مجله نوجوان 71 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 71 صفحه 10

طنز مریک شکرانی فصل پنجم زندگی یک بچّه محصل ! غصه نخورید ! می دانم که با نهایت تأثر و تأسف فراوان همان طور که خودتان بهتر مستحضرید زشت ترین و نامیمون ترین . . . نامیمون ؟ ! . . . ببخشید میمون ترین فصل دنیا یعنی فصل امتحانات در حال فرارسی می باشد . در اینجا ما مشاهده می فرماییم که باز هم بشریّت دست در کار خدا برده و از خودش فصل اختراع کرده است و البته باز مسلم و قابل انتظار است که این فصلی که ناشی از فضولی و دخالت نابجای انسان در مسائلی است که به او ربط ندارد ، هرگز زیبا نباشد . (آخر من نمی دانم این انسان دلش درد می کند که چهار تا فصل را می کند پنج تا فصل .) در هر صورت این فصل دیگر اختراع شده و ما نیز مجبوریم آن را مثل تمام اختراعات و اکتشافات مردم آزار نظیر بمب- قزیه فیساقورس و مسلسات ! و جدول های من در آوردی نظیر مندلیف یا بندلیف ! جدول ضرب و غیره که همه اش به بشریّت استرس وارد می کنند این اختراع نابجا و بیخود را نیز تحمل بنماییم . در هر صورت باید با واقعیت کنار آمد و ما هم قصد نداریم بیشتر از این روی زخم خودمان و دیگر آینده سازان تخم چشم مملکت نمک بپاشیم امّا پرسشی که در اینجا پدید می آید این است که آیا خون ما از خونی که در رگهای فارغ التحصیلان زحمت کش جامعه جریان دارد . رنگین تر است ؟ ! پس ای دوستان بیایید بیخودی غرغر نکنیم که دیگر نه می شود این اختراع بشریّت را منقرض کرد و نه دانشمندان هیچ وقت می آیند سر از خاک گور در بیاورند و حرف های فتنه انگیزشان را پس بگیرند تا علم از بین برود . بیایید زیپ دهانمان را بکشیم و ناشکری نکنیم که همین ناشکری هاست که تیشه بر ریشۀ ما زده است ! اگر ما بیاییم و تاریخ را بررسی کنیم به خوبی متوجه این مسئله یعنی ناشکری بشری و بدتر از بد شدن اوضاع خواهیم شد . فرض کن بچّۀ عصر نوسنگی چقدر با حال که به خوش حالش باشد از صبح تا شب با برو بچ توی این دشت و دمنها می دوید و کیف می کرد بی آنکه دغدغه ای به نام فصل امتحان و فصل مدرسه و دیر از راه رسیدن تابستان و زود تمام شدن تعطیلات عید داشته باشد . هیچ کس نبود که از کودکی و در حالی که تنها شش بهار از عمر بچّۀ نوسنگی می گذرد و دستش را به زور بچسبد و بی توجّه به گریه های ضجه آور و دردناکش او را به جهنم ناتمامی به نام مدرسه بیندازد . اصلاً مردم آن روزگار به هیچ وجه اهل کلاس گذاری نبودند که دنبال کتاب و کتابخانه و علم و فناوری اطلاعات و از اینجور چیزها بروند که . . . اصلاً . . . عمراً ! بنابراین هرگز پدیده هایی به نام چشم ضعیفی و عینک ، شهریه مدرسه و کلاس تجدیدی- معلم خصوصی- کلاس کنکور- انواع و اقسام لوازم تحریر فانتزی گران قیمت و از همه مهمتر کارنامۀ نمرات ، بشریّت را تهدید نمی کرد . بچّۀ عصر نوسنگی به دلیل عدم وجود گیر سه پیچ هایی مثل معلم و ناظم و مدیر و کتاب درسی و امتحان و . . . روحیه اش خیلی از ما بهتر بوده و آمار طلاق او در سنین بزرگسالی نه تنها به صفر و زیر صفر هم می رسید ، بلکه با چندین ازدواج همزمان جوانان دیگر را هم تشویق به امر مقدس ازدواج می کرد ! امّا از آنجایی که بشریّت همیشه ناشکر است . آمد و ناشکری کرد که این چه زندگانی است که آدم نمی تواند چهار خط خاطرات سربازی بنویسد و این چه بدبختی است که آدم بیاید پوست درخت مردم را بکند امّا نتواند اسم خودش و رفقایش را در این جهان فانی از خود به یادگار بگذارد و از این قبیل ناشکریها؛ بنابراین خداوند سزای این قوم ناسپاس را داد و خط اختراع شد . این اوّل مصیبتهای بشری بخصوص دانش آموز جماعت بود چرا که یک مشت نویسنده و دانشمند که همیشه از بی پولی و کمبود امکانات می نالند و به نظر ما دروغ می گویند (به دلیل آنکه چشمشان نزنند و گرنه چرا دست از سر ما دانش آموزان بر نمی دارند مگر نمی گویند نویسندگی یعنی فقر آن هم زیر خط مطلق) آمدند و کتاب نوشتند . کتاب که نوشته شد مدرسه اختراع گردید و البته این مرض مهلک برخلاف همیشه ابتدا یقۀ بچّه پولدارها و شاهزاده ها را گرفت امّا باز هم اجداد ما که صد در صد پک و پولدار نبودند

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 71صفحه 10