را مثال بزنم و این مثال کسی نیست به جز مادربزرگ حقیر که ادّعا می کند به گروه سنی «الف» تعلق دارد. اکنون به دلیل آنکه ما مجلّه تألیف می کنیم نه کتاب مجبور می شویم در همین جا صفحۀ مان را ختم کنیم. البتّه شاید باز هم حوصله مان بشود که معلّم ادبیات بازی در بیاوریم و در آینده برایتان مباحث دیگری را توضیح بدهیم! چاپارخونه پانادون سلام به بچه های خوب این هفته وقتی به دفتر مجلّه آمدم، نمی دانستم باید بخندم یا گریه کنم! از یک طرف کلّی نامه برای پانادون آمده بود که باید تک تک آنها را می خواندم و از طرفی مجلّه های دوست نوجوانان چند هفته ای بدون صفحه پاسخ به نامه چاپ شده بود. به قول آقای سردبیر بچّه ها آنقدر معرفت دارند که من را به خاطر چند هفته مرخصی می بخشند. حالا برویم سراغ ماجرای اصلی و تقاضا از نوجوانها که نویسندگان بنگارید و نقاشان بتصویرید که پانادون دیگر آماده و حاضر به جواب است. الان غلام ویسی ، 15 ساله از تهران بزرگ! به به اقای محترم! از خواندن نامۀ شما بسیار خوشحال و خشنود شدیم. مطلب «پیمان نامۀ حقوق کودک و نوجوان» ما را غافلگیر کرد فکر نمی کردیم بچّه های زیر هجده سال هم از وجود این پیمان نامه باخبر باشند. به امید خدا در فرصت مناسبی آن را چاپ می کنیم. آلان جان! نوشته بودی که امسال وارد دبیرستان می شوی، تبریک! امّا چرا نمی خواهی برای ما نامه بنویسی؟! من و همکارانم نامه های همۀ بچّه های ابتدایی، راهنمایی،دبیرستانی و دانشگاهی را با اشتیاق می خوانیم! پس منتظرمان نگذاری ها! هانیه نقدی، 15 ساله کاریکاتور، مسابقۀ دروغ به دست ما رسید .برندۀ مسابقه به زودی اعلام می شود. گوش به زنگ باش. اگر خودت هم طرح و مطلب بفرستی خوشحال می شویم. نیلوفر طاهری (لولو سیاه) دوست اهوازی من سلام. ورودت را به تهران خوش آمد می گوییم. اولین لولوی سیاهی هستی که می بینم رنگ قرمز را دوست دارد! شعر زیبایی برای ما نوشته ای و در نوشتنش سلیقه به خرج دادی. از عکسها هم دوباره ممنون. سه قلوهای افسانه ای ریوندی (پوریا، نفیسه، پگاه) آقا پوریا، نفیسه خانم و پگاه کوچولو! دوستان عزیز! شما همیشه سه نفری کار می کنید. مطالب کوتاه و خواندنی همیشه طرفدار دارد. بیشتر بنویسید. من هم موافقم که «خواهد آمد نوری در دل سیاهی...»

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 52صفحه 33